پریشب یعنی 25 خرداد 99 تو یِ حال خوبی بودم (شایدم بد بود نمیدونم) که این ایده به ذهنم رسید.
خیلی وقت بود که میخواستم دوباره تو ویرگول شروع کنم به نوشتن.
بهخاطر سرباز بودنم و محدودیت زمان و حجم بالای کارهایی که باید انجام بدم، نوشتن تو ویرگول الویت چندم بود و هیچوقت نمیرسیدم که انجامش بدم.
تا اینکه پریشب یکدفعه به ذهنم رسید که با افراد معروف و تاثیرگذار چه معاصر و چه خیلی تاریخی مصاحبه انجام بدم. تو خیالم.
یک روند داستانیطور که داستان هر قسمت با قسمت دیگه متفاوته مسلماً.
افرادی که باهاشون مصاحبه میکنم ممکنه ورزشکار، هنرمند، دیکتاتور، نویسنده، جنگجو، مخترع و ... باشند؛ یعنی صرفاً محدود به قشر خاصی نیست.
این افراد ممکنه درحال حاضر زنده باشند و ممکنه مومیاییهاشونم از بین رفته باشند بس که قدیمیاند.
از اونجا که این مصاحبهها تو ذهن من اتفاق میافتند، دیالوگهای شخصیت مقابل لزوماً حقیقی و منطقی نیستند.
بعد اینکه یِ قانون به فضای مصاحبه حاکمه که مثلا اگر طرف مقابل یک دیکتاتور خیلی ناجور هم باشه، نمیتونه به من آسیبی برسونه! دیگه تو ذهن خودم که میتونم خفن باشم.
در کل خیلی هم مقید به اصول و قواعد نیست که بخوام از الان براتون توضیح بدم. باید بیاد تا خودم ببینم چی قراره بشه.
اولین قسمت فردا یا پسفردا مصاحبه با توماس ادیسون مخترع لامپ هست.