ویرگول
ورودثبت نام
Navidoo Jahanshahi
Navidoo Jahanshahi
خواندن ۴ دقیقه·۹ ماه پیش

Kidsball + 4SR 9BW + Shahnameh6 + StepN

Strava to Virgool

واقعاً چه ممکنه پیش اومده باشه که یکی تو چنین هوایی لحاف و تشک‌ش بریزه تو کوچه؟! چم! ولش کن، بریم سراغ قسمت شیشم شاهنامه ببینیم چه خبره. خبر که واقعاً قراره خبرش رو بیارن! جهان‌شاه‌فریدون تصمیم می‌گیره هرکدوم از سه پسرش رو پادشاه قسمتی از قلمرو پادشاهی‌اش کنه. آقای امیر خادم که این پادکست رو روایت می‌کنه میگه رسماً بزرگ‌ترین پادشاهی در طول شاهنامه مال همین آفریدونه حالا ببینید از کجا تا کجا. میگه که روم و خاور باشه واسه سَلم، یعنی آفریقا و اروپا، و برای تور هم توران‌زمین، یعنی پادشاهی ترکان و چین که میشه شرق آسیا، و ایرج هم که از همه کوچیک‌تر بود شد پادشاه ایران و نیزه‌وران (که میشه کشورهای عربی)، انصافاً گل‌ش رو داد به ایرج، یعنی ایرج شد نایب پادشاه که تخم جنگ و آشوب رو فریدون‌جان همین‌جا می‌کاره. اینا سال‌های دراز حکم‌رانی می‌کنن تا یه روزی سلم میگه اینجوری نمیشه، دایرکت میده به تور میگه عامو ای چه وضعیه؟! تور هم میگه ریدم تو این وضعیت! دوتایی ارتش جمع می‌کنن. یه آدم هوشیاری رو پیدا می‌کنن میگن این پیغام ما رو ببر برای فریدون که این چه طرز تقسیم‌بندی سرزمین‌ها بود، یا ایران رو میدی به ما یا حمله می‌کنیم خودمون به زور از ایرج می‌گیریم‌ش. اون پیغام‌بر هم جلدی می‌ره کاخ فریدون رو می‌بینه از عظمت فک‌ش میوفته، می‌ره تو فریدون رو می‌بینه کاریزماش می‌گیردش. فریدون میگه سلام عزیزوم، خسته‌ی راه نباشی، بچه‌هام عزیزام چطورن؟ خوبن؟ اون طفلی هم فریدون رو ستایش می‌کنه زمین‌ش رو می‌بوسه میگه آقا من بی‌گناهم اما پسرات تو زرد از آب دراومدن و یه پیغام زشت و خشونت‌باری برات فرستادن و اینطور اونطور. فریدون هم میگه من خودم طالع‌شون رو دیده بودم خبر داشتم. تو خودتو ناراحت نکن. یه خورده‌نصیحت بار پیغام‌برو می‌کنه که دنیا به بادی بنده، سخت نگیرید و این حرفا. بعد می‌ره ایرج رو پیدا می‌کنه میگه ببین، داره جنگ میشه برو ارتش جمع کن و مادرشون رو قبل از اینکه مادرتو! ایرج باز دوباره می‌خواد مذاکره کنه! میگه آقا پادشاهی رو نخواستم، اینا برادرامن، میرم مملکت رو دودستی تقدیم‌شون می‌کنم، فریدون هم با اینکه مخالفه می‌گه باشه، چند نفر رو همراه‌ش می‌کنه. خودشم یه نامه می‌فرسته که این برادرتون دوستون داره، پادشاهی رو میده به شما. چند روز مهمون‌تونه، مواظب‌ش باشین بعدشم برمی‌گرده ور دل خودم. اینا میرن می‌رسن به سپاهیان سلم و تور، سپاهیا که ایرج رو می‌بینن میگن عه این ایرج چقدر خوش انرژیه اصلأ پادشاهی جهان برازنده‌شه، اینقدر عاشق‌ش میشن که توی هم ادغام میشن سیستم دعوا و اینا میره تو باقالیا. ایرج می‌دوعه پیش داداشاش و حال و احوال و دلم براتون تنگ شده بود و اینا. تور و سلم که ایرج رو می‌بینن و پچ‌پچ‌های سپاهیان رو می‌شنون میگن آقا ما می‌خواستیم ایران رو از دست این بگیریم، این هنوز هیچی نشده داره همین تحت خودمون رو هم از زیر پامون می‌کشه. باید از بیخ بزنیم‌ش. شب میرن خیمه‌ی ایرج دعوا. ایرج هم حرفاشو بهشون میزنه، یهو تور میگه گا نخور و صندلی رو پرت می‌کنه تو سر ایرج! ایرج میوفته رو زمین که بابا، من که هرچی می‌خواستین بهتون دادم، به فکر اون پیرمرد نیستین؟ و زنهار و امان که یهو تور یه خنجر زهرآلود از توی چکمه‌ش می‌کشه بیرون و ایرج رو پاره‌پوره می‌کنه و خون سرازیر میشه. بعد هم سرش رو می‌بُره میده دست همراهان‌ش ببرن واسه پدرشون. آخ آخ آخ، خداییش فکر نمی‌کردم اینقدر الکی بمیره! حالا فریدون چشم به راه، بساط جشن آماده، همه‌جا رو خوشگل کردن، یهو می‌بینن سوگواران سواره دارن میان، اول‌ش باور نمی‌کنن، میرن تابوت رو باز می‌کنن پارچه ابریشمی رو میزنن کنار و می‌بینن سر بریده ایرج که دیگه فریدون از روی اسب‌ش میوفته و همه صورت‌هاشون رو خنج می‌زنن و لباس تیره و فریدون هم می‌ره تخت و باغ و همه چی رو آتیش میزنه و سربریده رو می‌گیره تو بغل‌ش یخورده درددل می‌کنه، بعد می‌بینه خیلی پیر و ضعیفه واسه انتقام، پس دعا می‌کنه زنده باشه کین‌خواهی ایرج رو ببینه، چجوری؟! بعله، ایرج جان یه کنیزی داشته به نام ماه‌آفرید که بااجازه‌تون از ایرج‌جان حامله‌ست. ایشون میزاد، بچه دختره، دختر بزرگ میشه فریدون میگه با پشنگ ازدواج کن و بچه‌شون که باشه نوه‌ی ایرج قراره در قسمت بعدی بره انتقام بابابزرگ‌ش رو بگیره. تا ببینیم در قسمت بعد که احتمالا شنبه‌ست چه اتفاقی میوفته. بعله.


قسمت بعدی اینجاست

قسمت قبلی اینجاست

قسمت اول اینجاست

کشورهای عربی
Student at Raviphotos
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید