nazanin Shahsiah
nazanin Shahsiah
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

اعجاب روبرت والزر


اخیراً رمانی از روبرت والزر خواندم که بی‌نهایت ذهن من را به خود درگیر کرده است. والزر توصیف دقیقی از شخصیت‌های داستان و همچنین توصیف دقیقی از وضعیت می‌دهد. نبوغ او در توصیف آنچه می‌تواند از خلل تخیل ببیند نیست، او "درک شدنی" را به بیان وا می‌دارد. والزر از حالت (state)ها می‌گوید:

" پزشک در چند نوبت از دستیار پرسید، اهل کجاست، چند وقت است در خانه‌ی توبلر به سر می‌برد و آیا از بِرِنزویل خوشش می‌آید و غیره. یوزف هم جواب می‌داد، البته با شرح و بسطی متناسب با خودداری‌ای که معمولاً خاص آدم‌هایی است که زندگی پر فراز و فرودی داشته‌اند."

قلم فرسایی‌ای که نه تنها حوصله آدم را سر نمی‌برد بلکه حال آدم را سر جایش می‌آورد، انواعی از رفتارهای انسان را توصیف می‌کند. جملات و ادبیاتی که والزر به‌کار می‌برد برای خواننده غریب و غیر واقعی نیست، در واقع به طرز عجیب و به‌کرّات خواننده متوجه‌ی این موضوع می‌شود که گفتگوی درونیِ شخصیت‌ها را یک بار دیگر شنیده است، ولی تا پیش از خواندن این رمان به ندرت به زبان آمده است. این دقیقا همان کاری است که والزر انجام می دهد به‌بیان آوردن چیزهای آشنا و خیلی نزدیک که بیان درآمدن، راه نمی‌دهند؛ همچون به بیان درآوردن "رویا" توسط فروید، این کار والزر نیز ارزشمند است.

رمان "دستیار" نوشته "روبرت والزر" ترجمه علی اصغر حداد، انتشارات نیلوفر

ترجمه دیگری از رمان بوسیله نشر چشمه، منتشر شده که پس از مقایسه حدودی هردو کتاب، ترجمه علی اصغر حداد را انتخاب کردم.

پی‌نوشت: برای درست کردن نریشنی از کتاب دستیار به دنبال تصویر مناسبی می‌گشتم که سر از یک سایت اسپانیایی زبان درآوردم ظاهراً در این سایت به نقد، بررسی و معرفی آثار والزر می‌پردازد. کنجکاو شدم نوشته‌ای که زیر تصویر آمده بود را بخوانم (متن به زبان اسپانیایی بود). با کمک از گوگل ترنسلیت دست و پا شکسته چیزکی فهمیدم که همان هم خالی از لطف نبود. اگر کسی می‌داند پاراگراف انتخابی مربوط به کدام اثر از والزر هست به من اطلاع بدهد. در انتها جملاتی از متن والزر در این سایت اسپانیایی به اشتراک می‌گذارم.

http://elcaminanterobertwalser.blogspot.com/2013/01/discurso-una-estufa.html

مورد هجوم انواع افکار قرار گرفتم که یک روز از یک انتهای اتاقم به دیگری رفتم. به گونه‌ای که گمراه شده بودم ، گم شدم و تلاش زیادی کردم تا دوباره خودم را جهت دهم ، که برای من آه بسیاری به همراه داشت. با این حال او کاملاً ناتوان از پنهان کردن پریشانی وی بود.

و بعد دیدم که اجاق گاز به طرز طعنه ای لبخند می زد و از سکوت بی حد و حصر احمقانه اش خندان بود.

...

"هیچ چیز بر شما تأثیر نمی گذارد ،" من با عصبانیت و با عصبانیت صمیمانه به او فریاد زدم ، "شما تحت هیچ نوع هیجان قرار ندارید. بی قراری شما را عذاب نمی دهد ، و مصیبت ها نیز شما را رنج نمی دهد. "

...

"از آنجا که از هر نوع وسوسه ای بی خبر هستید ، فکر می کنید یک زن نمونه هستید.

...

وی گفت: "از آنجایی که شما هرگز به چیزی عمیق تر در زندگی خود فکر نکرده اید ، مجبور هستید که به طرز احمقانه کسانی را که باید با انواع شک و تردید روبرو شوند ، مسخره کنید.

...

وی گفت: "همانطور که هرگز به چیزی متکی نبودید و به خود اجازه ندادید جایی را ببینید که مردان و قلب ها در معرض آزمایش قرار می گیرند ، تصور می کنید خود را از همه ضعف ها رها کنید ، بنابراین به خودتان اجازه می دهید انگشت خود را روی آن ها بکشید ، و خطر ورود به میدان جنگ را دارید. نقاط ضعف و اشتباه آنها را روشن كنيد.

...

وی گفت: "ترسو پر از انرژی هایی که جرات جابجایی را ندارند و مجبور نیستند نقایص او را کشف کنند: شرمنده باشید که هرگز مجبور نبودید از خود خجالت بکشید. کسی که نمی داند وقف کردن خود به یک عدالت چیست ، قلبش را با چربی و حسن نیت خفه کرده است.

...

"کسی که هرگز اشتباه نکند ، احتمالاً هرگز کار خوبی نکرده است."

رماننشر نیلوفرمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید