اولین باری که این جمله رو شنیدم باورش خیلی سخت بود. آخه مگه میشه دنیایی درون من وجود داشته باشه؟ و چطور ممکنه؟؟ اولین کتابی که تو این زمینه خوندم نیمه ی تاریک وجود بود. وقتی تمریناتش رو انجام می دادم وارد لایه های زیرین ناخودآگاهم می شدم و اونا رو با کهن الگوهای یونگ مقایسه می کردم. خیلی عجیب بود و یه جاهایی ترسناک. آخه مگه میشه؟ اینا کی هستن؟ من کی ام؟ یه شب که خیلی به هم ریخته بودم رفتم یه کلنیک که نزدیک خونه بود. پزشک هر امپولی تجویز کرد فایده نداشت. آهسته اومد در گوشم و پرسید : خانم سابقه بیماری روانی داری؟ و اون موقع بود که متوجه شدم اسپاسم های عضلانی و بی قراری که دارم بخاطر کندوکاو در ناخودآگاهمه و البته مدت زیادی طول کشید تا فهمیدم دنیای درونم از لایه های خیلی عمیقی تشکیل شده که هزاران خصلت و ویژگی من رو شکل داده و هنوز هم اول راه هستم چون به قول دکتر یونگ خودشناسی هفتاد سال که هیچ هفتصد سال هم بیشتر طول می کشه....