گاهی در زندگی احساس میکنیم چیزی در درونمان گم شده است. به نظر میرسد میان افکار و احساساتمان سردرگم شدهایم و سوالاتی مثل "من کی هستم؟" یا "چرا اینگونه رفتار میکنم؟" ذهنمان را پر میکند. این سوالات شاید ساده به نظر برسند، اما پاسخ به آنها سفری است عمیق و طولانی که ما را به سوی خود واقعیمان هدایت میکند.
خودشناسی چیست؟
خودشناسی به معنای درک عمیق از افکار، احساسات و باورهای ماست. این فرآیند نیازمند توقف، نگاه به درون و روبرو شدن با بخشهایی از خودمان است که شاید سالها نادیده گرفتهایم. گاهی احساس میکنیم در یک راهروی بیانتها به دنبال خودمان میدویم، در حالی که شاید فقط لازم باشد بایستیم و خودمان را در آغوش بگیریم.
چرا خودشناسی دشوار است؟
یکی از دلایل سختی این مسیر، تاثیر جامعه، خانواده و تجربیات گذشته بر شکلگیری شخصیت ماست. چگونه میتوانیم مطمئن شویم چیزی که دوست داریم واقعاً از آنِ ماست و نه حاصل فشارهای بیرونی؟
گاهی این سوال پیش میآید: "آیا واقعاً قدرت انتخاب دارم یا فقط میان گزینههایی که جامعه برایم تعیین کرده است، انتخاب میکنم؟" این سوالات نه تنها ترسناک، بلکه کاملاً ضروری هستند. روبرو شدن با خود واقعی نیازمند شجاعت است؛ شجاعتی برای دیدن تاریکیها، ضعفها و حتی اشتباهاتی که بارها ما را آزار دادهاند.
تاثیر طرحوارهها در خودشناسی
طراحی شخصیتی ما از کودکی آغاز میشود. طرحوارههایی که در ذهنمان شکل گرفتهاند، باورها و الگوهایی هستند که به صورت ناخودآگاه بر رفتارها و تصمیمات ما تاثیر میگذارند. در مسیر خودشناسی، شناسایی و تغییر طرحوارهها میتواند کمک بزرگی باشد.
طرحوارههای رایج:
محرومیت هیجانی: این طرحواره زمانی شکل میگیرد که فرد احساس میکند نیازهای عاطفیاش برآورده نشده یا دیگران نمیتوانند او را درک کنند. این موضوع باعث میشود فرد نسبت به احساسات خود یا دیگران بیاعتماد شود.
ایثار: افرادی که این طرحواره را دارند، نیازهای دیگران را همیشه به نیازهای خود ترجیح میدهند. آنها اغلب احساس میکنند اگر به دیگران کمک نکنند، ارزشمند نیستند و این موضوع میتواند به خستگی عاطفی منجر شود.
بازداری هیجانی: در این حالت، افراد احساسات خود را سرکوب میکنند؛ یا از ترس قضاوت شدن یا برای اینکه "عقلانی" به نظر برسند. این بازداری ممکن است مانع از ابراز صمیمیت و ارتباط واقعی با دیگران شود.
معیارهای سرسختانه: این طرحواره شامل تلاش برای رسیدن به استانداردهای بسیار بالا به قیمت از دست دادن آرامش ذهنی است. چنین افرادی ممکن است دائماً احساس ناکافی بودن داشته باشند و خود را تحت فشار قرار دهند.
بیاعتمادی/بدرفتاری: این طرحواره زمانی ایجاد میشود که فرد باور دارد دیگران قابل اعتماد نیستند و ممکن است به او آسیب برسانند یا از او سوءاستفاده کنند.
وابستگی/بیکفایتی: در این حالت، فرد احساس میکند بدون کمک دیگران قادر به انجام کارها یا تصمیمگیری نیست.
تجربههای شخصی در مسیر خودشناسی
بسیاری از ما با این طرحوارهها زندگی کردهایم. لحظاتی بوده که حس کردهایم صدای واقعیمان شنیده نمیشود یا احساساتمان برای دیگران مهم نیست. در چنین مواقعی، ممکن است از خودمان بپرسیم: "چرا نمیتوانم احساساتم را بیان کنم؟" یا "چرا همیشه باید برای دیگران فداکاری کنم؟"
یکی از تجربههای من زمانی بود که در رابطهای کوتاهمدت متوجه شدم بیشتر از آنکه به نیازهای خودم اهمیت بدهم، به فکر مراقبت از طرف مقابلم هستم. این آگاهی باعث شد بفهمم چقدر بازداری هیجانی و ایثار در تصمیماتم نقش داشته است.
چگونه به خود واقعی نزدیک شویم؟
به احساساتت گوش بده: سرکوب احساسات شاید ساده به نظر برسد، اما در طولانیمدت باعث فاصله گرفتن از خودت میشود. احساساتت را بپذیر و به خودت اجازه بده آنها را بیان کنی.
طرحوارههایت را شناسایی کن: اگر احساس میکنی بعضی رفتارها یا الگوهای فکریات تکراری هستند، شاید اینها ناشی از طرحوارههایی باشند که از کودکی در ذهنت شکل گرفتهاند. شناسایی این طرحوارهها اولین قدم برای تغییر آنهاست.
با خودت مهربان باش: خودشناسی مسیری طولانی و گاهی دردناک است. در این مسیر به خودت زمان بده و اشتباهاتت را فرصتی برای یادگیری بدان.
کمک بگیر: گاهی کمک گرفتن از مشاور یا راهنمایی یک فرد آگاه میتواند در این مسیر بسیار تاثیرگذار باشد. مشاوره به من کمک کرد تا بفهمم معیارهای سرسختانهام چگونه به من فشار میآورند و چگونه میتوانم از این فشار رها شوم.
پایانبندی: سفری که ارزشش را دارد
خودشناسی شاید ساده نباشد، اما هیچ سفری ارزشمندتر از آن نیست. هر قدمی که در این مسیر برمیداریم، ما را به خود واقعیمان نزدیکتر میکند. لحظاتی پیش میآید که فکر میکنیم گم شدهایم یا نمیدانیم به کجا میرویم. اما کافی است لحظهای بایستیم، نفسی عمیق بکشیم و به خودمان گوش بدهیم. پاسخها همیشه در درون ما هستند. کافی است شجاعت نگاه کردن را پیدا کنیم.
منابع و مراجع
Young, J. E., Klosko, J. S., & Weishaar, M. E. (2003). Schema Therapy: A Practitioner's Guide. Guilford Press.
Seligman, M. E. P. (2011). Flourish: A Visionary New Understanding of Happiness and Well-being. Atria Books.
Bandura, A. (1986). Social Foundations of Thought and Action: A Social Cognitive Theory. Prentice Hall.
Goleman, D. (1995). Emotional Intelligence: Why It Can Matter More Than IQ. Bantam Books.