ویرگول
ورودثبت نام
Negar Masoudi
Negar Masoudi
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

آوای مرده ۱

داشتم می‌خندیدم
که یه صدای خش‌دار ترسناک هم تو سرم خندید
خندم رو صورتم خشک شد، اما چیزی نگفتم
دقیقا نمیدونم از چه موقع، ولی مدت‌ها بود که اون صدا همراهم بود و باهام صحبت می‌کرد
داشتم گوشیمو چک می‌کردم که صداعه دوباره اومد و گفت: من عصبیم، من فقط میخوام لذت ببری!
این بار ازش پرسیدم: تو کی هستی؟
یکم مکث کرد، با صدای عجیب غریب‌تر و ترسناکتری گفت:

من احساسات مرده‌اتم.

این می‌تونست یه پارادوکس باشه، یعنی در واقع بود.
اون صدا می‌گفت احساسات مرده‌ی منه،
اگر احساسات من واقعا مرده بودن، پس اون واقعا چی
بود؟
شاید واقعا تو سرم یه زامبی زندگی می‌کرد.

احساساتمرگتاریکیشیطان
قلم و کاغذهایم کودکانِ من، و من مادری که عاشقِ کودکانش است :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید