ghost
ghost
خواندن ۳ دقیقه·۲ روز پیش

پاییزی برای تغییر (دیدار با یک رفیق ویرگولی )


این روزها زیاد راه میروم، برگ های خشک بسیاری را لگد میکنم ، شلاق های سرد پاییزی را با آغوش باز میپذریم ، زیر باران بدون چتر به کلاس میروم

نم نم باروون :)
نم نم باروون :)



اما

در میان همه‌ی این کلمات خودم نیستم آری یکهو چشمم را باز میکنم و می‌گویم این منم ؟ چه کار میکنم ؟ هنور نتوانسته م خودم را میان همه ی کارهایم پیدا کنم . راستش عین ربات درس میخوانم غذا میخورم لباس میشورم با دوستانم ارتباط میگیرم اما در یک ثانیه ورق برمی‌گردد و سکوت میکنم و از خود میپرسم تو کیستی

احوالاتم را ول کنیم در‌ پاییز باید شعر گفت عاشقی کرد و به احساسات اجازه ی رقصیدن داد حیف این فصل نیست که با غر و چرت و پرت های زندگی بگذرانیم کاش در این فصل کسی کاری به کارمان نداشته باشد مثلا همگی جمع بشویم در کنار درختی با برگ های معلق و فکر کنیم بخوانیم و برقصیم لبخند بزنیم در فراق نبودن ها اشک بریزیم جیغ بکشیم و رها شویم

حیف که اجازه‌ی عزاداری در کنار درخت ها را ندارم ....



انگار تمامی اندوه هایم را گم کرده م زندگی بدون اندوه کسل کنننده شده نه میتوانم شادی کنم و نه غمم را بغل . احساس میکنم تبدیل به یک بزرگسال بی احساس شده م . آری از من بزرگسال بیست ساله بشنوید که تا می‌توانید مشکلات نوجوانی را ناز و نوازش کنید و رام، بعد از گذر آن سن و سال غم ها تغییر قیافه می‌دهند آنها لباس دلقک میپوشند و با لبخند نه چندان لذت بخش به تو و احوالاتت می‌خندند و تو هیچ کاری از دستت بر نمی‌آید ....

ابرای خوشگلم
ابرای خوشگلم


این روزها دیگر آن دخترک گوشه نشین اتاق بی نور نیستم عوض شده م مجبور به برقراری ارتباط هستم البته همچنان در رفتارم منزوی بودن و سکوت را میتوان دید ....



میخواهم پاییز را فصل تغییر نام گذاری کنم . آری فصلی که من در آن از درخت سکون پایین افتادم و خود را به دست باد سپردم .


دلم کتاب شعر پدرم را می‌خواهد ولی در زندان هستم در راهروی کثیف زندگی به جلو حرکت میکنم نمیدانم آخرش به کدام اتاق راه پیدا خواهم کرد ولی میروم همه چیز را جا گذاشته م در ورودی این راه . فکر میکردم فوقش میروم و اگر راه را نیافتم بر میگردم به اول راه ولی چنین نشد راه برگشتی نیافتم گفته بودم در بزرگسالی دست به مهره بازی می‌کنید حرکت که کردید دست که زدید دیگر راه برگشت ندارید باید تا تهش بروید .




پ . ن : دو روز پیش تو سمینار پروفسور ثبوتی شرکت کردم و باید بگم خیلی بابت دیدنشون از نزدیک خوشحالم شخص خیلی بزرگی هستند و امیدوارم سایشون بالاسر علم فیزیک مستدام باشه

نگا استیل گنگ و
نگا استیل گنگ و


راستی یه دوست ویرگولی رو از نزدیک دیدم و با هم قدم زدیم https://virgool.io/@alishimist وقتی جواب انتخاب رشته اومد فهمیدیم تو یه دانشگاهیم ولی تا دیروز فرصت نشده بود ببینیم همو ، کتاب شیمی عمومیشونم قرض داد بهم آره خلاصه که هم صحبتی باهاشون لذت بخش بود


شیمی  میخونم بلکم تمومش کنم و پسش بدم
شیمی میخونم بلکم تمومش کنم و پسش بدم


دانشکده  انسانی
دانشکده انسانی
تخصصی تو ماشین ندارم ولی عاشق  ماشینای کلاسیکم
تخصصی تو ماشین ندارم ولی عاشق ماشینای کلاسیکم


راستی ۱۰۰ تایی شدم 😃





علم فیزیکتغییرپاییزدانشگاهویرگول
« این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم؟ »
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید