در حالی که ظرف های کثیفِ آشپزخانه، با جیغ و داد صدایم می کنند، من نوشتن را ترجیح میدهم، صدای داد و فریاد شلوغی های خانه را می شنوم که از من می خواهند به دادشان برسم، من اما، به چوب جادویی فکر می کنم و وردِ بی بی دی با بی دی بو، که بعد از خواندش، همه ی وسایل با نظم و ترتیب سر جایشان چیده می شوند، میدانی، همدم بیشتر زن ها ظرف ها هستن، ظرف ها که کثیف می شوند، آن ها را یک به یک کفی می کنند، بعد تک تک آن ها را با حوصله آب می کشند، چجوری این کار را هرروز انجام می دهند و خسته نمی شوند؟ من می دانم، با کفی کردن هر ظرف کثیف، فکرشان را کفی می کنند، افکار بد را شستشو می دهند و آب می کشند، فکر های قشنگ جای افکار منفی را می گیرند، یواش یواش، همانطور که به آشپزخونه ی کوچکشان نظم می دهند، افکارشان را سامان می دهند و رویا می بافند، پیاز ها را خورد می کنند و رویا می بافند، سیب زمینی ها را پوست می گیرند و در ذهن، به همه ی سختی های دنیا لبخند می زنند، ادویه را به غذا اضافه می کنند و با بوی آن به سال های دور تری، شاید، می روند، دوستِ آن ها در بیشتر روز های سال، قابلمه و ملاقه و سبزی های رنگ و وارنگ است، می گویید چرا زنان وسایل آشپزخانه را دوست دارند؟ من میدانم، چون هرروز با آن ها عشق بازی می کنند، زمان جا افتادن خورشتی، شاید زمان جوانه زدن یک رویا باشد. آشپزخانه، محل تولد رویاهای زنانِ بسیاریست.