Navidoo Jahanshahi
Navidoo Jahanshahi
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

Shahnameh67 10 Single battles + Let them Afghans alone + StepN

Strava to Virgool

میگه ریختن توی شهربازی، چهل تا از افغان‌ها رو گرفتن بردن. این دوستان اینجا زندگی می‌کنن و میگه از ایرانی‌ها خیلی بهتر کار می‌کنن. منم ناراحتی‌م رو ابراز کردم. حالا بریم سراغ قسمت شصت‌وهفتم شاه‌نامه. در قسمت قبل دیدیم که گودرز و پیران جنگ انبوه کردن و نتیجه‌ی قطعی نگرفتن و طبق نامه‌نگاری الان باید تن به تن نبرد کنن.

قرار شده بود شب برن توی لشکرشون و پهلوانان رو گزینش کنن برای نبرد تن به تن. پیران رفت سمت کوه گنابد، گودرز هم رفت به سمت کوه زیبد. زخمی‌ها رو چک می‌کنن و کارهای درمان‌شون رو می‌کنن و بعدش گیو به گودرز میگه عاقا ما رفتیم رسیدیم به پیران و اسب‌م قفل کرد، بیژن گفت طبق پیش‌بینی کی‌خسرو قراره به دست شما کشته بشه که گودرز میگه بعله، حالا میریم نبرد می‌کنیم و انتقام خون خاندان‌م رو ازش می‌گیرم.

حالا گودرز نگاه می‌کنه می‌بینه پهلوانان حالی ندارن. و یه سخن‌رانی می‌کنه که روحیه‌شون رو ردیف کنه. از فریدون و ضحاک میگه و ربط‌ش میده به خودشون و میگه این افراسیاب همون ضحاک زمانه‌ی ماست و ما می‌تونیم شکست‌شون بدیم و اگه الان‌ شل بزنیم سپاه کمکی میرسه به پیران و اوضاع‌مون بی‌ریخت میشه. پس باید مشغول‌شون کنیم تا کی‌خسرو برسه. من خودم با این موی سفیدم میام و نبرد می‌کنم بهمراه گیو، شما هم با شمشیر و نیزه بیایید به جنگ تا نام‌تون پرافتخار بمونه. لشکر گودرز هم در جواب میگه اصلاً تو جون بخواه.

چپ لشکر جای رهام بود، داد به فرهاد، راست جای فریبرز بود، داد به گتماره‌ی قارن. کاویانی درفش رو هم میده به پسرش، شیدوش، و سالار سپاه رو هم می‌ذاره گستهم. فرمان‌های لازم رو هم بهشون میده که دیده‌بان بذارید، شبیخون نزنن به گا برین! میگه اگه ما کشته شدیم هم شما هول نکنید، سه روز دووم بیارید تا لشکر کمکی طوس و کی‌خسرو برسن.

پیران هم همین ماجرا رو توی سپاه خودشون داره. با این تفاوت که می‌بینه روحیه همه افتضاحه، همه ریق کردن، زرد کردن، بهشون میگه بدبختا شما تا اینجا اومدین قراره کشته بشین، حالا یا باید دلیرانه وسط جنگ کشته بشین یا ترسون ترسون بریزن سرتون اون گرزهاشونو بکنن تو کون‌تون و با خنجر سرتون رو ببرن و اونجوری کشته بشین! پس درست انتخاب کنید وگرنه خودم اول می‌کشم‌تون و اصلاً به اون مرحله هم نمی‌رسید! لشکرش هم در جواب میگه که اصلاً نگران نباش اینهمه گنج و پول دادی پس ما می‌جنگیم، نگران نباش.

پیران به لهاک و فرشیدورد میگه شما از بالای کوه نگاه کنید، اگه دیدین ما کشته شدیم، شما دوتا دیگه نجنگین، چون از تخمه‌ی خاندان ویسه فقط شما دوتا موندین و اگه کشته بشین نسل‌مون منقرض میشه! شما دوتا فرار کنید به سمت افراسیاب.

حالا پیران و گودرز رسیدن به همدیگه و پیران باز میگه از خر شیطون بیا پایین، کین‌خواهی سیاوش رو تموم‌ش کن. بعد هم میگه بیا پیمان کنیم که بعد از این نبردهای تن به تن هر کدوم از ما که موندیم به طرف مقابل امان بدیم. گودرز هم میگه اونروزی که داشتی به سیاوش قول می‌دادی باید فکر این روز رو می‌کردی، بعدشم، من آرزوم بود توی جنگ با تو روبرو بشم از بس خون به دل من کردی و الان به آرزوم رسیدم. قرار می‌ذارن ده نفر از هر طرف انتخاب کنن و ده تا نبرد داشته باشن بعلاوه نبرد پیران و گودرز که میشه یازده تا نبرد، برن یه جای دوری که دیده‌بان‌هاشون اتفاق‌های لحظه‌ای رو نبینن تا تقلب نکن و کمک نفرستن. الآن ببینیم کی با کی می‌جنگه.

گیو با گروی‌زره، قاتل سیاوش. فریبرزِ کاووس با گلبادِ ویسه. رَهّامِ گودرز با بارمان. گرازه با سیامک. گرگین با اندریمان. بیژن با رویین. زنگه‌ی شاوران با اخواشت. پَرته با گُهرَم. فروهِل با زِنگَله. هُجیر و سپهرَم. گودرزِ گشواد و پیران. شدن یازده تا.

یازده رُخ که اول داستان گفتیم. رخ هم یعنی پهلوان، دلاور، البته یه نبرد پیش‌بینی نشده هم در قسمت بعد داریم که واسه این بعضیا میگن نبرد دوازده رُخ. حالا بریم سراغ نبردشون. اونجایی که هستن یه دشت یا هامونه که دید نداره از دور، ولی دوتا بلندی هست کنارش که قرار شد هر یک نفری که پیروز میشه بره بالای اون بلندی تا پرچم‌ش رو دیده‌بان‌ها ببینن.

حالا دقیقا هیجان قبل از این نبرد ها بالاست که یهو فردوسی باز اسپویل می‌کنه که این تورانیان از بس که ناجوانمردی و ستم کردن اینجا خدا جوری می‌ذاره تو کاسه‌شون که نتونن از جا بلندشن!

نفر اول فریبرز می‌تازه به سمت گلباد و هرچی تیر میندازه موفق نمیشه پس شمشیر می‌کشه و از گردن به پایین گلباد رو شیت میده و با کمند می‌بندتش به زین و می‌ره بالای کوه که
سالار ما باد پیروزگر ، همه دشمنِ شاه خسته جگر ،،
این از این! بعد گروی‌زره می‌تازه به گیو. اول نیزه بازی، و بعد تیر و کمان و گیو پیش خودش میگه بهتره اینو زنده بگیرم تا ببرم‌ش پیش کی‌خسرو که خودش واسه قاتل پدرش تصمیم بگیره. گیو می‌رسه نزدیک گروی و یه عمودی میزنه توی سر گروی و گروی یه لحظه گیج و منگ میشه و گیو هم سریع گروی رو می‌گیره و فشار میده و از اسب میندازدش پایین، بی هوش و توش، دست‌هاشو از پشت می‌بنده و می‌فرست‌تش سمت خودشون و خودش هم می‌ره بالای تپه و دو، هیچ.

نبرد سوم، بین گرازه و سیامک از توران سپاه، با نیزه به نتیجه نمی‌رسن، با عمود هم هیچی، زبون‌شون از تشنگی کویر میشه. پیاده میشن تا کشتی بگیرن و گرازه یه جوری سیامک رو می‌کوبه زمین که استخون‌های سیامک می‌شکنه و همون لحظه می‌میره. گرازه هم می‌بندتش به اسب و می‌ره بالا و پرچم‌ش رو تکون میده.

نبرد چهارم شروع میشه و فروهل که متخصص تیر و کمونه توی ایرانیا دست می‌بره و یه تیر خدنگ می‌ذاره توی کمان و یه جوری تیر میندازه که از پای زنگله رد میشه و می‌ره توی بدن اسب و زنگله هم می‌میره. سرش رو جدا می‌کنه می‌بنده به اسب و می‌ره بالا.

نبرد پنجم رهام گودرز مقابل بارمان. اول تیراندازی، بعد نیزه، رهام یه نیزه میزنه به ران بارمان و از اسب میندازدش و سریع یه نیزه از پشت میندازه که میشینه توی جگر بارمان و خلاص.

شیشم نوبت بیژن و رویینه که تیر میندازن و فایده نداره. بیژن عمود رو برمیداره و می‌زنه توی سر رویین و زرتی می‌کشدش. و اینطوری رویین، پسر جوان پیران هم تموم می‌کنه. بیژن با اسب می‌کشدش بالای تپه و درفش بنفش ایرانیان رو می‌بره بالا.

هفتم هجیر، پسر گودرز، با سپهرم، از اقوام افراسیاب. هجیر شمشیر می‌کشه و می‌زنه توی ترگ سپهرم که از ترگ رد میشه و فرو می‌ره توی سر سپهرم و جان به جان‌آفرین تسلیم می‌کنه. هجیر هم علامت میده.

یعنی تا الان هفت هیچ! حالا اخواشت می‌تازه به سمت زنگه و با عمود می‌جنگن و خیلی تشنه میشن و تصمیم می‌گیرن برن لب جوی و آب بخورن. بعدش برمی‌گردن و نیزه‌ها رو برمیدارن و زنگه نیزه رو میزنه به کمرگاه اخواشت و از اسب میندازدش پایین و اخواشت هم اینطوری کشته میشه. هشتمین پرچم هم برای ایرانیا می‌ره بالا! خدایی‌ش هشت تا پیروزی پشت سر هم دیگه خیلی هِندیه!

نهم گرگین با اندریمان. با نیزه شروع می‌کنن و نیزه‌هاشون می‌شکنه و بعد تیر میندازن و هر کدوم هم یه سپر از جنس پوست کرگدن گرفتن روی سرشون محافظ. گرگین یه تیر میزنه که سپر و کلاه و سر اندریمان رو به هم میدوزه. تیر بعدی رو هم میزنه توی پهلوش و از چشم اندریمان خون میاد و گرگین سریع می‌ره سرش رو جدا می‌کنه و این هم نهمین پیروزی.

دهمین نبرد نوبت پرته با گهرمه. تیغ‌های هندی‌شون رو برمیدارن و پرته اول چندتا جاخالی میده و یهو با همون شمشیر می‌زنه و از سر به پایین گهرم رو نصف می‌کنه و می‌ره بالا و درفش همایون رو بالا می‌بره.

دیگه نبرد یازدهم، که همون نبرد اصلی باشه رو در قسمت بعدی تعریف می‌کنیم که ببینیم پیران و گودرز چیکار می‌کنن و چه اتفاقی بعدش میوفته. پس تا قسمت بعد پرچم‌تون بالا باشه.


قسمت بعدی اینجاست

قسمت قبلی اینجاست

قسمت اول هم اینجاست

تن تن
Student at Raviphotos
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید