یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشسکوتِ شب نجیب تر از روشنایی پر هیاهوی روز است.پشت میزش نشسته بود، شب از پنجره مهمان اتاقش شده بود، روشنی هزاران چراغ هم نمی توانست به جدال شب برود، شب بود و سنگینی و تاریکی اش. نسیم نوا…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشدست های سوخته!!!خب کمتر از دو ساعت به امتحانم مونده و اومدم اینجا دوست دارم بنویسم :)بعد از مدت ها رفته بودم دوچرخه سواری و دستکش یادم رفته بود و نور پر مه…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشگاهی هیچ دست آویزی نیست.https://www.aparat.com/v/8WmLg/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%BE%DA%98%D9%85%D8%A7%D9%86_-_%D8%B4%D8%B1%D9%82%DB%8C_%D8%BA…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشاحساسات دخترا، به موهاشون گره خورده!ما دخترا، موهامونو بلند میکنیم، ازش مراقبت میکنیم، صبح به صبح شونه ش می کنیم، گاهی فرش می کنیم، گاهی صاف، گاهی دم اسبی میبندیم، گاهی خرگوشی…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشمن از پیله ی غم پروانه می شوم.غم، درست مثل یه عنکبوت سیاه، روی بدنت راه میره، از هر جای بدنت که میگذره، خون مردگی و درد رو توش حس میکنی، عنکبوت، یواش یواش میچرخه و تو تا…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشچجوری این کار را هرروز انجام می دهند و خسته نمی شوند؟در حالی که ظرف های کثیفِ آشپزخانه، با جیغ و داد صدایم می کنند، من نوشتن را ترجیح میدهم، صدای داد و فریاد شلوغی های خانه را می شنوم که از من…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشزندگی کردن؟ بی آبرویی ست.خشونت فقط بریدن سر نیست، خشونت روزی هزار ها بار زیر سقف هزاران خانه اتفاق می افتد، دختر که می شوی، انگار از همان روز اول بازیگر یک فیلم ترا…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشدر چشم های ساکت زندگی جریان دارد.چشم های همه ی ما برای غم های بسیاری گریه کرده اند، گریه کرده ایم، از درد، از غم، از ترس، از دلتنگی، از نا امیدی، از تاریکی، از عشق.ما برای…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشنوشتن، پناه من است.اینجا گوشه ی دنجی است برای نوشتنِ من، گوشه ای که هروقت دلم از دنیا و اهل دنیا گرفت به آن پناه می برم، گوشه ای که هروقت خوشحالی یا ناراحتی ا…
یادداشت های یک دختر معمولی·۴ سال پیشعشق خون آدم رو رقیق تر میکنه...تنها چیزی که می دیدم چشم های مشکی رنگش بود و نه چیز دیگه، قبلا از چشماش براتون گفته بودم، نه؟چشم هاش انگار از همیشه عمیق تر شده بود، جدی بو…