در چه فراز و درچه فرودی !؟
در چه گمان و درچه حضوری؟!
شب را
در شیطنتِ فانوسهای خیال
از آسمان میچینم
ستاره از مزار سوختهدلان
به روشنی کنج خویش
به دلتنگیِ بیامان
قرض میگیرم
نامی آشناتر از
آه سینهسوز؟!
دردی لذیذتر از
دوریِ نور؟؟ .
بر وارثانِ تاریکی
ردی بیا
بر ماندگان در آشوبِ تنهایی
یادی ببار
من دچارِ بیچارهگی
من غریبِ غمخوردگی
تا انتهای شب
بیدارم
شاید از خویش
به جهانِ هیچ
به سلسله حزنِ طربانگیز خیس
درآویزم
شاید تن بردارم از
مجال اکنون
در آغوشِ بیتنی
به جنون برخیزم..
نیلوفرثانی