در سری مطالبی که قرار بود بنویسم، میرسیم به این سوال:
«ممکنه تفکرات الان من اشتباه باشه؟»
به نظر من که این سوال، جواب واضحی دارد:
مطمئنا تفکرات «الآن» تو اشتباه هست.
چون هیچ یک از ما خدا نیستیم. و وقتی خدا نباشیم، همه متغیرها را نداریم و نمیتوانیم در تصمیمگیری دخیل کنیم. در نتیجه هر انتخابی که انجام دهیم، سطحی از اشتباه بودن را خواهد داشت. از این نظر که میشد انتخاب بهتری کرد و ما نکردیم.
همچنین با گذشت زمان و تغییرات، همهمون به درک بهتری از خودمون و دنیا و شرایط اطرافمون میرسیم که باعث میشه انتخابهای مفیدتری داشته باشیم. در نتیجه هر چیزی که «الآن» انتخاب کنیم، با احتمال بسیار بالایی نسبت به انتخابهای بعدیمون کیفیت کمتری خواهد داشت.
زندگی بدون انتخاب ممکن نیست. یعنی بالاخره آن موقعی که شاش شما دارد میریزد و انتخاب میکنید که توی شلوار و خانه نشاشید و بالاخره از سریال در حال پخش دل بکنید و بروید دستشویی، انتخاب کردهاید.
بعضیها ۷۰، بعضیها بیشتر از ۲۰۰، بعضیها میگویند بیشتر از ۳۵ هزار تعداد تصمیمهایی هست که هر انسان هر روز با آنها مواجه میشود.
تعداد معدودی از تصمیماتی که میگیریم خودآگاهانه و همراه با تامل هستند. رویشان فکر میکنیم و بررسی انجام میدهیم. در این جنس از تصمیمات هست که نگرانی از اشتباه بودن ظاهر میشود. نگرانی که شاید شود بعضی از آدمها دچار فوبیای تصمیم گیری شوند.
ولی نگرانی احمقانهای هست. نیست؟ چون بالاخره هر تصمیمی بگیریم سطحی از اشتباه بودن را خواهد داشت. ما که خدا نیستیم. زمان و توان و انرژیمان و دادههای موجود محدود هستند.
ولی شاید آدمهایی که تصمیم نمیگیرند و دچار فلج تصمیمگیری میشوند، نگران اشتباه بود نیستند. نگران سناریوهای منفی و اثرات محتمل مخرب این تصمیم هستند.
هر تصمیمگیری، یعنی من انتخاب میکنم وارد دنیایی از ابهام بشوم که به نظرم تعداد سناریوهای مثبت آن برای من از منفیاش بیشتر خواهد بود.
کمتر کسی است که از یک رابطه بیرون برود، اگر فکر کند که با احتمال زیادی زندگیش بدتر میشود. یا شغلی را انتخاب کند که به نظرش در تعداد سناریوهای محتمل زیادی از آینده، کیفیت زندگیش را کمتر از چیزی هست که میکند.
برای همین آدمها، قاعدتا وقتی تصمیم میگیرند فکر میکنند که احتمال خوبی دارد زندگیشان بهتر شود.
ولی چیزی که بعضی از آدمها را میترساند، ترس از وقوع آن چند سناریوی منفی است. برای مثال درست است که بعد از استعفا از کار فعلی گزینههای خوبی دارم و اگر فلان و بهمان نشد، میشود آن طور دیگر زندگی را چرخاند. ولی اگر سناریوی چهارم رخ بدهد چه؟ درست است که در سناریوی ۱ و ۲ و ۳ زندگی من حداقل ۷۰ واحد بدتر میشود، ولی اگر سناریوی چهارم رخ داد و ۳۰ تا بدتر شد چه؟
این جاست که بعضی از آدمها سعی میکنند تا میشود انتخاب کردن را به تعویق بیندازند که شاید مثلا دادهی جدیدی به دستشان رسید، یا شرایط تغییر کرد و آن سناریوی منفی ۴ام نابود شد!
ولی خب همه تقریبا میدانیم که چنین چیزی به ندرت رخ میدهد. شرایط اغلب بدتر میشود و بدتر نشود تغییر خاصی نمیکند. آن معجزه تقریبا هیچ وقت رخ نمیدهد و صرفا ما زمان و عمر و جوانی و سلامتی را از دست میدهیم.
تصمیمگیری و انتخاب، حتی اگر منجر به بدتر شدن وضعیت شود باعث میشود ما شخصیت و مدل ذهنی قویتری داشته باشیم. شخصیت و مدل ذهنیای که در آینده دچار آسیبهای کمتری میشود، راحتتر انتخاب میکند و فرصتهای کمتری را از دست میدهد.
همچنین اگر جلبک نباشیم و خودمان را تطبیق بدهیم، در بلندمدت تعداد اثرات مثبت تغییرات بیشتری را تجربه میکنیم و باعث می شود هی و هی از افرادی که ترسیدند و تصمیم نگرفتند و تغییر نکردند جلو بیفتیم.
کارل دوئک، کتابی داره در مورد مدل ذهنی*.
دوئک میگه بعضی از آدمها هستند فکر میکنند هر چیزی به نتیجه نرسید و هر اشتباهی، یعنی من در یک موضوعی خوب نیستم.
همچین آدمهایی فکر میکنند که هر انسانی با یه استعداد از پیش تعیین شدهی ثابت و تواناییهایی که تغییر خاصی نمیکنند به دنیا میاد و باید بره پیدا کنه و ببینه تو چی استعداد داره. و تو هر چی استعداد داشته باشه، اولین باری که اون کارو انجام بده به خوبی از پسش برمیاد و شکست نمیخوره و از بقیه بهتر خواهد بود.
در نتیجه بعید نیست این آدمها از تصمیم گرفتن و انتخاب بترسند، چون مشخص میکنه که اینها در موضوعاتی به قدر کافی خوب نیستند و ارزش کافی تو اون حوزه ندارند. این آدمها از اشتباه کردن و شکست میترسند.
دوئک به این مدل ذهنی میگه Fixed mindset.
مقابل این مدل ذهنی، مدل ذهنی Growth یا رشد هست که اشتباه رو فرصتی برای فهمیدن و درک روشی برای بهتر انجام دادن یک چیز میدونه. اشتباه در این مدل ذهنی حتی یک تسهیل گر هست. چون کمک میکنه بفهمین چه چیزی جواب نمیده و در نتیجه به نتیجهی دلخواه نزدیکتر بشین.
آدمهایی با این مدل ذهنی از انتخاب و اشتباه نمیترسند. پشتکار دارند و به زودی ناامید نمیشن و قاعدتا عزت نفس بیشتری دارند. در بلندمدت هم رشد و پیشرفت بیشتری نسبت به بقیه که از انتخاب ترسیدند و تصمیم نگرفتند خواهند داشت.
احتمالا بخش زیادی از تفکرات فعلی ما نسبت به چیزی که میتونست باشه و در آینده خواهد بود در وضعیت بدیاه و به اصطلاح اشتباهه. انتخابهای ما هم نسبتا به آینده و چیزی که میتونست باشه اشتباه هستند.
اگر راحت باشیم با تصمیم گرفتن و انتخاب کردن با همین تفکرات و دادههای حداقلی و همین چیزی که داریم، شخصیت و مدل ذهنی خودمون رو قویتر میکنیم و چون تطبیق پیدا میکنیم، در بلندمدت از تمام آدمهای دیگه که ترسیدند و تصمیم نگرفتند جلو میافتیم.
اما اگه جزو اونایی باشیم که تصمیم نمیگیرن و انتخاب نمیکنند، صرفا اجازه میدیم بقیه و دنیا و شرایط و گذشت زمان برای ما انتخاب بکنه و خودمون چون ترسیدیم، برای اون گزینهی دلخواهمون کاری نکنیم.
در نتیجه مهم نیست که تفکرات ما الآن اشتباه هستند و آیا تصمیم فعلیمون اشتباهه یا نه. ارزش نداره اصلا بهش فکر کنیم.
مهم خود تصمیم گرفتن و انتخاب با دادههای فعلیئه.
*جا داره تاکید کنم من کتاب کارول دوئک رو نخوندم. مطالبی در موردش خوندم و یه بررسی ساده انجام دادم.