Strava to Virgool
قسمت سیوهشتم شاهنامه رو داریم. در قسمت قبل دیدیم که گیو رفت تورانزمین، کیخسرو رو پیدا کرد، با مادرش فریگیس دارن میتازن بهسمت ایران که شاه بشه. حالا پیران فهمیده، یه سپاه میفرسته که گیو به تنهایی دهنشون رو چیز میکنه و پیران مجبور میشه خودش بره سراغشون. حالا وسطای راهه، کنار رود، ایندفعه گیو و کیخسرو خوابیدن و فریگیس داره نگهبانی میده که یهو پرچم پیران رو از دور میبینه.
سریع گیو رو بیدار میکنه و گیو میگه خونسردی خودتو حفظ کن با کیخسرو برید بالای کوه تا هم دور باشید هم ببینید چطوری خارشونو چیز میکنم. کیخسرو میگه پهلوان، تو دفعه پیش محبت کردی، الان نوبت منه که گیو میپره تو حرفش که قوربونت بشم. تو شاهی، تنها پسر سیاوش هم هستی. من ولی پهلوانم، اصلاً شغلم همینه، چندینتا برادر هم دارم، اگه بمیرم طوری نمیشه. ولی تو اگه بمیری بدبخت میشیم و اون هفت سالی هم که دنبالت گشتم به باد میره. پسر خوبی باش، برو دور وایسا، عافرین!
زره، که یادگار سیاوش هم هست، رو میپوشه و میره بهسمت پیران. پیران هم لب رودخونه چندتا رجز میخونه، که احمقی که تنها اومدی با سپاه هزار نفره من بجنگی. کوه هم که باشی پیش لشکر مورچه هیچی نیستی! معلوم نیست داشته خودشو تخریب میکرده یا حریف رو! گیو هم جواب میده که درسته که من یه نفرم اما خواهی دید وقتی دست به گرز ببرم چطو خدازده میشین! حالا اگه تخم دارین از آب رد شین تا بهتون بگم یعنی چی! و سپاه پیران میزنه به آب و گیو یواش یواش جابجا میشه و پیران هم میره بهسمتش و اینجوری از سپاه که هنوز داره از آب رد میشه فاصله میگیره. خوب که دوتایی تنها میشن یهو گیو کمند رو پرت میکنه دور پیران و میگیردش و از اسب میندازدش پایین.
میره میبندتش به یه درختی و لباس و اسب و پرچم پیران رو برمیداره و میپوشه و میره سمت سپاه پیران. سپاهیان فکر میکنن پیران اومده که یهو ناغافل میزنه به سپاه و با گرز همه رو لت و پار میکنه و برمیگرده که سر پیران رو ببُره، پیاده میکشوندش تا پیش کیخسرو تا جلوی اونا بکشدش. پیران به کیخسرو میگه من چاکر شاه هستم، شاه یعنی کیخسرو، میگه من یه بار جان شما رو نجات دادم، منظورش همون دفعهست که به کیخسرو گفت خودتو بزن به دیوونگی جلوی افراسیاب.
گیو منتظره ببینه کیخسرو چی میگه. فریگیس هم چشماش اشکآلوده و افراسیاب رو نفرین میکنه و به گیو میگه این جون ما رو نجات داده، بهنظرم ببخشیمش. گیو میگه من سوگند خوردم که خونشو بریزم، کیخسرو هم میگه بهنظرم نکشیمش و برای اینکه سوگند تو هم خراب نشه تو خنجرت رو بکش بغل گوشش رو سوراخ کن تا خونش بریزه و سوگندت درست بشه! گیو هم همینکارو میکنه و بعدش پیران میگه دستتون دردنکنه، من دیگه رفع زحمت میکنم فقط محبت میکنید یه اسبی به من بدین من تا اونجا پیاده نرم؟! گیو هم میگه باشه ولی دستاتو یه جوری محکم میبندم که فقط همسرت، گلشهر، بتونه بازشون کنه. یعنی دیگه جنگ تعطیل.
چو از لشکر آگه شد افراسیاب ، بر او تیره شد تابشِ آفتاب ،،
بعله افراسیاب خبردار میشه، لشکر میکشه میاد میبینه سپاه گلباد متلاشیه، میاد جلوتر میبینه جنازهها روی زمینه، میگه خاک توسرتون، هرکس ندونه فکر میکنه با چه سپاهی روبرو شدین، بهش میگن عاقا کاشکی سپاه بود و گیو نبود. یهو میبینن یکی داره خونین و مالین و کت بسته روی اسب میاد، اولش خوشحال میشن بعد میبینن پیرانه. افراسیاب یاتاقان میزنه که پیران بهش میگه عاقا این گیو اصلاً نمونهش نیست، عین شیرپلنگ حمله میکنه، چه توی آب و چه توی خشکی هیشکی حریفش نیست. افراسیاب هم قاطی میکنه شروع میکنه و فحش و نفرین و تهش میگه حالا این وسط فریگیس که مثلاً دختر منه چرا داره باهاش میره؟!
بعد میگه اخترشناسا گفتن اگه پای کیخسرو به ایران برسه از توران زمین جز بیابون برهوت چیزی باقی نمیمونه پس به هومان میگه تا لب رود جیحون، یعنی لب مرز ایران و توران، دنبالش میریم و میگیریمش. حالا گیو و کیخسرو و فریگیس رسیدن به رود، اونجا کشتی هستی و کسی هست که پول و باج میگیره که آدما سوار کشتی بشن. گیو میگه زودباش باج رو تعیین کن باید بریم. یارو باجخواه یه نگاهی بهشون میندازه و میگه یکی از این چهارتایی که میگم رو باید بدین تا بتونین رد بشین.
زره خواهم از تو، گر اسب سیاه ، پرستار و گر پورِ فرخنده ماه ،،
بدبخت از دنیا بیخبره! فکر میکنه این کیخسرو پسر گیوه و فریگیس هم کنیزشه، گیو داد میزنه سر یارو باجخواهو که اصلاً اگه شهری برات موند تو باجش رو بگیر و بده به شاه، که ایشون باشه، مادر شاه و اسب شاه و زره پدر شاه باشه پیشکشت. حالا کشتیت باشه مال خودت، ما خودمون از آب رد میشیم. میرن و رو میکنه به کیخسرو که اگه تو از نژاد فریدونی که مثل اون که در راه ضحاک از اروند رود رد شد تو هم باید بتونی رد بشی. برو و نگران من و مادرت هم نباش، چون مادرت رسالتش به دنیا آوردن تو بود و منم پیدا کردن و نجات تو، تو برو برس به پایتخت پادشاهی.
اگه معطل کنیم افراسیاب میرسه و شیتمون میده و جنازهمون رو همین ماهیا که میبینی میخورن. پس میزنن به آب، اول کیخسرو بعد فریگیس بعد گیو. خیلی هم تمیز و مشتی رد میشن. باجخواهو میبینه و فکش میوفته توی آب! زودی قلاب میندازه فکش رو از توی آب میکشه بیرون و میذاره توی دهنش و میگه
بهاران و جیحون و آب روان ، سه جوشنور و اسب و برگستوان ،،
به این طرف دریا چنین بگذرد ، خردمندش از مردمان نشمرد !!
خلاصه، آدم به تنهایی نمیتونه از بزرگترین رودخونه سرزمین بگذره، اونم در پرآبترین فصل سال، اونم با زره و برگستوان جنگی سنگین. اونجا میفهمه که اینا آدم عادی نبودن، یا موجود شیطانی بودن یا فرشتهای چیزی. سریع با کشتی میندازه پشتشون و میرسه اونور لب خشکی و رسماً میوفته به گوه خوردن و هدیه پیشکش میکنه که گیو میگه همون گوه خوردی! شاه ازت کشتی خواست ندادی، حالا دیگه هدیهت بخوره توسرت. و میرن به سمت پایتخت.
افراسیاب میرسه، میبینه رفتن، به باجخواه میگه غلط کردی ردشون کردی اونور آب، یارو باجخواهو بدبخت میگه عاقا من یه پسّا اونور گوهخوردم، یه پسّا هم الان گوهبخورم اینا رو رد کرده باشم! باید با چشم خودتون میدیدین که چطوری خودشون از آب رد شدن رفتن. افراسیاب میگه باشه، حالا مارو رد کن بریم دنبالشون که هومان میگه اعلاحضرتاع! ما اگه از مرز رد بشیم کارمون میوفته به اژدهای افسانهای گاوشیدان که یه اصطلاحه، یعنی اونجا توسط سپاه ایران به گاو میریم. پس بیخیال میشن.
حالا گیو و کیخسرو و فریگیس رسیدن به زم، شهری در غرب رود جیحون، دوتا نامه مینویسن، یکی برای گودرز، پدر گیو، که خاندانشون اهل اصپهان هستن که شاه به سلامت رسید. دومی هم واسه کاووسشاه. همه خوشحال، جشن، سرور. همه پا میشن میرن اصپهان، پیش گودرز، گودرز هم همه جا رو مناسب شاه تزیین میکنه. میرن هشتاد فرسنگ جلوتر پیشواز و چشم گودرز که به کیخسرو میوفته اشکش سرازیر میشه. ابراز ارادت میکنه و میگه اگه سیاوش زنده میشد اینقدر خوشحال نمیشدم که الان شدم. بعدشم قربون صدقه پسرش، گیو، میره.
حالا دیگه باید آماده بشیم واسه پادشاهی کیخسرو که البته به این سادگیها نیست، آخه کیکاووس الان شاهه، و کیخسرو نوهی شاهه، و چند نفر دیگه هم دلشون میخواد شاه بشن و بعله، ماجرا داریم هنوز که توی قسمت بعدی تعریف میکنیم. تا قسمت بعدی بای.
یه نکته هم اضافه کنم، این پادکست آهنگساز، این اپیزودش دربارهی کیتارو بود و خیلی چسبید، زندگی و مسیری که کیتارو، موزیسین ژاپنی طی کرده. مخصوصاً حال و هوای صداهایی که ساخته و طرز استفادهش. انوشه باد خلاصه.