”من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ/ در شهر غریبی که در آن فهم سخن نیست...”
چرا این پست را می نویسم؟
بارها و بارها در دوره های سخنوری و مجری گری دکتر فریبا علومی یزدی شاهد عذرها و بهانه هایی بودم که فراگیران برای حفظ شعر یا غزل می آوردند.
بارها و بارها سخنرانان و مجریانی را دیدم که شعرها را درست حفظ نمی کنند ، یا حفظ می کنند و اشتباه میخوانند و یا حفظ می کنند اما مفهوم آن را نمی دانند.
در این زمان ها در ذهنم یک سوال شکل می گیرد : اگر ۸۰ میلیون ایرانی را در یک سالن جمع کنند و از آن ها بپرسند که چند نفر می توانند آیت الکرسی یا سوره ای از قرآن را بخوانند ، چند نفر دستشان را بالا می آورند؟ حال اگر از همین جمع پرسیده شود چند نفر می توانند یک غزل حافظ را آن طور که باید و شاید بخوانند ، چند نفر با اطمینان کامل دستشان را بالا می آورند؟
به راستی چرا امروزه رابطه ی جامعه ی ما ( خصوصا جوانان و نوجوانان ) با شعر فارسی کم شده است؟ یک ایرانی چه طور می تواند با داشتن زیباترین اشعار و پربارترین مفاهیم در تاریخ ادبیات زبان پارسی نسبت به آن بی تفاوت باشد و در حفظ آن اهمال کند؟! خودش بحثی مفصل است که شاید بعدها دربارهاش بنویسیم...
چرا باید شعر حفظ کنیم؟
سوالی است که می توان ساعت ها و روزها درموردش صحبت کرد. اما برخی از دلایلی که می توان برای آن ذکر کرد ، عبارت است از :
· هیچ چیزی جز شعر نمی تواند به بهترین نحو ممکن مفاهیم عمیق را در یک بیت بگنجاند. ایجاز در شعر موجب می شود که یک بیت شعر مفاهیم ۱۰ خط نثر را در خود بگنجاند. برای مثال :
پی مصلحت مجلس آراستند / نشستند و گفتند و برخاستند
این شعر مرا به یاد ضرب المثل معروفی می اندازد که با به کاربردن تنها ۶ فعل ، حمله ی مغولان را شرح می دهد : آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.
· شعر با ساختار لطیف و دلنوازش می تواند موجب نرمی کلام شود و به عنوان لطافت بخش سخن به کار رود. برای مثال اگر فردی با تندخویی با شما سخن گفت در پاسخ می توانید از این بیت دلنشین حافظ استفاده کنید :
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم / جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را
یا بیت زیبای دیگری از طالب آملی :
دشنام خلق را ندهم جز دعا جواب / ابرم که تلخ گیرم و شیرین عوض دهم
· شعر ، زینت بخش کلام است. اگر شما سخنران ، سخنور و یا مجری هستید ، می توانید با استفاده از شعر به مفاهیم خودتان روح و جان ببخشید. برای مثال شما در یک سخنرانی راجع به تاثیر خنده در سلامت روان صحبت می کنید و چه قدر سخنرانی شما پربارتر می شود اگر در میان سخنانتان از بیت زیبای فردوسی استفاده کنید که می فرماید:
چو شادی بکاهی ، بکاهد روان / خرد گردد اندر میان ناتوان
· با شعر می توانید سخنانتان را مستند کنید و به استحکام و درستی کلامتان بیفزایید. مثلا یک سخنرانی انگیزشی در رابطه با اهمیت تلاش و کوشش در ساختن سرنوشت دارید و برای تحکیم بخشی به این مفهوم از بیت زیبای حافظ یاد می کنید که می فرماید:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
یا بیت زیبای زیر:
بیستون هیچ! دماوند اگر سد بشود / هدفم قسمت من بوده و باید بشود
· بسیاری از اشعار زبان شیرین پارسی زیباترین تصویرسازی ها را دارند و ایجاد این تصویر در ذهن مخاطب شورانگیز و شگفت آور است. برای مثال منوچهری در ابیات زیرشب تاریک و در پی آن صحنه ی طلوع خورشید را هنرمندانه توصیف می کند :
شبی گیسو فروهشته به دامن / پلاسین معجر و قیرینه گرزن
به کردار زنی زنگی که هر شب / بزاید کودکی بلغاری آن زن
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک / چو بیژن در میان چاه او من
ثریا چون منیژه بر سر چاه / دو چشم من بدو چون چشم بیژن
در ابیات بالا منوچهر شب را به زنی با گیسوان بلند و مشکی تشبیه کرده است و سپس این شب تیره و تاریک را زنی زنگی می خواند که کودک بلغاری خود را به دنیا می آورد و منظور از کودک بلغاری همان خورشید روشن و پرنور است. و در ابیات بعدی با تلمیحی استادانه به داستان بیژن و منیژه ، وضعیت خود را در حالی که به تماشای شب مشغول است ، بیان می دارد.
یک مثال زیبای دیگر برای این بخش می نویسم و از شما می خواهم که بعد از خواندن این مثال ، یک بار دیگر به عکس این پست نگاه کنید تا زیبایی تصویرسازی را در اعماق وجودتان حس کنید :
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب / در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست...
به قدری این تصویرسازی زیبا و دلرباست که فاضل نظری در بیت دیگری نیز از آن استفاده کرده است :
برکه ای گفت به خود ، ماه به من خیره شده است / ماه خندید که من چشم به خود دوخته ام ! J
· در بخش قبل به زیبایی بصری شعر اشاره شد. شعر علاوه بر تصویرسازی ، با آهنگ موزون و گوشنوازش زیباترین مفاهیم را به ذهن تداعی می کند. برای مثال در بیت دلنواز فاضل نظری به کاربرد آرایه ی “واج آرایی” دقت بفرمایید :
ساحل جواب سرزنش موج را نداد / گاهی فقط سکوت سزای سبک سری است
تکرار حرف “س” موجب شده است که در پس زمینه ی شعر آوای “هیسسسس” را بشنویم ؛ دقیقا همان مطلبی که بیت بدان اشاره می کند....
بنابراین میتوان با شعر برای نگاه و گوش مخاطب جذابیت آفرید و او را با خود همراه کرد.
· شعر ، آيینه ی روحیات ماست. این موضوع هم در خواندن شعر و هم در خلق شعر صادق است. تاکنون شده است که شعری بخوانید / گوش کنید و با خود بگویید انگار این شعر را برای من ساخته اند ؟ شعر می تواند ما را تسکین دهد چرا که حرف هایی را که می خواهیم بزنیم ، در خود جای داده است آن هم با زیباترین و هنرمندانه ترین کلمات و جملات و عبارات. به شعر زیبای زیر از مهدی اخوان ثالث دقت کنید :
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست!
لحظه ی دیدار نزدیک است.....
ببینید که شاعر چه قدر زیبا به بیان اضطراب و شوقِ ناشی از دیدار معشوق اشاره کرده است. می خواهد بگوید از شدت اضطراب دست هایم می لرزد و بعد تیغ ریش تراشی خود را مخاطب قرار می دهد. سپس به دست خود می گوید که مبادا با این لرزش موجب آشفتگی موهایش شود. مهدی اخوان ثالث چه قدر زیبا و شیوا حالات خودش را در این شعر بازگو کرده است.
مطالب بالا همگی دلایل اینجانب برای یادگیری و به کار بردن شعر در سخن بود ؛ اما شایان ذکر است به بخشی از سخنان بزرگان عرصه ی سخنوری اشاره کنم:
دکتر فریبا علومی یزدی ، مدرس فن بیان و آیین سخنوری ، در مقاله ی « چرا یک مجری باید شعر بخواند » ، پیوند جاویدان و ناگسستی روح با شعر ، اثرگذاری شعر در حراست از زبان پرارج پارسى ، بیان عاشقی ها ، و ایجاد نگاهی نوع و بدیع به پدیده های طبیعی را از جمله دلایل استفاده از شعر دانسته اند.
دکتر رشید کاکاوند، پژوهشگر و مدرس دانشگاه با همان صدای گرم و گیرای خود می فرمایند که شعر در فرهنگ ما فقط هنر نیست. ثبت تاریخ است. ثبت فرهنگ است. ثبت زیباشناسی است. شعر ، حافظ و ناجی زبان فارسی است. هر دوره ای از تاریخ ما با ادبیات حفظ شده است ؛ دستیابی به تاریخ حقیقی از مسیر ادبیات میسر است چرا که کتاب های تاریخ را در دربار به فرمایش و نظارت حکومت و پادشاه می نوشتند. بنابراین می توان تاریخ راستین را در لایه های تخیل مانند ادبیات شناخت ، در لایه های ظاهرا دروغمانند! برای مثال می توانیم قرن هشتم را با حافظ بشناسیم. تاریخ بیهقی بخوانیم و دربار غزنویان را بشناسیم. نظامی بخوانیم و اشارات نیمه پنهان و حتی گاه پنهان را دریابیم. آری! ادبیات آیینه ی تمام نمای خودش است.
در پایان، به یاد داشته باشیم که به عنوان یک پارسی زبان شایسته است که به زبان و ادبیات خود ارج بنهیم و آن را عاشقانه بیاموزیم و بیاموزانیم.
”شعر یعنی گفتن اسرار دل با وزن خاص / شعر یعنی وصلت یکباره فکر و حواس
شعر یعنی زاده پیوند بین حس و فکر / شعر یعنی پرسه در دشت خیال سبز و فکر”