⭕️چارچوب تصمیمگیری
زندگی پر است از تصمیمهایی که در روز میگیریم. تصمیمهایی که امروز میگیریم و فردای ما با آن رنگ میشود. اما هر تصمیمگیری برای آنکه عقلانی شود، نقطه شروعش چارچوببندی است.
چارچوببندی یعنی جایی که ما تکلیف ۳مورد را تعیین میکنیم:
1️⃣گزینههای پیش رو
2️⃣اهدافی که میخواهیم به آن برسیم و وزن هر هدف
3️⃣ارزش هر گزینه در اهداف مختلف
البته به جای گزینه (Options) گاه از بدیل (Alternatives) و به جای اهداف (Objectives) از معیار (Criteria) هم استفاده میشود؛ و گاهی هم تفاوتهایی برای آن ذکر میشود.
این نقطه شروع حل هر مساله تصمیمگیری است. از انتخاب یک رشته تحصیلی تا انتخاب شغل تا ... (جدول تصمیمگیری در تصویر آمده است)
تمام کتابهای تصمیمگیری از جدول تصمیمگیری شروع میکنند؛ تا بپردازند به این که چگونه بهترین گزینه را انتخاب کنیم. مدلهای مختلف تصمیمگیری هم روشهایی هستند که ما را به بهترین گزینه میرسانند.
⭕️دروغ چارچوببندی
مساله را که چارچوببندی میکنی، انگار دیگر انتخاب گزینه، با اتکاء به مدلهای مختلف ساده میشود.
واقعیت آن است که تقریبا ندیدهام در هیچ مساله واقعی سیاستگذاری کلان در کشور چنین چارچوببندی تصمیمگیری تهیه شود؛ به ندرت هم اگر بوده است، بیشتر مورد تمسخر قرار گرفته است!
اما فقدان جدول تصمیمگیری را نمیتوانم به معنای فقدان منطق انتخاب در نظر بگیرم. واقعیت آن است که در هر جلسه سیاستگذاری میتوان از حرفهای حاضرین جدولی تهیه کرد از گزینههای روی میز، از اهدافی که بازیگران مختلف آن را پیگیری میکنند و از ارزشی که به هر گزینه میدهند، البته کاملا غیرصریح!
در حقیقت بازیگران مختلف بر اساس اهداف شخصی، گروهی یا سازمانیشان به دنبال غلو در مورد گزینه مطلوب خود هستند و البته مخالفانشان درصدد تحقیر و کوچک جلوه دادن آن گزینه.
مثل کتاب «تنهایی پرهیاهو» انگار موشهای سفید و سیاه در زیر زمین تصمیمگیری در حال جنگی سخت هستند تا مطلوبیت گزینه خود و اشتباه گزینه رقیب را آشکار سازند. آنها به همین دلیل هم از شفافیتی که در جدول تصمیمگیری هست، گریزان هستند. شفافیت اسلحههای نامرئی زبانی و کلامی را برای غلو و تحقیر گزینهها از آنها میرباید!
⭕️تیپشناسی تصمیمگیران
اما در جامعه سیاستگذار ایرانی تیپهای مختلفی بر سر هر میزی پیدا میشوند. تیپهایی که افراد مختلف نقش آن تیپها را در مسالههای مختلف بازی میکنند. البته بدیهی است که این تیپها برساخته است و دیگری شاید این تیپبندی را بهگونهای دیگر ببیند:
1️⃣تیپ ارزشی: تیپ ارزشی تمامی تلاش خود را بر محور عمودی یعنی اهداف میگذارد.
او برای رد کردن گزینهها متوسل میشود به تشکیک در محور اهداف. سوال او چنین است: آیا واقعا هدف ما الف۱ است یا الف۲؟
او تلاش میکند تا با اتکاء به دانش ایدئولوژیک و مذهبی در سادهترین تصمیمگیریها، ابتدا اهداف را زیر سوال ببرد و سپس با جایگزین کردن اهداف جدیدی تصمیمگیری را به سمت گزینه دلخواهش سوق دهد.
2️⃣تیپ تکنوکرات: تیپ تکنوکرات دوست دارد به مقایسه گزینهها بپردازد، او بر «ارزشدهی به گزینهها» تمرکز دارد. سوال او چنین است: اگر هدف ما الف است، آیا گزینه ب۱ میتواند گزینه خوبی باشد یا نه؟
در حقیقت تکنوکرات تلاش میکند تا دیگران را راضی کند، گزینه مطلوباش بهترین ارزش را تولید میکند.
3️⃣تیپ زیرمیززن: این تیپ از تصمیمگیران سعی دارند تا اساسا منطق تصمیمگیری را زیر سوال ببرند. آنها با تشکیک در گزینهها و اهداف و حتی مدل تصمیمگیری تعلیق تصمیمگیری را دنبال میکنند. گاهی این گروه منفعتبرنده از تعلیق تصمیمگیری به دلیل داشتن قدرت بازیگری یا حفظ وضعیت موجود هستند.
در این شرایط اغلب برنده بازی تیپ اول است. تیپ اول با تاکید بر «انتخاب درست اهداف» میتواند به گونهای اهداف جدید را طراحی کند که نهایتا «ارزشدهی به گزینه»ها را به سمت گزینه مطلوب خود سوق دهند.
⭕️نتیجه راهبردی: چرا وفاق کمتر شکل میگیرد؟
در نظام تصمیمگیری کشور، کمتر شاهد اجماع یا وفاق در انتخاب گزینهها هستیم! واقعیت سالهای گذشته ایران نشان میدهد کمتر تصمیم کلانی بوده است که با اجماع گسترده همراه بوده باشد.
این امر ناشی از ۲ امر است:
1️⃣عدم شفافیت در چارچوببندی مساله که امکان وفاق را بالا میبرد، هرچند میزان اعمال نفوذ هر بازیگر را کاهش میدهد.
2️⃣تمرکز بر طراحی گزینه به جای انتخاب گزینههای روی میز میتواند تصمیمگیران را به سمت خلق گزینههایی با اجماع بالا سوق دهد. در اغلب تصمیمگیریها خلق گزینه بیش از انتخاب گزینه میتواند کاربردی شود.