چند وقت پیش سر یه جلسهای کنترل احساساتم رو از دست دادم و اجازه دادم اشکام سرازیر بشن. برای اولین بار بود که توی جمع گریه میکردم و نمیفهمیدم چرا حس بدی از بودن در اون موقعیت نداشتم...
از اونجا که مطمئن بودم توی این دنیای بزرگ، قطعا آدمهایی در موقعیت من قرار گرفته بودن، جستجو رو شروع کردم. دنبال دلیل این بودم که چه چیزی باعث شده به این بلوغ برسم که از آسیبپذیر بودنم مثل هر انسان دیگهای خجالت نکشم.
چند سال پیش یکی از همکارانم در پشت پرده راجع به من گفته بود که نیلوفر رهبره. یک رهبر آلفا! اون موقعها فکر میکردم داره بهم فحش میده و هیچ درکی از رهبری نداشتم. اما از اینکه از بیرون اینجور دیده میشدم هم باعث خوشحالیم بود و هم سوال برام شده بود که رهبری یعنی چی؟
خلاصه که این نقل قول توی ذهن من موند و با جستجوهای فراوانی که داشتم به یک مقاله و یه تدتاک با دو موضع رهبری و آسیبپذیری رسیدم که لینک تدتاک رو آخر مقاله میذارم. مقالهای که خوندم راجع به این بود که:
اگه میخواین مدیر و رهبر بهتری باشین باید سعی کنید آسیبپذیر باشید و در موردش خودسانسوری نداشته باشید.
برام جالب شد و به نظرم اگه شما هم مدیر یا لیدری هستین که مسئولیت یک تیم با خودتونه ادامه مطلب رو بخونید تا متوجه منظورم بشید:
برای همه پیش اومده که توی محیط کار احساس کنن در موقعیتی قرار گرفتن که ممکنه به خودشون، روانشون و حتی جسمشون آسیب برسه. قطعا پیش اومده که شما اطلاعاتی از زندگی شخصیتون رو با همکارانتون به اشتراک گذاشتین که نباید میذاشتین؛ یا اشتباهی مرتکب شدین که ممکنه شما رو به دردسر بندازه...
توی این مقاله به این نکته اشاره میکنه که وقتی این لحظات اتفاق میافتن، طبیعیه که احساس ضعف و آسیبپذیری کنیم و بخواهیم گموگور شیم. اما آیا این واقعا بهترین استراتژیه؟
بیایید مزایا و معایب آسیبپذیربودن در محل کار رو بررسی کنیم و نکاتی رو برای نحوه برخورد با آسیبپذیری باهاش مواجه میشیم رو دستهبندی کنیم:
آسیبپذیری جنبه مهمی از روابط انسانی سالمه و چیزی نیست که بشه ازش فرار کرد. استدلال برن براون اینه که آسیبپذیری در واقع یک موهبته؛ چیزیه که به ما توانایی ایجاد ارتباط نزدیک با افراد دیگر رو میده. وقتی به خودمون اجازه میدیم در مقابل دیگران احساس آسیبپذیری کنیم، میتونیم خود واقعیمون باشیم، این یعنی اصالت وجودمون رو به نمایش میذاریم.
با این حال، آسیبپذیری در محیط کار همیشه آسون نیست. وقتی دیگران درباره آسیبپذیری ما بدونن، پیامدش اینه که ناتوان یا ناامن به نظر برسیم. ممکنه اتفاقات ناخوشایند و منفی مثل تمسخر یا انتقاد همکاران، کاهش استقلال، از دست دادن اقتدار و احترام حرفهای، از دست دادن فرصتها یا ترفیعها و حتی پایان همکاری رو تجربه کنیم.(میدونم خیلی دارک شد ولی جاهای خوبش مونده) برای همین خیلی مهمه که بدونیم چه زمانی در محل کار آسیبپذیریمون رو رو کنیم و کی پنهان نگهش داریم!
یکی از مهمترین جنبههای کار و حرفه اینه که در مقابل دیگران شایسته به نظر برسیم. وقتی که مرتکب اشتباهی میشیم یا چیزی شرمآور رو در مورد خودمون فاش میکنیم، شایستگی ما زیر سوال میره. ممکنه بین همکارانمون اقتدار و احترام رو از دست بدیم. وقتی اشتباهات در مقابل دیگران مطرح میشه، ممکنه احساس حقارت کنیم، به خصوص اگر اشتباه باعث بشه که بقیه فکر کنن ما نمیدونیم داریم چی کار میکنیم.
به نظر من این موضوع زمانی مهم میشه که به شدت احساسات بر ما غلبه میکنند و سطح زیادی از انرژی ما رو برای پردازش محیط و حرفهایی که باید در اون لحظه زده بشه یا نشه، میگیرند. برای همین توی این مواقع بهتره که سکوت کنیم و از احساساتمون چیزی نگیم.
دلایل زیادی وجود داره که چرا افراد از آسیبپذیری در محل کار اجتناب میکنن؛ اما هیچ کدوم از اون دلایل به اندازه کافی قوی نیستند که تضمین کنن با نشون ندادن آسیبپذیریمون میتونیم فرد شایستهای در اون سازمان باشیم.
اگه میترسیم که از خودمون گفتن باعث بشه، ناتوان یا ناامن به نظر برسیم، بهتره مشخص کنیم که آیا داریم بیش از حد واکنش نشان میدم یا نه؟
و اگه فکر میکنیم که بقیه از آسیبپذیری ما احساس ناراحتی میکند، شاید قبل از قضاوت، بهتر باشه از خودشون سوال کنیم که چه فکری میکنند.
اگرم فکر میکنیم که ناراحتی دیگران دلیل اصلی اجتناب از آسیبپذیری در محل کاره، بهتره در مورد احساسات خودمون در یک جای دیگه و با گروه محدودی صحبت کنیم. بعضی از افراد بیشتر از دیگران درونگرا هستن، بنابراین شفافیت درباره خودمون برای اونها بسیار سخته. با این حال، تصمیم شخصی من اینه که در مقابل اینجور افراد، آسیبپذیر بودنم رو مخفی نکنم، فقط در نحوه ابرازش مدیریتش کنم.
اگه موقعی که داریم شفاف و صادقانه درباره احساسات ناخوشایندی که تجربه کردیم صحبت میکنیم، خجالت میکشیم یا میترسیم که مورد قضاوت قرار بگیریم، به خودمون یادآوری کنیم که چیزی برای شرمندگی وجود نداره و هیچ زمانی بهتر از همین الان نیست که اجازه بدیم دیگران بدونند ما آسیبپذیریم؛ دریک جمع دوستانه و حتی کاری، همه سزاوار این فرصتند که احساس کنند پذیرفته شده و شنیده میشوند.
بنابراین شما هم از صحبت کردن در مورد خودتون در محل کار نترسید - حتی اگه اشتباهی مرتکب شدید. شک نکنید که همکاران شما از تلاش و صداقت شما قدردانی خواهند کرد، و همچنین ارتباطات و روابطی ایجاد میکنید که میتونه یک عمر ادامه داشته باشه.
اگه در یک موقعیت لیدرشیب قرار گرفتین و اول مسیرید، ممکنه فکر کنید باید همیشه اعتمادبهنفس داشتهباشید. اما آسیبپذیری _به این معنا که احساساتتون رو نشون بدید و ابراز کنین_ بخشی از مهارتهای نرمه که یک مدیر باید بلد باشه. به نظر من آسیبپذیر بودن، یه محیط کاری سالم و شفافی رو ایجاد میکنه که توی اون محیط کارکنان هم راحتتر ایدهها و مشکلاتشون رو به اشتراک میذارند.
ما میدونیم که «همکاری»، «اعتماد» و «ارتباط» در محل کار چقدر مهمه. قطعا در یک سازمان که مدیریت بخشی از ماجرا با شماست، دنبال این هستین که این ارزشها رو ترویج کنید. اما سخته. خیلی هم سخته! چون برای ایجاد این نوع فرهنگ باید با تیم صادقانه و شفاف پیش برید که آسیبپذیر بودن هم جزوی از صداقت داشتنه.
بیاین به یه تعریف مشترک از این موضوع بپردازیم. از نظر من همه انسانها آسیبپذیرند؛ زن و مرد هم نداره اما زمانی میتونیم بیپرده راجع به این مقوله حرف بزنیم که طرف مقابل احساسات خودش رو نشون بده و ابراز کنه. برای همین ممکنه جنس این ماجرا زنانه به نظر برسه در حالیکه در ادامه متوجه میشید که چرا این جوری نیست. مثلا شما هر بار که با اعضای تیمتون گفتوگو میکنید با نشون دادن احساساتتون علاوه بر نمایش آسیبپذیری، روابطی قوی و بر پایه اعتماد میسازید.
شاید برای خیلیها صحبت از عواطف و احساسات سخت باشه. مخصوصا اگه مسئولیت رشد یک سازمان به عنوان مدیر با اونها باشه. اما همونطور که در بالا بهش اشاره کردم این که آدمها بدونند ممکنه به من (یا به احساسات من) آسیب بزنند، بخشی از این مسیر یادگیریه.
شاید تفکیک این مسئله یه کم سخت باشه؛ پس بیاین بگیم آسیبپذیری چی نیست! معمولا آدما فکر میکنن اگه داد بزنن یا گریه کنن یا عصبانی بشن نشونه آسیبپذیریه اما رهبران آسیبپذیر یه سازمان شبیه ناظران خاموشاند که مثلا با تفویض اختیار بخشی از مسئولیت به یک عضو تیم آسیبپذیری خودشون رو نشون میدن.
شاید آسیبپذیری قبلاً یه صفت نامطلوب و یک ضعف محصوب میشده، اما به نظر میرسه این مدل گفتگو در دهه گذشته تغییر کرده.
قدرت آسیبپذیری در اینه که ارتباط واقعیتری ایجاد میکنه. وقتی همونطور که هستین ظاهر بشین، به دیگران اجازه میدین همین الگو رو تکرار کنند.
مثل هر مهارت نرم دیگه، شما میتونید با تمرین در این حوزه، بهتر عمل کنید.
برخلاف اون چه به نظر میرسه، برای اینکه آسیبپذیری کار کنه، باید مرزهایی رو تعیین کنیم. آسیبپذیری بدون مرز، آسیبپذیری نیست. در نهایت، آسیبپذیری در مدیریت و رهبری، همچنان آسیبپذیری در کار هست – و به این ترتیب باید اون رو حرفهای نگه داشت.
مثلا شاید موضوعی در زندگی شخصی شما باشه که روی نحوه مدیریت و عملکردتون تاثیر بذاره؛ خیلی بهتره که با حفظ مرزی که تعیین کردین، این موضوع رو با تیمتون در میون بذارید تا اگه در اون برهه رفتاری از شما سرزد، به حساب عملکرد بد تیم نوشته نشه و حس همدلی رو در اعضای تیم بالا ببره.
نکته مهم در این ماجرا اینه که اشتراکگذاری مکرر مسائل شخصی در محیط کار، شکایت یا استفاده از آن برای توجیه رفتار بد (مثلاً فریاد زدن بر سر یکی از اعضای تیم) پذیرفته نیست و شما رو وارد یه چرخه معیوب میکنه.
آسیبپذیر بودن به این معنی نیست که همیشه در حال آموزش و اشتراکگذاری دانش هستین. آسیبپذیری به این معناست که میدونید چه زمانی باید عقبنشینی کنین، گوش بدین و دست از کنترل کردن اون مکالمه بردارین. این روند میتونه به ویژه برای مدیرانی که همیشه از اونها انتظار میره عملکرد نسبتا بالایی داشتهباشند، سخت باشه.
گوشدادن فعال به شما کمک میکنه که نه تنها طرف مقابل رو بشنوید، بلکه واقعاً چیزی که میگه رو درک کنید. خیلی وقتا عقبنشینی و تسلیم و شنونده شدن در یک گفتگو میتونه نشوندهنده آسیبپذیری باشه.
مدیران از خودشون، و کارمندان از مدیران، توقع دارند که همه چیز رو بدونند و همه کارها رو طبق روال پیش ببرند و جلوی مشکلات و چالشها بایستند. اما یک مدیر قبل از اینکه مدیر باشه انسانه و آسیبپذیر؛ بخشی از این آسیبپذیر بودن اینه که نشون بدین گاهی اوقات به کمک نیاز دارین. درخواست کمک، نماد ضعف نیست، بلکه نشونه اینه که حجم کار و تیم رو درک میکنید. این کمک میکنه تا کارها به روال خوبی پیش برند، تاخیرها کم بشه و از رنجش و فرسودگی ناشی از کار زیاد کم میکنه. چرا یک تیم با رهبری یک مدیر آسیبپذیر افراد پشتیبان و قابل اعتمادی رو در کنار خودش داره.
مرز باریکی بین اشتراکگذاری بیش از حد مسائل شخصی و آسیبپذیر بودن وجود داره. مشکل اینه که over react میتونه اثر نامطلوبی داشته باشه و باعث بشه دیگران از ما فاصله بگیرند. برای اینکه این ماجرا درست کار کنه، بهتره آسیبپذیربودن رو در یک فضای امن تمرین کنیم. مثلا میتونیم با گروهی از دوستان و آدمهای امن دور هم جمع بشیم و راجع به این موضوع باهم صحبت کنیم. گاهی کمک گرفتن از یک کوچ کسبوکار یا متخصص سلامت روان هم میتونه تسهلیگر ماجرا باشه.
آسیبپذیر بودن به معنای نشون دادن بخشهای خصوصی بیشتری از زندگی ماست، اما نه به معنای اشتراکگذاری همه چیز! در قدم اول به دنبال هر مسئله ناخوشایندی که در زندگی ما اتفاق میافته، باید دنبال علت ماجرا باشیم و به نوعی روی خودشناسی زمان بذاریم. بعد از درک علت و آگاهی بیشتر نسبت به اون مسئله، تعاملات ما بر واقعیت سوار و متمرکزه و مکالمات سازندهتری رو رو میتونیم پیش ببریم.
همدلی مهارتی هست که در هر جایگاه شغلی که باشیم، به کار ما میاد. دونستن این که دیگران چه چیزی رو تجربه میکنند یه مسئله هست، درک، پذیرش، شنیدن و همراهی با طرف مقابل هم چیز دیگهای. همدلی به شما این امکان رو میده که با روشی شخصیتر با تیمتون ارتباط برقرار کنید.
آسیبپذیری مهارتیه که میشه یادش گرفت و ارزشش رو داره که براش زمان گذاشت. شجاعت آسیبپذیربودن شما رو به رهبر، همکار و کارمند بهتری تبدیل میکنه. در نهایت، آسیبپذیری در رهبری فقط به این نیست که هرچیزی که آزارتون میده رو بیان کنید، بلکه بهترین راه برای ارتباط، تعامل و حمایت از تیمتونه.
اگه هنوز شک دارین که آسیبپذیری میتونه به مهارت رهبری شما کمک کنه به نظرم حتما تدتاک زیر رو ببیند. به خانمها ده برابر بیشتر پیشنهاد میکنم که این ۶دقیقه رو تماشا کنند:
https://www.ted.com/talks/tracy_young_how_vulnerability_makes_you_a_better_leader?language=en