پدر می گفت دخترم اعتماد بنفس نداره، شما میگین چکارش کنم؟
گفتم چند سالشه، گفت ۱۸ سالشه و چندماهه نامزدش کردیم، زود از هر چیزی ناراحت میشه و قهر می کنه، بلد نیست با خانواده ی شوهرش کنار بیاد...
تو ادامه ی صحبت هامون گفت امسال قرار بود دیپلم بگیره نامزدش راضی نبود بره دبیرستان، من به نامزدش گفتم دختر من الان زن توئه و صاحب اختیارش تو هستی، هر جور نظرته...
تازه فهمیدم دخترش واسه چی «اعتماد بنفس نداره»، نفسی وجود نداشت که بهش اعتماد کنه یا نه.
«صاحب اختیار داشتن» یعنی برده بودن و این واقعیت تلخ جامعه ی ماست، برده داری و برده پروری توی دل همین تهران، پایتخت ایران.