نازلی دانشخواه
نازلی دانشخواه
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

صدای خانه

ازپنجره ای که داشتیم
ازپنجره ای که داشتیم

از پنجره ي باز  ، نسيم سراسيمه اما نرم و لطيف خودش را درون اتاق مي اندازد

در تاريكي مي پيچد و يك هوي آرام مي زند به صورتم، شب صداهاي عجيبي دارد ، از صداي مردمي كه در خانه هايشان گنگ حرف ميزنند ، تا صداي دور ماشين ها و بوق هاي كشيده ، از سرفه هاي كوتاه همسايه تا صداي گنگ ودرهم ِ رفت و آمد هاي خيابان...باد در برگ هاي  تنها درخت پشت پنجره ام مي پيچد و من به صداهاي خانه گوش مي دهم، مادربزرگم مي گفت به صداي خانه اگر گوش كني ، آنوقت ميشود هر مشكلي را حل كرد، ادم هاي خانه حرفهاي ناگفته زيادي دارند كه در سكوت تبديل ميشود به صداهايي كه از هر قسمت خانه ميشنوي، مادربزرگم ميگفت گوش كردن به صداي خانه ، يعني شنيدن شادي و غم اهلش!!

راست ميگفت، من هميشه گوش سپردم و خيلِ عظيم عجولان ِبي مهر، نشنيدند هيچ صدايي را..

و من بسيار شنيده ام ، از آژير هاي دور، ترمز هاي ناگهان، كوبش در، چكه هاي آب ، صداي پر زدنهاي دور در شب، صداي سفر ، صداي درد..صداي درد

هميشه نسيم كه به صورتم ميزند دوست تر ميدارم چشمهايم را ببندم و احساس كنم كسي نوازشم ميكند! من به شدت اهل نازونوازش بودم و به شدت جا ماندم!!

حرفي نيست ، قسمت هر كَس از دست هاي مقتدرِ نوازش، به قدر نازاوست،نه نيازش!!و من بر خلاف نامم نازك خيال ِناسازي بودم كه نياز داشت و ناز نه!!

باد مي وزد ، اين رنگ حبري اسمان را بسي دوست ميدارم

درست رنگ شب است.

شب است

به صداهاي خانه گوش مي سپارم

واضح و قدرتمند به من ميگويد:

"فلك به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل دانش و فضلي همين گناهت بس..."

برو بخواب ، بخواب

و من سعي ميكنم باقي صداهاي خانه را نشنوم..صداي درد، صداي بيقراري، صداي جان من

باد ميوزد، دستي بايد ، دلي، دلبري

بايد براي گوش هايم فكري بكنم

#نازلي_دانشخواه

زندگیدردشنیدننازلی دانشخواه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید