امید سلطانی
امید سلطانی
خواندن ۱۳ دقیقه·۸ ماه پیش

ماهیت تقلیدی کارهای ما

رنه ژیرار
رنه ژیرار

قبل از خواندن این مطلب ضروری است تا با برخی از اصطلاحات و مفاهیمی که در آثار رنه ژیرار به کرات دیده می‌شوند و طبعن معنای مشخصی دارند، آشنایی مختصری داشته باشیم.

میل تقلیدی (Mimetic Desire): ژیرار معتقد است که انسان موجودی تقلیدگر است و دائماً در تلاش است تا رفتار و هویت خود را بر اساس رفتار و هویت دیگران شکل دهد. این میل تقلید در تمام جنبه‌های زندگی انسان، از جمله روابط شخصی، سیاست و مذهب، نقش‌آفرین است. دغدغه‌ی اصلی ژیرار در فلسفه روانشناسی میل بود. ادعای او این بود که امیال انسانی کارکردی تقلیدی (Mimetically) دارند. او معتقد بود امیال نه بعنوان محصول خودانگیخته‌ی افراد (چیزی که روانشناسی تئوریک به آن اعتقاد دارد)، بلکه ماهیتی تقلید محور دارند. ما میل ورزیدن به یک ابژه را از روی دست دیگری کپی می‌کنیم.

خشونت تقلیدی: هنگامی که میل تقلید افراد به طور نامحدود افزایش می‌یابد، منجر به رقابت و در نهایت به خشونت می‌شود. ژیرار این نوع خشونت را "خشونت تقلیدی" می‌نامد.

قربانی‌سازی (Scapegoating): جوامع برای جلوگیری از خشونت تقلیدی، به یک بُز بلاگردان نیاز دارند. بُز بلاگردان یا قربانی فرد یا گروهی است که به عنوان مقصر تنش‌ها و مشکلات جامعه معرفی می‌شود و مورد آزار و اذیت، طرد یا حتی قتل قرار می‌گیرد. قربانی کردن بُز قربانی، تنش‌ها را به طور موقت کاهش می‌دهد و نظم اجتماعی را حفظ می‌کند. اگر دو شخص به یک چیز میل بورزند، خیلی زود نفر سوم و بعد نفر چهارمی پیدا خواهد شد که به همین چیز میل بورزد. از آن جایی که از همان ابتدا هم میل از طریق "دیگری" و نه توسط "خود ابژه" برانگیخته شده است، در این داستان "خود ابژه" خیلی زود به فراموشی سپرده می‌شود و رقابت تقلیدی بین آن اشخاص بالا می‌گیرد و به دشمنی بدل می‌شود. برای حل این تنش، چیزی به اسم دشمن مشترک خیلی زود جای خودش را در سامانه‌ی میل این اشخاص باز می‌کند. دشمن مشترکی که توضیح‌دهنده‌ی اوضاع بد و تنش‌های جاری است و باید نابود شود. این قربانی‌سازی نتیجه‌اش آرامشی موقتی است. چیزی که تمام طرف‌ها خواهان آن هستند. خشونت علیه یکی، خشونت علیه کل گروه را مهار می‌کند.

یک چیز دیگر که از میان آموزه‌های ژیرار گلچین کردم و به نظرم جلوه‌هایش را می‌توان در تاریخ بسیار دید، این است که دشمنان، رفته رفته بیشتر شبیه به هم می‌شوند. این جمله را به شیوه‌های مختلف می‌توان خواند اما در نهایت پیام یکیست و این پیام در راستای تایید منطق ژیرار در توضیح خشونت، رقابت و دشمنی است. جایی که روانشناسی فردی (که بر خلاف رویکرد ذات‌گرا، خیلی هم "عمیق" نیست، بلکه کافیست رشته‌های تقلید را با دقت و آگاهی رهگیری کنیم) با روانشناسی اجتماعی و سیاسی گره می‌خورد.

*****************************

12 چیزی که از رُنه ژیرار آموختم

نوشته‌ی تد جویا


برخی از خوانندگان متوجه تمجیدهای مکرر من از رنه ژیرار (1923-2015) شده‌اند. ژیرار، منتقد و نظریه‌پرداز اجتماعی، در سال‌های اخیر به طرز عجیبی به اوضاع ما مرتبط شده و محبوبیت پیدا کرده است و از زمان فوتش در دهه‌ی پیش، نفوذ چشمگیری پیدا کرده است.

با این حال، این مد روز شدن ژیرار کمی نگران‌کننده است. او زندگی خود را وقف افشای دروغ‌ها و تناقضات پشت مد و هوس‌های زودگذر کرد. و حالا، پس از مرگش، خود او به یک مد روز و ترند تبدیل شده است. این تناقض عجیب و غریب، انگار مجازاتی برای ژیرار است.

شاید ژیرار هرگز قصد نداشت بر سرمایه گذاران ریسک‌پذیر، کارآفرینان سیلیکون وَلی، کارشناسان رسانه های اجتماعی یا حتی منتقدان موسیقی مانند من تأثیر بگذارد. اما این اتفاق در حال رخ دادن است.

با این حال، دلایل خوبی برای این محبوبیت ناگهانی وجود دارد. چرا که به نظر می‌رسد نظریه‌های ژیرار، که بر اساس ادبیات (از همه‌ی نقاط جهان!) بنا شده‌اند، بخش زیادی از اتفاقات جاری در جامعه را توضیح می‌دهند.

زمانی که ژیرار در مورد تراژدی یونان باستان می‌نویسد، به نظر می‌رسد اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی را توصیف می‌کند. هنگامی که فلوبر یا کتاب پیدایش را تحلیل می‌کند، به نحوی وضعیت سیاسی کنونی را تفسیر می‌کند. او با نگاه به گذشته، حال را روشن‌تر می‌سازد.

من تنها کسی نیستم که متوجه این ارتباط شده‌ام. اما مانند بسیاری از خوانندگان امروزی او، من هم دیر به مهمانی رسیده‌ام.

در گذشته، گاهی اوقات در محوطه دانشگاه استنفورد و اطراف پالو آلتو با ژیرار برخورد می‌کردم. اما در آن زمان آدم شکاکی بودم، به خصوص به دلیل تکیه عجیب او بر ادبیات برای توضیح جامعه‌شناسی. بنابراین، هرگز از فرصت صحبت با او استفاده نکردم، که حالا البته حسرت آن را می‌خورم.

اما مانند دیگران، من تا زمانی که شروع به به کارگیری آنها در کار خودم کردم به عمق مفاهیم او پی نبردم. امروز، من به طور مکرر برای تحلیل موقعیت‌ها و پیش‌بینی تحولات آینده به ایده‌های او تکیه می‌کنم.

ممکن است عجیب به نظر برسد، اما حتی ارزش‌های اخلاقی من نیز به دلیل خواندن آثار او تغییر کرده است. اگر شما آموزه‌های او را درک کنید، احتمالا مجاب می‌شوید تا با مردم با گذشت و دلسوزی بیشتری رفتار کنید.

این مقدمه کوتاه به شما ذهنیتی از تأثیر ژیرار بر هر دو جنبه حرفه‌ای و زندگی شخصی من می‌دهد. به همین دلیل است که می‌خواهم راهنمای کوتاهی از بینش‌هایی که از نوشته‌های او استخراج کرده‌ام با شما به اشتراک بگذارم.

بخش‌هایی از مفاهیم زیر مستقیماً از ژیرار گرفته شده‌اند، در حالی که برخی دیگر بازتاب تطبیق‌های من با ایده‌های او هستند. دلیل این کار این است که ژیرار به ندرت در مورد موسیقی (فقط کمی در مورد اپرا) نوشته است و هرگز در مورد فرهنگ عامه بحث نکرده است، اما من مفاهیم او را در کار خود در هر دو زمینه بسیار مفید یافته‌ام.

حالا اجازه دهید با لیستی از دوازده نکته‌ای که از رنه ژیرار یاد گرفتم، شروع کنم.

۱. سخت است که اعتراف کنیم، اما اساس بیشتر کارهایی که انجام می دهیم، تقلید از دیگران است.

تقلید انگیزه ای به شدت کودکانه است. ما این کار را در کودکان نوپا یا حتی حیوانات در باغ وحش می بینیم. مردم از اینکه خود را مقلد دیگران ببینند، طفره می‌روند. آنها می خواهند باور کنند که باهوش تر از این حرف ها هستند و به دنبال توضیحاتی عمیق تر برای خواسته ها و رفتارهای خود می گردند.

صحبت در مورد ناخودآگاه فرویدی، ایدئولوژی طبقاتی مارکسیستی، یا هر تئوری پیچیده دیگری بسیار جذاب تر است. اما ژیرار این لفاظی‌ها را کنار می زند. او تقلید (یا به قول خودش «میل تقلیدی») را به عنوان نیرویی فراگیر در زندگی ما آشکار می کند - در آئین ها، نهادها، خرید کردن، معاشرت و (مهمتر از همه) در احساسات خشونت آمیز ما.

۲. تقلید موتور محرک اقتصادیِ اکثر کسب‌وکارهاست – فقط کافی است به شرکت‌های بزرگ رسانه‌های اجتماعی یا برندهای مد نگاه کنید – اما همیشه پنهان است.

از آنجایی که تقلید شرم‌آور است (همانطور که بالاتر گفتم)، مؤسساتی که بر بستر تقلید فعالیت می‌کنند، نمی‌توانند به طور علنی قدرت آن را بپذیرند. آن‌ها هرگز نخواهند گفت که شما فقط در حال تقلید از دوستان و همسایگان خود هستید، بنابراین به جای آن در مورد مد، ترند، به‌روز بودن و غیره صحبت می‌کنند. شما هرگز یک تبلیغاتی را نخواهید دید که آشکارا اعلام کند: «این کفش‌های ورزشی را بخرید چون دیگران این کار را می‌کنند» - اما این در واقع پیام ضمنی است.

در دنیای شرکت‌ها، این را «بنچ‌مارکینگ» (مقایسه عملکرد) یا «بازاریابی ویروسی» می‌نامند یا پشت اصطلاحات تخصصی دیگری پنهان می‌شود. صدها راه برای پنهان کردن میل تقلیدی وجود دارد و این روش‌های فریب قدرتمندتر از چیزی هستند که تصور می‌کنیم - زیرا منافع زیادی در خطر است.

این به این دلیل است که ساده‌ترین راه برای کنترل مردم، دستکاری تمایل آن‌ها به تقلید است.

۳. ما باید پوشش‌های فریبنده و خطرناک تقلید را افشا کنیم، زیرا این امر باعث آسیب‌های زیادی می‌شود.

با تمایل به همان چیزی که همسایه ما دارد، به سمت درگیری اجتناب ناپذیری کشیده می‌شویم. میل تقلیدی به رقابت تقلیدی تبدیل می‌شود - در همه چیز، از عشق تا جنگ. به همین دلیل است که «طمع ورزیدن به زن همسایه» نهی شده است (در ده فرمان موسی).

ژیرار ادعا می‌کند که این مهم بصورت نمادین چگونگی نابودی یک جامعه توسط انگیزه‌های تقلیدی را بیان می‌کند. شما سعی می‌کنید چیزی را تصاحب کنید که همسایه‌تان بیشترین تمایل را به آن دارد. اما این درگیری در سطح بسیار بزرگ‌تری در نزاع‌های اجتماعی-سیاسی و اقتصادی نیز اتفاق می‌افتد. آن که حقیقت را می‌گوید مسئولیت ویژه‌ای در برملا کردن احساسات تقلیدی دارد - زیرا این نیرو محرک اصلی بسیاری از خشونت‌ها، آزار و اذیت‌ها و قربانی‌‌سازی (Scapegoating) است.

۴. تقلید منجر به خون‌خواهی و خشونت متقابل می‌شود - که ماثل جنگ‌های مافیایی بالا می‌گیرد - و به طور سنتی با قربانی کردن یک بلاگردان(scapegoat) حل می‌شود.

در دوران باستان، این کار با یک مراسم خونین واقعی انجام می‌شد. در موقعیت‌های دیگر، قربانی به صورت آیینی [به خدا یا چیزی دیگر] تقدیم می‌شود. امروزه ممکن است کسی در هالیوود وارد لیست سیاه شود یا در رسانه‌های اجتماعی تحریم شود. (قهرمانان اغلب به قربانی تبدیل می‌شوند - به نکته ۵ در ادامه رجوع کنید.)

برای توقف (به طور موقت) خون‌خواهی، انگیزه‌های خشونت‌آمیز طرف‌های درگیر به جای اینکه به سمت هم نشانه رود، به سمت قربانی هدایت می‌شود. (در اینجا یک مثال وجود دارد: پس از ۱۱ سپتامبر، دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان با هم متحد شدند و خصومت خود را روی سلاح‌های کشتار جمعی غیرموجود در عراق متمرکز کردند و باعث ایجاد یک آرامش کوتاه‌مدت در درگیری‌های سیاسی خود شدند.)

ژیرار ادعا می‌کند که «نود درصد سیاست این است که همان بلاگردان یا قربانی‌ای را انتخاب کنی که دیگران انتخاب کرده‌اند.»

۵. قربانی، جمع تناقض‌هاست - و اغلب هم قربانی و هم قهرمان، پلید و مقدس، گناهکار و بی‌گناه، در حال مردن و رستاخیز است.

ژیرار نمونه‌هایی از بلاگردانان قربانی‌شده را ارائه می‌کند که با شکوه و احترام مورد ستایش قرار می‌گیرند و از لطف‌های ویژه‌ای برخوردار می‌شوند - و سپس اعدام می‌شوند. (به اعتقاد من، این به ما کمک می‌کند تا ستارگان راک و سایر افراد مشهور را درک کنیم، که همان انگیزه‌های متضاد را هدایت می‌کنند – به اجرای رولینگ استونز در آلتامونت یا سکس پیستولز در وینترلند فکر کنید). شدیدترین احساسات، هم مثبت و هم منفی، بر این چهره‌های متناقض متمرکز شده است. در بسیاری از فرهنگ‌ها، حتی قربانی‌ای که برای قربانی کردن تقدیم می‌شود، به یک خدا تبدیل می‌شود و بدین ترتیب، یک آیین یا اسطوره قدرتمند را به وجود می‌آورد.

۶. آزار و اذیت قربانیان نیرویی مرکزی پشت سازمان‌ها و سیستم‌های اعتقادی است - اما هرگز نمی‌توان به آن اشاره کرد.

به عنوان مثال، شکارچیان جادوگر (Witch Hunters) نمی‌توانند اعتراف کنند که جادوگران قربانیان بی‌گناهی هستند، زیرا این اعتراف پایه قدرت و هدف آن‌ها را از بین می‌برد. ژیرار نمونه‌های دیگری را از تاریخ، اساطیر، ادبیات و متون مذهبی ارائه می‌کند. او نشان می‌دهد که مکانیسم قربانی کردن قدرتمندترین راز جهان است - زیرا هم برای شکل‌گیری گروه ضروری است و هم هیچ اشاره‌ای به آن نمی‌تواند درون گروه پذیرفته شود.

۷. انسان‌ها در درک قربانیان خود شکست می‌خورند - بنابراین آزار و اذیت ادامه می‌یابد در حالی که همه خود را از گناه مبرا می‌دانند.

حتی خود ژیرار نیز مجبور است اعتراف کند که با وجود تخصص او در این موضوع، از دیدن همدستی‌اش در این موضوع عاجز است. او اعتراف می‌کند: «از قربانی‌سازی (Scapegoating) خودم آگاه نیستم و متقاعد هستم که همین امر در مورد خوانندگانم نیز صدق می‌کند. ما فقط دشمنان مشروع داریم. با این حال، کل جهان پر از قربانیان است.» آزاردهنده همیشه فرد دیگری است.

«عظمت این راز» نشان می‌دهد که قربانی کردن عمیقاً در روان انسان جای گرفته است. رقابت تقلیدی ما را به مجازات سوق می‌دهد و ما حتی در برابر کوچکترین اشاره‌ای که قربانی ما ممکن است یک قربانی بی‌گناه باشد، مقاومت می‌کنیم.

۸. شباهت، نه تفاوت، محرک اصلی تمایلات خشونت‌آمیز ماست.

از آنجایی که خواسته‌های ما از تقلید سرچشمه می‌گیرد، شدیدترین درگیری‌ها را با افرادی پیدا می‌کنیم که تقلیدشان می‌کنیم - ما خواهان چیزی هستیم که آن‌ها دارند و بالعکس. حتی زمانی که با دیگری مبارزه می‌کنیم، معمولاً به این دلیل است که تفاوت‌های بین ما در حال از بین رفتن است.

به عنوان مثال، نفرت از مهاجران (و نفرت آن‌ها از مردم محلی) زمانی که هر دو در یک محله زندگی می‌کنند و موانعی که قبلاً وجود داشت از بین رفته باشد، تشدید می‌شود. صدها نمونه‌ی دیگر از این دست وجود دارد، اما همه آن‌ها ناشی از این است که دیگری حاضر نیست «دیگری» باقی بماند و در عوض در خیابان ما، باشگاه‌مان، جلوی در خانه‌مان یا هر جای دیگری که ما آنها را شبیه به خودمان می‌بینیم، ظاهر می‌شود.

ژیرار معتقد است که نابودی و تحلیل تفاوت‌ها حتی بیشتر از خود تفاوت، منشأ خشونت است. و هیچ چیز خطرناک‌تر از شباهت کامل نیست. به این فکر کنید که چند افسانه شامل نبردهای بین دوقلوها یا خواهر و برادر، یا نقش شوم «همزاد» در ادبیات می‌شود.

اگر کسی را ملاقات کنید که دقیقاً شبیه شماست، احتمالاً تصمیم می‌گیرید او را بکشید.

۹. به دلیل رقابت تقلیدی، دشمنان شبیه همدیگر می‌شوند، این هم راز دیگری است که قابل ذکر نیست.

واضح‌ترین نمونه‌ها از رقابت‌های ورزشی می‌آیند - برد مقابل مجیک، علی مقابل فریزر و غیره. مبارزان دقیقاً به دنبال همان جایزه هستند و در تعقیب آن رژیم‌های تمرینی و سبک زندگی تقریباً یکسانی را دنبال می‌کنند. شاید سال‌ها بعد، پس از اینکه هر دوی آنها از ورزش بازنشسته شدند، این شباهت قابل تشخیص باشد، اما در اوج نبرد، حریف باید دشمنی منفور باشد که نماینده همه چیزهایی است که ما از آن‌ها بیزاریم.

این فقط یک پدیده ورزشی نیست. همه جا اتفاق می افتد. در اکثر عرصه‌های زندگی، نیروهای مخالف هرگز حق ندارند ببینند تا چه اندازه شبیه کسانی هستند که از آن‌ها بیشتر نفرت دارند.

در نتیجه، مفهوم دشمن آشتی‌ناپذیر (Nemesis) نسبت به هر جهان‌بینی‌ای که بر مبنای قربانی کردن دشمنان بنا شده باشد، ارزش توضیحی بیشتری دارد.

۱۰. سبک‌های هنری اغلب از تقلید و قربانی کردن آیینی نشأت می‌گیرند.

ژیرار به ندرت به سرگرمی اشاره می‌کند، که جای تأسف دارد، زیرا مفاهیم او سرشار از پیامدها برای هنرمندان و منتقدان است. اما به عنوان مثال واضح رقص را در نظر بگیرید، جایی که لذت (هم برای اجراکننده و هم برای مخاطب) با تقلید آیینی حرکت افزایش می‌یابد. من معانی مشابهی را در همه جای هنر و سرگرمی - از جلسات بداهه‌نوازی جز گرفته تا جوانانی که مدل موی ستاره‌های محبوب موسیقی خود را تقلید می‌کنند - حس می‌کنم.

۱۱. فرهنگ ما به درستی از کمک و دفاع از قربانیان تجلیل می‌کند، اما باید مراقب «فرا-قربانی‌انگاری» باشیم. این امر صرفاً منجر به هدف قرار دادن و مجازات قربانیان جدید می شود.

تمایل به خشونت متقابل چنان قدرتمند است که ما اغلب احساس می‌کنیم تنها دو نقش برای ما در دسترس است - قربانی یا ستمگر. ما باید هر دو شیوه‌ی بودن در دنیا را خنثی کنیم.

هیچ کس نباید قربانی باشد. هیچ کس نباید ستمگر باشد.

۱۲. می‌توانیم از چرخه‌های بی‌انتهای خشونت متقابل فرار کنیم - اما تنها با فراتر رفتن از تمایل به انتقام و تلاش برای مشروعیت‌زدایی از انگیزه مجازات و قربانی سازی.

رنه ژیرار تأکید می‌کند: «اعتقاد دارم که شناخت خشونت می‌تواند به شما بیاموزد که خشونت را کنار بگذارید.» اما این شناخت، در رتوریک انتقام‌جویی که نافذ و مخرب‌ترین نیروی جامعه انسانی است، بصورت پنهان کار می کند. تنها با کنار گذاشتن پروپاگاندای این رتوریک است که می‌توانیم شانس واقعی برای یافتن راه‌های هماهنگ زندگی در کنار هم داشته باشیم.

غریزه ما پاسخ به خشونت با خشونت است، اما مسیر والاتر ما از بین بردن مشروعیت هر گونه قربانی کردن و تلافی خشونت‌آمیز است. ژیرار هشدار می‌دهد که این امر در دنیای مدرن از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا آیین‌های قربانی کردن ما در حال از دست دادن کارایی خود هستند - فریبکاری‌های آن‌ها به راحتی قابل تشخیص است. بنابراین دیگر مردم را در یک نتیجه‌ی تصفیه‌کننده متحد نمی‌کنند. در همین حال، فناوری‌های مخرب هر سال قدرتمندتر و در دسترس‌تر می‌شوند.

این یک وضعیت مرگبار است و به این معنی است که اکنون باید به طور آگاهانه مسیر عشق و بخشش را انتخاب کنیم. در جهانی که آیین‌های قربانی دیگر قدرت آرامش بخشیدن ندارند، این تنها راه امن پیش روی ماست.


رسانه‌های اجتماعیتقلیدروانشناسی
از موسیقی، فرهنگ، هنر و زندگی می‌نویسم و ترجمه می‌کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید