در آن سرای بیابان، که تا چشم کار میکرد، جز سنگ و کلوخ چیزی نبود، باد شدیدی وزید و دانهای فروافتاد. بذر در آن سرزمین خشک، جوانه زد. طوفانها یکی پس دیگری میآمدند و جوانه تازه متولد شده، آسیب دید و گویی قرار بود او هم به سرنوشت گیاهان دیگری که طبیعت آنها را به آنجا تبعید میکند، دچار شود؛ اما این تازه آغاز ماجرا بود.
گیاه جوان تسلیم نشد و برای رشد مصمم بود. از همان ابتدا، زمین خشک و طوفانهای شدید، به درخچه نشان داد ریشه خود را باید قوی کند تا به چشمههای شیرین و بینهایت آب زیرزمینی برسد تا در برابر هر طوفانی به راحتی نلرزد. نهال جوان درحال تبدیل شدن به درختی تنومند بود که به خودش آمد و اطرافش را دید که هیچ گل و گیاهی و نشانی از زندگی، نیست. تصمیم گرفت کاری کند که شرایط برای رشد بقیه هم بهتر شود. درخت میدانست که اگر کل زمین سرسبز باشد و گیاهان همه جا باشند، اقلیم برای رشد او هم بهتر میشود و رشد درخت، منوط به رویش گیاهان و درختان دیگر است. حضور همه گیاهان کنار هم است که میتواند جنگل به وجود آورد و جنگل به راحتی از پس هر طوفانی بر می آید. جنگل اگر باشد، دیگر نه خشکسالی خواهد بود و نه طوفان، نه گرد و غبار و آفتاب سوزان.
درخت تصمیم گرفت با کمک ریشه های تنومند خود، آب را به سطح زمین بیاورد تا گیاهانی که به تصادف در اطرافش سر از بستر بیرون میآورند هم بتوانند در سایه امنیت و در کنار آبی که با کمک ریشه های عمیق درخت به سطح زمین می آیند، فرصت زندگی داشته باشند. با گذشت زمان، درخت زیر پر و بال گیاهان تازه رشد کرده را گرفت. گیاهان جوان، ریشههای عمیق درخت را که چطور توانسته به او کمک کند که در این اقلیم رشد کند، میدیدند و آنها نیز برای عمیقتر کردن پی و ریشه خود تلاش میکردند.
در کولاک زمستانی، شاخههای درخت مانع از این میشد که برف روی گیاهان زیرین بریزد تا یخ بزنند. طوفان شن که میشد، درخت از همه شاخ و برگهایش استفاده میکرد تا از سرعت باد بکاهد و جلوی گرد و غبار را بگیرد تا گیاهان اطراف سالم بمانند. مخصوصا جوانترها که هنوز ریشه عمیقی نزدهاند.
گاهی اوقات، فردی برای خوشگذرانی موقت به زیر سایه درخت میآمد و بدون توجه به آسیبی که میزند، فقط آتشی روشن میکرد و چند دقیقهای زیر سایه درخت استراحت میکرد و میرفت. وقتی دیگر، برخی افراد، از شاخههای درخت بالا میرفتند تا هرکسی در اطراف است، بتواند او را در آن ارتفاع ببیند، بدون توجه به اینکه اینکار باعث آسیب به درخت میشود. در همه این اتفاقات، درخت تنها و تنها تمام تلاش خود را میکرد تا از گیاهان اطرافش محافظت کند و با کمک ریشههای عمیقش، آب به آنها برساند تا بتواند در بلند مدت، اقلیم منطقه عوض کند و جنگلی که مد نظرش است را به وجود بیاورد.
با بزرگتر شدن درخت و بیشتر دیده شدنش، به مرور گیاهان بیشتری اطراف درخت رشد میکردند و با کمک ریشههای درخت، خودشان هم سعی میکردند ریشههای عمیقی داشته باشند تا در مقابل آسیبها، محافظت شوند. اما در این بین، آسیبهایی هم که به درخت وارد میشد، شدید و شدیدتر میشد. در یکی از طوفانها یکی از شاخههای اصلی درخت شکست. وقتی دیگر در زیر نور شدید خورشید و گرمای بیابانی منطقه، بخشی از درخت سوخت و خاکستر شد. در یکی زمستانی سخت، در سرمای شدید، شکوفههای تازه متولد شده درخت که قرار بود میوه شوند، همگی یخ زدند. اما با وجود همه این اتفاقات، ریشههای درخت، جانی دوباره به او میدادند و در پس هر حادثهای، رشد درخت ادامه پیدا میکرد.
رشد درخت و گیاهان اطراف ادامه داشت و کم کم گروهی کوچک از درختان در وسط منطقه بی آب و علف به چشم میآمد. در اولین سالهایی که درخت در حال میوه دادن بود، گروهی آمدند و همه میوهها را چیدند، بدون اینکه اجازه دهند حتی ذرهای از میوهها تبدیل به تخم دیگری برای تولد درخت دیگری شوند. سال بعد هم همین گروه آمدند ولی سعی میکردند زودتر بیایند تا میوه بیشتری به آنها برسد. با این تفاوت که میوهها قبل از رسیدن و در حالی که هنوز کال بودند، چیده میشدند. سال به سال، میوهها زودتر چیده میشد تا اینکه کار به جایی رسید که شکوفههای درخت، برای تزیین در فصل بهار چیده میشد و به گیاهان منطقه اصلا فرصت تکثیر داده نمیشد. کم کم گروههای بیشتری برای چیدن شکوفهها میآمدند و درگیریها برای زودتر چیدن شکوفهها بیشتر و بیشتر میشد. تا اینکه کار به جایی رسید افرادی کل شاخه درخت را قطع میکردند (شاخهای که درخت برای رشد آن چندین سال تلاش کرده بود). این کشمکشها بیشتر و بیشتر میشد و به طبع آن، جدال برای مالکیت درخت هم بیشتر.