حمیدرضا مازندرانی
حمیدرضا مازندرانی
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

گلچینی از پست‌های من در حوزه روانشناسی

این نوشته گلچینی از پست‌های فارسی من در لینکدین در حوزه روانشناسی و توسعه فردی از دی ماه 99 تاکنون است. البته من روانشناس نیستم و طبیعتاً این‌ها نظر شخصی محسوب میشه. البته در حد توان به مراجع معتبر رفرنس دادم.

چرا تصمیم‌گیری و انتخاب دشوار است؟

این پرسشی است که اپیزود سی‌و‌دوم پادکست رواق رو به خودش اختصاص داده، پادکستی که به زیبایی آموزه‌های اروین یالوم رو در حوزه روان‌درمانی وجودی (اگزیستانسیال) نشر میده.

و امّا خلاصه پاسخ به پرسش فوق:
اولین دشواری از این‌جا ناشی میشه که انتخاب هر گزینه، معادل با نه گفتن به انتخاب‌های دیگه‌ست. برای مثال، تصمیم به مهاجرت توسط یک جوانِ دانشجو یعنی نه گفتن به زندگی با خانواده. مشکل اینجاست که با عدم تصمیم‌گیری، زندگی خودش برای ما تصمیم میگیره.

و امّا نه گفتن به انتخاب‌های دیگه، یعنی غیرممکن شدن ممکن‌ها! فردی که تصمیم به مهاجرت میگیره، برای همیشه زندگی در وطن رو از دست میده و به نوعی این گزینه رو میکُشه! این واقعیت، اضطراب وجودی مرگ رو در ناخودآگاه انسان برمی‌انگیزه. به بیان دیگه، این به نوعی مواجهه با خرده‌مرگ است که ترس از مرگ و نابودی کامل رو در انسان زنده میکنه.

دلیل دیگه برای دشواری تصمیم‌گیری، بروز اضطراب آزادی است (یک مفهوم اساسی در روان‌درمانی وجودی)، اضطرابی ناشی از این که ما واقعاً نویسنده کتاب زندگی خود هستیم و هیچ حامی غیبی وجود ندارد که به او متکی باشیم. باور ناخودآگاه به حامی غیبی، یک مکانیزم دفاعی است که اضطراب‌های وجودی رو خنثی میکنه.

و سومین دلیل، احساس گناه ناشی از زندگیِ نزیسته است. برای مثال، فردی که تصمیم به ترک سیگار دارد، اگر در این تصمیم خود موفق شود، معنایش این است که مدت‌ها قبل نیز می‌توانسته ترک کند و این دردناک است.

لینک


سریال گامبی وزیر به من آموخت که:

خطر اسپویل

در شطرنج زندگی وزیر هم که باشی، بی یاری مهره‌های دیگر -به‌ویژه سربازها- نمی‌توانی غول خشم و افسردگی و درماندگی را کیش و مات کنی.
قدردانی همیشه خوب است، حتی اگر آن کسی که قدردان او هستی دیگر زنده نباشد. رسم قدردانی در جهان نباید برافتد.
در هر نقطه از عمر می‌توان استعداد و علاقه خود را بازشناسی کرد و ادامه مسیر را اصلاح نمود.

لینک


در باب دایورسیتی

تنوع (?????????) در محیط‌های اجتماعی به خصوص محیط کار خیلی مبحث مهمیه، و البته چالش‌برانگیز!
جنبه‌های مختلفی از تنوع وجود داره، که با یک جستجوی ساده قابل ملاحظه است. منتها در این پست من دو جنبه‌ی کمتر توجه‌شده رو بازگو می‌کنم.

تنوع در سن:
در یک شرکت یا اداره که اغلب کارکنان در دهه دوم تا چهارم زندگی به سر می‌برن، آیا یک کارمند ۶۰ ساله آسایش خواهد داشت یا انگشت‌نما خواهد بود و از آن بدتر مورد تبعیض قرار خواهد گرفت؟ پاسخ به این سوال می‌تونه سطح تنوع‌پذیری یک مجموعه رو نشون بده.
در این خصوص مبحث سن‌گرایی (ageism) هم یک کلمه کلیدی مهم محسوب میشه.

تنوع جسمی: معلولیت، محدودیت حسی و احساسی، اضافه/کمبود وزن
و به طور کلی هر گونه تنوع در جایگاه اجتماعی و اقتصادی، تحصیلات، شخصیت و هر ویژگی ذاتی یا اکتسابی دیگر (در ابتدا فهرست کاملی نوشته بودم اما به نظرم هنوز برخی مباحث صلاح نیست مطرح شود)

در پست بعدی اشاره خواهم کرد که از نظر من چرا اکثر ما تنوع رو -حداقل در برخی از انواعش- برنمی‌تابیم!

آپدیت 1402: اخیراً خبری خوندم که یک استاد دانشگاه متهم شده بود از هوش مصنوعی برای پاسخ به ایمیل‌ها استفاده می‌کنه، در حالی که ایشون گفته من آسپرگر (نوعی خفیف از اوتیسم) داره.

لینک این پست، لینک پست بعدی، لینک پست سوم درباره دایورسیتی


در بدهی غرق شده‌ایم…

زیر بار قرض بودن خیلی بده؛ اما قرض و بدهی فقط مالی نیست…

گاهی بدهی زمانی داریم، اونم به خودمون یا نزدیکانمون!
مطلبی از سایت ترجمان که لینکش رو در انتهای مطلب گذاشته‌ام، تیتر زیبایی داره:
"زمانی که ندارید را نفروشید، تا زمانی که دارید را بدهکار نشوید."

بدهی به حقیقت رو هم در دیالوگ معروف سریال چرنوبیل شنیده‌ایم:
"هر دروغی که میگیم مقروضِ حقیقت میشیم. دیر یا زود، این قرض باید پرداخت بشه."

بدهی فنی هم اصطلاح دیگه‌ای هست که خودم اخیراً شنیدم. این بدهی که انگار مخصوص دنیای برنامه‌نویس‌هاست و زمانی پیش میاد که شما کد کثیف و غیراصولی می‌نویسی تا پروژه زودتر تموم بشه، اما خودت یا یه نفر دیگه یه روزی باید اون کد رو از اول بنویسه!

فکر می‌کنم مفهوم بدهی فنی رو هم میشه به همه‌ی شغل‌ها تعمیم داد.
شما چه بدهی دیگه‌ای رو میشناسید؟

لینک


دوباره فکر کن!

از اثرات کتاب "دوباره فکر کن" این بوده که گاهی دوباره فکر کنم!

و تعصب آنچنانی روی باورهایم نداشته باشم و در نگاهم به پدیده‌ها پیچیده‌سازی (complexifying) داشته باشم، اگر چه "منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید"..

به عنوان یک نمونه: باور من به این که گسترش فناوری فرهنگ می‌آورد، انگار چندان درست نبوده است.
در حقیقت رابطه فرهنگ و فناوری خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. بخشی از ماجرا این است که فناوری‌های نوظهور را بدخواهان هم استفاده می‌کنند و فناوری خود تبدیل به ضدفرهنگ می‌شود!

برای مثال در یک ویدیو (که لینک آن را در انتها گذاشته‌ام) یوال نوح هراری مورخ صاحب‌نام توضیح می‌دهد که پس از اختراع چاپ، کتاب‌هایی نوشته شد که حاوی دستورالعمل سوزاندن و شکنجه‌ی ساحره‌ها بود و فناوری چاپ ناخواسته به این عمل شیطانی رسمیت بخشید.

در باب اینترنت هم اشاره می‌کند که افسانه و خیال و اخبار جعلی هم اطلاعات محسوب می‌شود، و طبیعتاً هر نوع اطلاعاتی در فضای اینترنت می‌تواند گسترش یابد.

این موضوع را می‌توان به هوش مصنوعی، بلاک‌چین و بیت‌کوین، فناوری‌های ارتباط با مغز و هر فناوری دیگر تعمیم داد.

آپدیت 1402: کاربردهای هوش مصنوعی در آزار و اذیت مردمان رو کم ندیدیم.

لینک


بایاسی که ما را از هم جدا می‌کند

بر اساس اونچه که من از ارائه [دکتر آذرخش مکری درباره عوامل تعیین‌کننده گرایش سیاسی] فهمیدم (که شاید درست هم نباشه!) هیچ کدام از عوامل زیر ویژگی برتر [و تعیین‌کننده] نیستند:

  • بهره هوشی
  • عقل و خرد
  • ذهن باز فعال*

برای مثال ظاهراً اینطور نیست که افراد یک گروه سیاسی به طور میانگین باهوش‌تر یا خردمندتر از افراد گروه دیگه باشن.

گویا ویژگی برتر چیزی نیست به جز منافع افراد! منافعی که حتی شاید در قلمرو ناخودآگاه پردازش میشه.
منافع میتونه حتی در قالب حس تعلق به گروه شکل بگیره. اینطوری میشه که اغلب افراد جمهوری‌خواه حاضر نیستن حق سقط جنین رو به رسمیت بشناسن (حتی اگه ته دلشون بدون نظرشون اشتباهه)، چون اونها رو از گروهشون دور میکنه (و البته حالت برعکس در حزب مقابل).

* این مفهوم تحت عنوان actively open-mindedness شناخته میشه و دوست دارم درباره‌اش مطالعه کنم و بنويسم.

لینک


هیچ چیز مقدس نیست

نقد جادی از کتاب "هنر رندانه‌ی به تخم گرفتن" رو خیلی دوست داشتم. چند نکته در تایید و تکمیل این موضوع:

کتاب مقدس نیست.

در یکی از پست‌های قبلی اشاره کرده بودم که در اروپای قرون وسطی کتاب‌های آموزش شکار و سوزاندن ساحره منتشر می‌شده. حتی امروزه هم گاهی کتاب‌ها شریک جرم و جنایت هستن: اغلب کتاب‌های خودیاری که شما رو مقصر اصلی وضعیت نامطلوب زندگیتون معرفی می‌کنن، منجر به ایجاد حس شرم میشن که گاهی ویران‌گره.

اطلاعات مختصر من نشون میده که شرایط محیطی تاثیر خیلی قوی‌تری در خوشبختی فرد دارن، اگر چه شخصیت و تفکر افراد هم مهمه.
خلاصه اینکه به قول جادی اگه کتابی گفت تو تو تو یه جای کارش می‌لنگه!

یه موضوع دیگه این‌که برخی کتاب‌ها در اصل یک سخنرانی تد، پست وبلاگ یا ایده کوچیک بوده‌ان که به دلایل مالی و … تبدیل به کتاب شده‌ان.
پس باز هم به قول جادی هیچ ایرادی نداره که گاهی کتاب رو نیمه‌کاره بذاریم چرا که احساس کرده‌ایم نویسنده دیگه حرف جدید یا تاثیرگذاری نداره و بدونیم با این کار به قانون زمین برنمی‌خوره!

لینک


زنده باشید

گاهی اوقات در پاسخ تعارفات روزمره میگم: "زنده باشید."

زنده در نگاه من موجودیه که میتونه مرز خودش رو با دنیای بیرون حفظ کنه و خودپایداری داشته باشه.

اولین مصداق برای این تعبیر، زنده بودن جسمه؛ که اگه بمیریم بدن کم‌کم تجزیه میشه و با محیط اطراف یکی میشه.

اما ذهن آدم هم در یک طیف بین مرگ و زندگی قرار داره. خود من سال‌ها تجربه‌های نزدیک به مرگ داشتم یعنی گاهی ذهنم با یه سری ورودی ساده کاملاً آشفته میشد. بعید میدونم کسی به خودپایداری تمام و کمال رسیده باشه اما اون چیزی که ارزشمنده تلاش ما برای زنده بودنه.

در یک سطح بالاتر، یه جامعه هم میتونه در طیف مرگ و زندگی قرار بگیره که خب تکلیف جامعه ما از این نظر مشخصه.
تصویر زیر (از ویکی‌پدیا) سرو اَبَرکوه در یزده که پیرترین موجود زنده در ایران محسوب میشه. ?

لینک


پیش‌نویس‌های ذهنی

یکی از بازدارنده‌ها (مهارها) در پیش‌نویس‌های ذهنی، مهار "وجود نداشته باش" نامیده شده. این مهار در ناخودآگاه شکل می‌گیره و فرد رو به شکل‌های مختلف به سوی عدم زندگی سوق میده

مهار دیگه، "خودت نباش" هست که فرد رو به سوی رفتارهایی که با ماهیت خودش از جمله جنسیت‌اش در تضاده می‌کشونه.

مهار "بزرگ نشو" نیز فرد رو وابسته بار میاره، به طوری که نمی‌تونه آزادانه زندگی کنه و همواره به دیگری یا دیگرانی متکی خواهد بود.

به گمان من سردادن شعار زن، زندگی، آزادی تلاشی جمعی و تحسین‌آمیز برای مقابله با بازدارنده‌های بیرونی و همچنین درونی هست که در این سال‌ها به ما تحمیل شده بود.

لینک


بعد از سلام چه می‌گویید؟

حالا که عیددیدنی‌ها داره به پایان می‌رسه، گوش دادن به اپیزود "بعد از سلام چه می‌گویید؟" از پادکست خویشتن نو رو بهتون پیشنهاد می‌کنم (لینک در کامنت).

در این اپیزود، هانیه روزبهانی سطوح مختلف ساختار دادن به زمان رو بر اساس یک عیددیدنی فرضی در نوروز شرح میده.

ساختار دادن به زمان یکی از مباحث نظریه تحلیل رفتار متقابله. مطابق این نظریه، ما به فرم‌های زیر زمانمون رو در ارتباط با دیگران "می‌سازیم":

  • انزوا. مثال: بازی با گوشی در مهمونی ?
  • آداب و رسوم و تشریفات. مثال: خب فلانی چخبرا؟ کار و بارا خوبه؟
  • وقت‌گذرونی. مثال: قیمت فلان ماشین چقدر بالا رفته، دستور پخت این غذا (که هیچ‌وقت نمی‌پزمش!) چیه؟
  • فعالیت. مثال: مشارکت در پذیرایی مهمونا یا تهیه دسر و سالاد.
  • بازیِ روانی، که یک الگوی رابطه پیچیده‌تره با لایه‌های پنهان.
    مثال: چقدر ازدواج‌های جدید ناپایدار شدن، که یه نمونه از بازیِ "وحشتناک نیست!؟"، محسوب میشه.
  • صمیمیت، که افراد بر خلاف بازی، خودِ واقعیشون رو نشون میدن.
    مثال: فلان ماجرایِ زندگیمو شنیدی؟ دوس داری واست تعریف کنم؟

هر چه به سطح بالاتری حرکت می‌کنیم، ریسک‌پذیری بالاتر میره. امیدوارم عیدهاتون پر از ریسک‌پذیری باشه، که منجر به شکل‌گیری صمیمیت و روابط اصیل میشه.

لینک


در باب اطاعت‌پذیری

در آزمایش معروف میلگرام، شرکت‌کنندگان به بهانه‌ی تست حافظه وادار شدن به فرد دیگری شوک الکتریکی وارد کنن. البته شوک واقعی در کار نبود (هر چند خود شرکت‌کننده‌ها نمی‌دونستن) و هدف تنها این بود که میزان اطاعت و فرمانبرداری آدما رو بسنجن.

اگه عبارت آزمایش میلگرام رو جستجو کنید، اطلاعات زیادی درباره‌اش میاد.

در این آزمایش حدود دو سوم افراد تا بالاترین درجه از شوک پیش رفتن، که مشخص شد این ویژگی تا چه میزان در ما آدما تعیین‌کننده است.

اما نکته جالب، آزمایش‌های تکمیلی بود، برای مثال:

  • اگه شرکت‌کننده افرادی رو می‌دید که از دادن شوک با ولتاژ بالا خودداری می‌کنن، تنها ده درصد احتمال داشت که با روند آزمایش همکاری کنه.
    پس شجاعت هم مثل ترس و فرمانبرداری تکثیر میشه! ✌
  • اگه دستور افزایش درجه شوک از سوی یک آدم عادی - نه استاد روانشناسی- صادر می‌شد باز هم احتمال کاهش پیدا می‌کرد.
    یک نشونه از اهمیت ساختارهای تخت در مقابل ساختار سلسله‌مراتبی.

مرجع: کورس مقدمه روانشناسی استیو جوردن
این کورس رو به همه توصیه می‌کنم، به ویژه که مدرسش واقعاً دوست‌داشتنیه. ?

لینک




روانشناسیتوسعه فردیخودمراقبتیکتابپادکست
خالق محتوا، کد و هوشمندی!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید