این فیلم کوتاه چند دقیقهای حکایت بزرگ زندگی ما در این دوران است؛ یکی از مستندترین، فیلمهای مستند جهان!
تصویر یک مربی ورزشی در نایپیداو، پایتخت اداری #میانمار است در روز دوشنبه. او مشغول ضبط برنامه #ورزش صبحگاهیاش است؛ با موسیقی شاد پسزمینهاش و تصویر انسان سرخوشی که میرقصد، ورزش میکند و تن را مواظبت.
اما در پشت سر او یک #کودتا در حال رخ دادن است. ماشینهای نظامی از پشت سرش در حال حرکت هستند تا به سمت #مجلس حرکت کنند! آنها در حال تغییر سرنوشت کلان او هستند؛ اما مربی ورزش، که نماد #شهروند است، همچنان سرخوش مشغول هماهنگی تن با موسیقی!
شهروندی که مشغول ورزش، مشغول زندگی روزمره، مشغول شنیدن موسیقی است و در پس زمینه واقعی، در پس واقعیت ظاهری، یک اتفاق بزرگ در حال روی دادن است. تصویری که به صورت زنده نیز در حال پخش شدن است. تصویری که هر شهروند و سیاستمداری میتوانسته است ببیند؛ تصویری که همه میدیدند؛ اما شاید کسی به رژه خودروهای نظامیاش توجهی نمیکرد!
شاید فردای کودتا این مربی ورزش نتواند زندگی معمول و همیشگیاش را داشته باشد؛ اما او بیخبر از پشت صحنه سیاسیاش مشغول زندگی است؛ اما زندگی وابسته به همان پشت صحنه سیاسی.
در واقعیتی که پشت سر ما در جریان است، ما میتوانیم بخشی از حقیقت را ببینیم؛ میتوانیم حتی در ورزش صبحگاهی وحشت کنیم از آینده؛ میتوانیم بترسیم؛ اما گاهی خستهتر از وحشت کردنایم؛ تنها ترجیح میدهیم تا ورزش را ادامه دهیم.
شاید آن مربی ورزش و همه بینندگانش کمی در خیال فرو رفتهاند، کمی به این حرکت نامعمول لشکر خودروهای نظامی توجه کردهاند؛ و بعد خستهتر از آن بودهاند #ورزش را متوقف کنند.
با خودشان گفتهاند:
باید کمی برقصیم!