نیلوفرثانی
نیلوفرثانی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

پاییزِ بی تو


زیبا جان

در کجای این همهمه‌های دور، پنهانی که دل هرچه می‌خواندت نمی‌آیی

در کدام وقتِ هزار دهلیزِ فاصله

محضِ ادراک هرچه عمیق‌ترِ لبالب شدن، خواستن، از خاکسترِ خود، برخاستن

راه به آمدن نمی‌دهی

در کجای رویای من گمشده‌ای

که حقیقتِ بی‌چشم‌های تو

کُشنده‌تر از هر سقوط آزاد به اعماق نیستی‌ست

زیباجان

صبر گاهی کفاف اینهمه حزنِ چیره بر روزگارمان را نمی دهد

صبوری از پس اینهمه سال و روز و ماه

لکنتِ پریدن به سرشاخه‌های نور

توقفِ هوشیاریِ بوسه‌های شعور

رد بی وقفه‌ی نوشیدنِ شرابِ چشم‌های تو را دارد

زیباجان

وقت تنگ و عمر در شتابِ گذر

منِ بی تو، درد دارد در تنهاییِ خویش

در سکوت مطلقِ پر وهم

در سوگِ روزهایی که می روند و نام تو

مرهم انبوهِ زخم نیست..

بیا و بهار کن پاییزی که دارد هدر می شود بی تو

بیا و ببار بر این برهوتِ عطشناکِ خاموش

نیلوفرثانی
photoby:Niloofarsani
MatinAbad

نوشته های نیلوفرثانیبی وقت نوشتپاییز
شعرهاونوشته های نیلوفرثانی مجموعه شعر:بي واسطه دوستت دارم/@niloofarsanipoem
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید