ویرگول
ورودثبت نام
نوروزعلی واثقی
نوروزعلی واثقی
خواندن ۱۱ دقیقه·۱ سال پیش

تحلیل و بررسی روانشناختی داستان روز متفاوت

نگاه روانشناختی به داستان روز متفاوت به قلم نوروزعلی واثقی  چاپ شده در مجله همشهری داستان  شماره دوازدهم سال ۱۳۹۰
نگاه روانشناختی به داستان روز متفاوت به قلم نوروزعلی واثقی چاپ شده در مجله همشهری داستان شماره دوازدهم سال ۱۳۹۰

?توجه

خواندن این مطلب باعث لو رفتن داستان می شود.

داستان در مورد فردی به نام فلاح است که  کارمندی است که از نظر مالی وضع خوبی دارد وحقوق کارمندی اش را صرف خرید مجلات روزنامه وکتاب می کند  در کار خرید وفروش عتیقه جات بوده داستان نویس است  وکتابش را هم چاپ می کند اما بعد از فوت زنش و از ثروتی که از پس انداز زنش بدست آورده مشغول ساخت وساز باغ بسیار بزرگی می شود ودر ادامه داستان دوست وهمکارش  را به همراه خانواده اش به باغ  خصوصی اش دعوت می کند .با ورود او به باغ وتوصیفاتی  که از باغ می شود ما متوجه رفتارهای عجیب فلاح می شویم که برای خواننده جای شگفتی دارد .

با خواندن داستان وتامل روی محتوا وطرز حرکات وسکنات کاراکتر فلاح در داستان سوالات بسیاری ذهن خواننده را مشغول می کند که خواننده مجبور به بازخوانی مجدد می شود تا جواب سوالاتش را بیابد .

آن طور که از توصیفات داستان بر می آید آقای فلاح کسی است که اگر به پول کلانی دست یابد کارهای ناکرده ی بسیاری دارد تا انجام دهد از ساخت وساز گرفته تا تربیت سگ های وحشی از نژاد های مختلف و... فلاح در داستان کارمند است وپس انداز وحقوق کارمندی اش را صرف خرید کتاب ،مجلات وگاهی هم عتیقه جات می کند.وقت بیکاری اش کتاب می خواند وداستان هم می نویسد کتاب نوشته هایش را هم چاپ می کند .از قضا پس از فوت زنش از پس انداز او زمین بسیار بزرگی را خریداری می کند که به گفته دوستش (( از دامنه تپه شروع می شود تا لب رودخانه )) وبه قول فلاح (( نهر اعظم )).فلاح فرزندانش را روانه ی خارج از کشور کرده وبرای سرگرم کردن خودش مشغول ساخت وساز باغ بزرگی می شود ومرتب از باغش واز کارهایی که برروی باغش انجام می دهد با توصیفات پر آب وتاب برای دوستش که او هم کارمند  وهمسایه اش است تعریف می کند تا آن حد که در جایی از داستان می گوید ((آن قدر گفت وگفت که باغ را ندیده انگار دیده بودم .از تک تک درخت هایش گفته بود ،از نهال بودنشان تا نشستنشان به ثمر،گاهی ذوق زده از سر زدن جوانه ها بر شاخه های هلو....از سپیدارهای دور باغ که قد می کشندو...من ذوق زده تر از او همه ی این تعریف ها را برای زنم توی خانه تعریف می کردم که زنم می گفت : اگه راست بگه یک تکه بهشت ساخته)) این دوست ،همسایه ی آقای فلاح که خود را در مقابل او یک کارمند معمولی لقب می دهد وبه نظر می رسد که فردی است با اعتماد به نفس پایین، ساده لوح ودهن بین وکسی است که  با توصیفات پر آب وتاب فلاح از باعش رو به رو است  مرتب فلاح در طول سال های ساخت وساز از کار هایی که برای باغش انجام می دهد جزء به جرء برای او تعریف می کند وحتی ما در اول داستان به این بر می خوریم که فلاح یک بار با حالتی تحکم آمیز وهشدار دهنده با انگشت اشاره به تخت سینه ی دوستش می زند و اینگونه به او می فهماند که ((یه کاری می کنم که یه روزی باور کنی ))   واین جاست که خواننده کنجکاو می شود که انگار او از چیزی در رنج است از چیزی پنهان ،انگار هر کاری  می کند کسی باور نمی کند و او را جدی نمی گیرد اما از چه چیز وچه کس؟ آیا او درپنهان از عقده ی حقارت یا احساس کهتری رنج می برد؟ آیا تمایلات برتری طلبانه ی او از جمله توصیفات پر آب وتاب از باغش ،نوشتن داستان وچاپ کتاب ، خرید وفروش عتیقه جات برای پنهان کردن تنهایی اش نیست از آن جهت که همسرش فوت کرده وبچه هایش را روانه خارج از کشور کرده وتنهاست .این جاست که از نظر روانشناختی بررسی شخصیت فلاح در داستان مورد توجه قرار می گیرد وچندین پرسش برای کشف  ابعاد نامکشوف شخصیت فلاح ذهن خواننده ی محتوایی  را مشغول می کند که از آن پرسش اند:

1_فلاح ودوستش هردو کارمند هستننداما چرا کارمند بودن فلاح کمتر در داستان نمود پیدا می کند ؟وبا وجود هم رتبه بودن وهمکار بودن  دوستش خود را دربرابر او یک همکار معمولی می بیند که او را به باغ خود دعوت کرده است.

2_مگر ما در جای جای داستان شاهد آن نیستیم که فلاح با توصیفات پر آب وتاب خود از باغ  خصوصی خودش رغبت دوستش را به دیدن باغ خصوصی خودش فراهم می کند پس او دعوت نکرده دعوت خودخواسته ای داشته است او خواهان این بوده است که دیگران بیایند وباغش را ببینند اما به خاطر غرور وتکبرش هیچوقت خودخواسته وبطور مستقیم دیگران را دعوت نکرده است  او خواهان توجه  وتایید دیگرا ن است اما به شیوه ای کاملا موذیانه این کار را انجام می دهد حلوا حلوا می کند تا دهن شیرین شود.

3_آیا علت اصلی خود کم بینی همکار فلاح در داستان پس اندازی است که از همسر فلاح به او ارث رسیده است وبه همین خاطر او خود را در برابر فلاح یک همکار معمولی می بیند .یعنی وضعیت مالی خوب باعث برتری فلاح در داستان است؟

4_چه انگیز های در فلاح وجود است که باعث ساختن باغ خصوصی وتظاهر به کارهایش در مقابل دیگران خصوصا همکار وهم رتبه اش از نظر شغلی می شود؟

5_چرا اینکه هردو شخصیت داستان کارمند هستنند خصوصا کارمند بودن فلاح کمتر نشان داده می شود؟

6_آیا باید بپذیریم که فلاح از دوستش در رتبه ای بالاتر قرار دارد  از این جهت که داستان می نویسد کتاب چاپ می کند واز پس انداز زنش باغ مجللی درست کرده است؟

برای خواننده بدیهی است که ثروت عنقریب واز ارثیه وپس انداز زنش است .وخود فلاح در به دست آوردن آن تلاش چندانی  نکرده است .پس چگونه است که با ثروتی که  بدون زحمت بدست آورده به ابراز وجود وفخر فروشی  می پردازد؟

با مطرح کردن سوالات بالا به بررسی وتحلیل جنبه های پنهان شخصیت ((اقای فلاح)) در داستان در مقابل شخصیتی که هیچوقت نامی ندارد ودر داستان به  همکار ،همسایه و دوست بسنده شده است  وهمین دوست وهمکار بیشتر در داستان حالت فردی ساده لوح ودهن بین ویا به قول آ تامس هریس (( حالت کودک )) دارد ویا به تعبیر دیگر اگر ما بپذیریم که فلاح ودوستش در یک رتبه شغلی قرار دارند وهر دو کارمنند پس حالت رقابت دارد ویا  دوستی با همکار  برای فلاح مفری است که به وسیله آن فخرفروشی وعقده ی حقارتش در تظاهر به داشتن مال وثروت هنگفت وباغ خصوصی اش التیام پیدا  می کند.

البته هچکدام از این فرضیات ویا حالات پنهان در شخصیت فلاح ودوستش به آسانی  در داستان قابل تشخیص نیست و با بررسی وچند بار خوانش داستان وتفکر وتامل راجع به شخصیت ها ودیالوگ های آن وهمچنین تحقیق  وتفحص در زمینه ی بیماری های روانی وانواع تیپ های شخصیتی  ،حالات روحی وروانی انسا ن ها می توان به  جنبه های پنهان شخصیت ها وکاراکتر های داستانی که از ذهن نویسنده خلق شده است پی برد .این بررسی ها که خود به نوعی ادامه دهنده ی  درمان وتشخیص بالینی  در زمینه ادبیات وروانکاوی است  که ادامه دهنده ی کار زیگموند فروید در درمان است.

در بررسی وتحلیل شخصیت های داستان از کتاب (( تضاد های درونی ما )) از کارن هورنای ترجمه محمد جعفر مصفا با مقدمه ا.خواجه نوری استفاده شده است که برای شناخت هرچه بیشتر خوانندگان با تیپ های شخصیتی از جمله :مهر طلب ،برتری طلب، عزلت گزین و...می توانند به آن مراجعه کنند.

با مطرح کردن پرسش های بالا وانچه که از بررسی محتوایی ودیالوگ های شخصیت فلاح بر می اید  ما در داستان با فردی روبه رو هستیم که نه تنها خودنما  وفخر فروش هست بلکه از عقده حقارت رنج می برد واو حتی حاضر نیست خود را همشان ورتبه همکارش بداند ونوشتن داستان چاپ کتاب وخرید وفروش عتیقه جات دست مایه ای است برای اینکه فلاح خود را بالاتر از دیگران بداند .ما در داستان متوجه می شویم که فلاح از باغش مرتب توصیفات پر آب وتاب می کند توصیفاتی که با وارد شدن خواننده به باغ بر تظاهر ودروغ بودن آن دست رد زده وهمت وپشتکار فلاح را تایید وتصدیق می کنیم. اما او مرتب رفتارش وصحبت هایش دگرگون شده وما با جنبه های بیشتر شخصیت او آشنا می شویم .جنبه هایی که شاید تمام  تصویر خوشایند وعینی همت وپشتکار فلاح را بر باد دهد وما یکسره  شخصیت او را با تمام تلاش وهنرهایش رد کرده وناصواب بدانیم .هنوز انگیزه ی  فلاح از ساختن باغ بر ما آشکار نیست ونمی دانیم چه انگیزه ای در او باعث تربیت سگ های وحشی ورام کردن آن ها توسط فلاح شده ومهمتر از همه حتی ما با چند بار خوانی داستان نمی توانیم ابعاد کلی شخصیت او را بشناسیم وبه انگیزه ی اصلی او که در پشت کارهایش وجود دارد وبه عبارتی ناخودآگاه است پی ببریم .

خواننده با پیش رفتن داستان  جز با دیدن باغ وبرطرف شدن حس کنجکاوی خواننده وروبه رو شدن با سگ های فلاح که این خود جنبه ی اصلی وپنهان فلاح را اشکار می سازد با چیز دیگری روبه رو نمی شود جز با پدید امدن سوال های گوناگون در مورد سگ ها وفلاح ،فلاح وسگ هایش .

اول داستان با روبه رویی با سگ ها شروع می شود واخر داستان هم با سگ ها روبه روییم واین درحالی است که او در مورد سگ هایش هیچوقت صحبتی نکرده بوده است ودر توصیفات پرآب وتابش رد پایی از سگ ها نمی بینیم .واین خود صحه ی دیگری بر پنهان بودن این خصوصیت در او است .رابطه ی فلاح وسگ هایش ویا به عبارتی دیگر ارتباط پنهانی غریزه ای فلاح وسگ هایش .

حواننده با جلو رفتن و ورود به باغ وتوصیفاتی که از باغ از پیش در ذهنش دارد واکنون با واقعیت روبه روست شگفت زده می شود وبه این وسیله قدرت فلاح را تحسین می کند  اما جز با گشت وگذار در باغ که همگی صحه بر توانایی شگفت وهمت بلند  او دارد ورویارویی با سگ ها چیز دیگری عاید خواننده نمی شود ویک سوال مهم در ذهن خواننده شکل می گیرد فلاح قصد دارد چه چیز را به آ نها نشان دهد ؟ وکار های او نشانگر چیست؟

هر چند که ما در داستان با درد ها ورنج های فلاح آشنا نیستیم وعلت آن را نمی دانیم ما عینا همان دوست وهمکار فلاح هستیم که ما را به دنیای مادی خود برده وباغ خصوصی خود را به رخ ما می کشد وقصد تحقیر ما را دارد .اگر ما اطلاعات بیشتری از زندگی فلاح داشتیم به احتمال زیاد می توانستیم بگوییم که او در تمامی این سال ها  از جانب خانواده ،همسر دوستان وهمکاران تحقیر می شده است ویا خود در درونش احساس حقارت می کرده است واکنون در حال ارضاء والتیام بخشیدن به زخم های درونی خود هست با خود نمایی وقدرت نمایی به شیوه ی به رخ کشیدن مال  اموال وثروت خود به منظور برتری بر دیگران .

دیالوگ هایی مثل ((آخ آخ حیوونی ها شکم گرسنه  واین همه غذا )) وبا پا زدن به سبد میوه ها  سبد میوه های مهمان دوست وهمکارش  وگفتن دیالوگ هایی مثل این دیالوگ به سگ هایش وصحبت کردن با ا نها مانند این دیالوگ  ((میزبان های خوبی بودند این پنج ملوسک من )) این سری حرف ها از شخصیتی به نام فلاح خواننده را متوجه این می کند که با شخصیتی مغرور ،خودنما، وحقیر  رو به روست فردی که با بدست اوردن پول هنگفتی از پس انداز همسرش (پول باد آورده ) قصد آن دارد  تا همکارش ، هم رتبه اش را تحقیر کند وبه او مستقیم یا غیر مستقیم بفهماند مانند اول داستان که گفت (( یه روزی یه کاری می کنم که باور کنی )) وبا انگشت اشاره به تخته سینه ی دوستش زد  که من دیگر کارمند نیستم و حتی ان روز هم کارمند نبودم داستان نویس نویسنده وعتیقه فروش بودهخ وبا تو خیلی فرق داشتم .انگار شخصیت داستانی محمد کشاورز ذهن آدم ها را می خواند ومی داند که دیگران در مورد او چه فکر هایی می کنند پس طرح ونقشه می ریزد عمل می کند تا از شر افکار سوء خود رهایی یافته به احساس برتری دست یافته واحساس یکتا بودن کند.تغییر تصویر ذهنی دیگران در مورد خود .احساس قدرت وبرتری به مانند پادشاهان کشور گشا .ساختن قصرها ی مجلل وعظیم به مانند تخت جمشید .همه  داستان بر سر همین موضوع است احساس برتری طلبی وقدرت.

داستان روز متفاوت در جرگه ی ژانر ویا داستان وحشت طبقه بندی شده است وبا جلو تر رفتن داستان دلهره ای در خواننده ایجاد می شود انگار که فلاح قصد انتقام از دوست وهمکارش را دارد همکار یا همسایه ای که هیچگونه خطایی در دوستی با او مرتکب نشده شاید هم شده اینکه او فکر کرده است که فلاح جنم ساختن این باغ را ندارد واین برای فلاح  به منزله ی توهین به شخصیتش است دست کم گرفتن وپایین فرض کردن همت وتوانایی او عقب ماندن از دوست وهمکارش وپیشی گرفتن دیگران از او ویا بهتر هرگز مساوی نبودن با دیکران همیشه چند رتبه وچند قدم بالاتر بودن.


داستانروانکاویکارن هورنایتحلیلروانشناسی
کارشناسی ارشد روانشناسی،روانشناس و درمانگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید