K_levi
K_levi
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

اشکِ بی غمی

اکثر اوقات تو سرش صدای بارون میشنید...

اوایل یه بارون ضعیف و نم نم بود، آزار دهنده نبود، حتی میشد به صداش معتاد شد....

هر سری که لبخند میزد انگار صدای بارون شدید تر میشد ، اوایل مهم نبود چون اذیت کننده نبود. خیلی راحت میشد باهاش کنار اومد.

چندین سال گذشت ، هر شب و هر روز با صدای بارون تو سرش زندگی میکرد، گاهی با آدمایی رو به رو میشد که باعث میشدن وقتی با اوناست این صدای آزار دهنده قطع بشه ، اینقدر احساس آرامش میکرد که دیگه دلش نمی‌خواست ازشون دور بشه اما....

هر سری بعد از یه مدت کاری میکردن که صدای بارون داخل سرش بیشتر بشه ، بعضی اوقات احساس میکرد دیگه بارون نیست طوفانه .....

طوفانی که کل سرشو زندگیشو به هم میریخت....

اما بعضی اوقات بارونای داخل سرش اینقدر زیاد میشدن که سیل میومد و از پنجره چشماش بیرون میریخت ، کم شدن حجم اون ابا حس خوبی میداد ، حتی تا مدت ها ممکن بود نم نم بباره .....

دونه های اشک زیر میکروسکوپ بی شباهت به برف نیستن ، برای همینه که من برف رو خیلی دوست دارم انگار آسمون ریز ریز و یواشکی داره گریه میکنه، اینقدر آروم و بی سر و صدا که اگه آدم بود کسی متوجه اشکاش نمیشد.

یه افسانه قدیمی هست که میگه (حقیقتش خیلی بی ربطه همینجوری به نظرم قشنگ اومد گفتم بگمش) وقتی آدم درگیر عشق یک طرفه میشه داخل ریه هاش شروع می‌کنه به شکوفه دادن گل رز با تیغ:) و اینقدر این موضوع ادامه پیدا می‌کنه که یه روز عاشق خون و گل رز بالامیاره و میمیره .....

یه افسانه دیگه هم می‌گفت وقتایی که دلتون بیخود میگیره یه نفر یه جای دنیا تو تنهایی مرده....

شاید وقتایی که یهو قلبمون بی نهایت و بدون دلیل فشرده میشه یه عاشق که معشوقش دوسش نداشته یه جایی از دنیا دور از معشوقش مرده و معشوق بی وفاش ذره ای هم براش ناراحت نشده :) پس ما اینجا براش عذاداری میکنیم تا تو غربت نمیره.....

.

.

.

.

.

( حقیقتش این قسمت دوم خواستم برای یه بنده خدایی دلیل پیدا کنم برای ناراحتی یهویی و بی دلیلش)

به نظر شما اون آدمی که اول داستان ازش صحبت کردم چه مشکلی داره؟؟ چی میگذره بهش؟؟

زمستاناشکبرفرزداستان
https://HarfBeMan.pw/@knegar اینجا میتونید ناشناس باهام حرف بزنید:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید