ویرگول
ورودثبت نام
پادکست آن
پادکست آن
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

درک ساختار داستان در 4 شکل

(ترجمه مقاله Understanding story structure in 4 drawings نوشته رابرت اسمیت، میزبان و خبرنگار پادکست Money Planet از NPR)

1- داستان خطی

ساختار بسیاری از داستان‌هایی که از رادیو می‌شنویم خطی است. این برنامه‌ها شامل یک سری نقل‌قول از افراد مختلف ( خطوط عمودی ) در مورد یک موضوع ( خط افقی ) هستند. مجموعه جملاتی مثل ایشان اینطور گفت، فلانی آنطور گفت و منتقدان مخالفند. اینطور برنامه‌ها یک شروع و یک پایان دارند، اما دلایل کمی به ما می‌دهند که به آنها گوش بدهیم.


2- به داستان خطی خود "قوس" بدهید

در Planet Money، ما همیشه سعی می کنیم سوالی را مطرح کنیم که شنوندگان از طریق آن مشتاق به شنیدن داستان شوند. این سوال باید شنونده را کنجکاو کند. شما باید نوید یک پاسخ تعجب‌آور را بدهید و البته در انتها واقعا جواب باید برای شنونده جالب باشد. باید خود را به صورت یک فروشنده تصور کنید. شما می‌خواهید این داستان را به شنونده‌های خود بفروشید، حتی به آنهایی که به موضوع اپیزودتان علاقه‌ای ندارند دلیلی بدهید که تا انتها به داستان شما گوش کنند.

گوش کنید که چطور بازدید از یک کارخانه نان را به یک سوال بزرگ تبدیل کردیم: اینجا

و در اینجا بزرگترین سوالی که در مورد یک داستان درباره کلاهبرداری به ذهنمان می‌رسید را مطرح کردیم: اینجا


3. داستان خود را به "اتفاق‌ها" تقسیم کنید

حتی با وجود یک سؤال کنجکاو کننده باز هم شنونده به حس تحرک در داستان نیاز دارد. به همین دلیل داستان را به سکانس‌های مختلف تقسیم می‌کنیم. برای داستان های کوتاه رادیویی ، می‌توانید این کار را با پیروی از قانون سه گانه انجام دهید: شروع ، میانه و پایان. یا سه صحنه مختلف را روایت کنید. مثلا برای پوشش خبری یک کنفرانس مطبوعاتی، می‌توانید زودتر در مکان حاضر شوید و از مردم بپرسید "پیش‌بینی شما چیست؟" و پس از کنفرانس خبری از همان افراد سؤال كرد ، "نظرتان چیست؟" یا "آیا این کنفرانس خبری روی شما تاثیری داشت؟" این باعث می شود تا حسی از خط زمانی در ذهن شنونده ایجاد شود و با اینکه ممکن است کل ماجرا فقط 3-4 دقیقه باشد، این احساس را ایجاد کند که اتفاقاتی در داستان شما افتاده است.

گوش کنید که چگونه باب مون از Marketplace یک رویداد مطبوعاتی سال 2003 را به یک داستان پر رمز و راز با سکانس‌های مختلف تبدیل کرده: در صفحه اصلی مقاله


4- داستان را برای شنونده‌های خود نشانه‌گذاری کنید

حالا که یک قوس داستانی مناسب با صحنه‌های جالب برای ایجاد حس حرکت دارید ، اجازه ندهید مخاطب گم شود. به آنها بگویید که داستان چطور پیش می‌رود و چرا به اینجا کشیده شده است. نشانه‌ها مستقیماً به شنوندگان می‌گویند که چرا باید به گوش دادن ادامه دهند. بعضی اوقات نشانه‌ها سوال بزرگ ابتدایی شما را به قدم‌های کوچکتر برای رسیدن به جواب تقسیم می‌کند (اول ما باید سوال را بفهمیم ...). نشانه‌ها می توانند آنچه را که ما تاکنون آموخته‌ایم، یادآوری کنند. (مثال مترجم: همانند تکه‌کلام راوی در چنل بی که با یک یادآوری کوتاه می‌گوید "حواسمون هس دیگه؟") همچنین این نشانه‌ها می‌توانند فرصت خوبی باشند تا سوالات دیگری در وسط داستان مطرح کنید.

گوش کنید که چطور راوی در این اپیزود Planet Money از نشانه‌ها در مورد جایگزینی دلار کاغذی با سکه دلار استفاده می کند: اینجا

در پنج دقیقه اول می توانید نشانه‌های زیر را بشنوید:

  • توضیح انگیزه داستان: ما اغلب در مورد XX صحبت نمی‌کنیم، اما نتوانستیم این نسخه از XX را نادیده بگیریم ... (منظورش این است که این نسخه از XX جالب است!")
  • بیان سؤال این اپیزود به صورت خیلی واضح: "آیا باید اسکانس‌های کاغذی دلار را حذف کنیم و دلارهای سکه‌های را جایگزین کنیم؟"
  • توضیحِ اینکه قرار است به چه نتیجه‌ای برسیم: "ما فکر می‌کنیم یک جواب درست وجود دارد."
  • بیان موضوعی بزرگتر: "برای رسیدن به جواب این سوال، باید ماهیت پول را عمیقا درک کنیم."
  • معرفی شخصیت‌ها: "بگذارید نظرات مختلف را در مورد این ماجرا بشنویم. یک طرف، در مخالفت با جایگزینی سکه‌ها، سناتور تام هارکین را داریم ... "
  • خلاصه ماجرا: "فقط برای یادآوری استدلال‌های طرفداران سکه ..."
  • انتقال به بخش دیگر ماجرا: "حالا ، بگذارید نظرات طرفداران پول کاغذی را بشنویم..."

لطفا توجه داشته باشید که ما از یک مثال 15 دقیقه‌ای را در بالا استفاده کردیم ، اما نشانه ها در اپیزودهای کوتاه‌تر نیز به همان اندازه مؤثر هستند. شنوندگان همیشه می توانند از نشانه‌گذاری شما سود ببرند!


نکته پیشنهادی: به داستانتان کمی شاخ و برگ بدهید!

حتی اگر ساختار داستان شما خوب و محکم است، با اضافه کردن چند چیز جالب می‌تواند بهتر شود: لحن جذاب، لحظه‌های پر تنش، سؤالات چالش‌برانگیز، زیاد کردن روغن داغ و شخصیت‌پردازی.

چرا؟ چون مغز یک دستگاه پیش‌بینی‌کننده است. یعنی تکامل یافته تا آینده را پیش‌بینی کند (که مثلا از خود بپرسد آیا این یک ببر گرسنه است که به سمت من خیز برداشته؟). ما از چیزهایی که الگو دارند لذت می‌بریم، اما گاهی از الگوها هم خسته می‌شویم. وقتی یک ماجرا از الگوی ذهنی ما خارج می‌شود با تعجب واکنش نشان می‌دهیم. غافلگیری‌ها مغز ما را قلقلک می‌دهند!

در پایان باید بگویم تصور کنید که داستان شما یک قطعه موسیقی است. تعادل بین ساختار و غافلگیری‌هاست که توجه شنونده را از ابتدا تا انتها جلب می کند و باعث می‌شود بخواهد دوباره به آن گوش دهد.

داستانپادکستنوشتننویسندگی
داستان واقعی آدم‌ها. اینجا بیشتر بشنوید، ببینید، بخوانید: http://onpodcast.ir/on.html
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید