مستقیم به چشماش نگاه کردم....
تغییری نمیدیدم ، انگار همه چیز توهم بود.....
انگار از همون ثانیه اول همه چیز فقط خواب بود...
صورت و چشماش هیچ تغییری نکرده بود ، اما انگار به یک غریبه نگاه میکردم ، انگار به صورت فردی که هیچوقت نمیشناختم زل زده بودم.....
هیچ احساس آشنایی و نزدیکی ای وجود نداشت، فقط غربت بود، هیچ غمی تو صورت منو آزرده نمیکرد....
هیچ کنکاشی برای رمز گشاییش نکردم...
انگار به یکباره تمام حافظم پاک شده بود ، یک لحظه، یا شایدم این مدت حتی دلیلی برای جست و جوی هرچیزی که قبلا وجود داشت نداشتم....
یک ثانیه بخش عظیمی از زندگیم پوچ و بیهوده به نظر می آمد....
.
.
.
.
می خواستم بپرسم : تو واقعا ...... ای؟؟
ولی باید منتظر چه جوابی میشدم؟؟
راستش اون واقعا خودش بود، اما نه چیزی که من در این یکی دو ماه ازش داخل ذهنم ساخته بودم....
اون دقیقا همونی بود که قبلا هم بود .......
منم هنوز همونم....
با این تفاوت که دیگه برای من فرقی نمیکرد که کی باشه....
برای اون هم فرق نمیکنه ....
هیچکس هیچوقت تغییر نمیکنه پس توقع داشتن از کسی که حتی یکبار اذیتت کرده کار بیهودست، چه من باشم چه تو باشی چه هر کس دیگه....
غصه خوردن برای چیزای از دست رفته بیخوده، چون در نهایت حتی وقتی اون چیزو بهت برگردونن «ممکنه» دیگه نخوایش، یا حداقل برات فرقی نکنه
عادت ها طی چند وقت از بین میرن، عشق میتونه دفن بشه، دوستی میتونه حذف بشه ، خاطرات میتونن فراموش بشن ، هیچ چیزی قرار نیست برای همیشه باهامون بمونه.... یا لااقل من میتونم همه این کارا رو بکنم
لااقل اینقدر از آدمای مختلف دل کندم که دل بسته موندن ( منظورم اینه که دل بستگی رو نگه دارم ) فراموشم شده
تغریبا هر سمتی رو نگاه میکنم انگار همه برخلاف منن ، همه ی جایی به شدت با وجود من مخالفت کردن، سعی کردن بگن غلطه ، درک شدن رو تجربه نکردم ولی خوب یاد گرفتم بیخیال مخالفت بشم ، انگار حتی برای وجود داشتن باید بجنگم پس اصلا هیچ جای مشخصی برای خودم ندارم.....
کسی که برای خودشم جا نداره نمیتونه به یکی که ریشه هاش یه جایی محکمه بسته بشه ، هرچقدرم اون طناب محکم باشه بالاخره یه تبر تیز تر پیدا میشه برای قطع کردنش....
شوقِ چیزی داشتن برای من بی معنیه، از نظر من هر لحظه فقط میتونی از چیزی که داری لذت ببری، حتی ده دقیقه بعد احتمالا اونو نداری پس بیخیال نگه داشتن شدم....
در هر صورت همینه که هست، همینم بوده، کاریشم نمیشه کرد، فقط قبول کردنش برای من طولانی و سخت بود که اونم گذشت