نکته: این مطلب رو به خاطر یه تعهد به نوشتن مینویسم. تعهدی که اولویتش کمیت بود و نه کیفیت. به همین خاطر کیفیت مطلب از سایر مطالبی که تحت لوای این تعهد ننوشتم کمتره.
همیشهی خدا موضوع جالب و بحثبرانگیزی بوده که به چه چیزی گفته میشه کنترل(ی که نفرتانگیزه و حس منفی داره) و چه چیزی رها بودنه(ایاه که حس منفی داره)؟ البته در رابطههای عاطفی(پارتنری/دوستدخترپسری).
منم نمیدونم(:
اما انگار آدما وقتی میگن کنترل، منظورشون اینه که یه طرف رابطه در مورد بخشی از زندگی طرف مقابل تصمیم بگیره و اجازه نده و مجبور کنه که کاری رو انجام بده/نده.
مثلا من نزارم دوستدخترم تنهایی با یه پسر کافیشاپ. یا این که حتما وقتی دوتا۲ی آنلاین بازی میکنم مجبورش کنم بشینه نگاه کنه.
یا سارا برا دوستپسرش تعیین کنه که نباید همبرگر و پیتزا بخوره، حتما باید هفتهای حداقل ۳ روز بره باشگاه و همیشه ست باشه وگرنه رابطهشون تمومه(جدی همچین مثالی رو تو مطلب PsychologyToday دیدم)
قاعدتا این نوع از کنترل باعث میشه که افراد انتخابی رو انجام بدن که ترجیح خودشون نیست و باعث میزانی از ناراحتی میشه.
اما بعضی وقتا آدما، یا طرف مقابل خودش به نتیجه میرسه که باید کاری رو بکنه که رابطهشون بهتر بشه یا طرف مقابل رو خوشحالتر کنه. مثلا در مثالهای بالا، دوستپسر خود سارا هم میتونست به این نتیجه برسه که یه بدن بهتر و خوشتیپتر بودن باعث میشه سارا هم خوشحالتر بشه.
اما نکتهی اصلی اینه که تو یه رابطه، به طور جدی یکی از طرفین صریحا همچین چیزی رو تحمیل نکنه. بلکه در موردش باهم صحبت کنند و حسش رو در مورد شرایط بگه.
همچنین گزینهها رو محدود نکنه.
یه زن حق داره که براش بدن پارتنرش مهم باشه. حق داره که اگر کسی بدن چاق داشت دوست نداشته باشه باهاش وارد رابطه بشه. اما این که دقیقا مشخص کنه که پارتنرش چه کار کنه، عموما کنترل کردنایاه که حس منفی میده و باعث کاهش کیفیت زندگی و رابطه طرفین میشه. عوضش میتونه با همچین افرادی وارد رابطه نشه. با کسی هم وارد رابطه شد، صرفا حس و میلش رو بگه و این که طرف مقابل چه تصمیمی میگیره و از چه روندی میخواد به این برسه رو بزاره بر عهدهی خودش.
مثلا این که یه مردی به زنش بگه که حتما «باید پسوردهای شبکههای اجتماعیات رو به من بدی» کنترل کردنیاه که رضایت و کیفیت زندگی رو با احتمال بالا کم میکنه. به جاش میتونه بگه «من اخیرا احساس کافی امنیت به تداوم رابطهمون ندارم. فکر میکنم دلیلش این-۱ و این-۲ و این-۳ باشه. فکر میکنی چه کار میتونیم بکنیم؟».
یعنی هدف و دلیل اصلی رو بگیم و سعی کنیم حل کنیم، نه مصداقهای موردی کوچیک و نمودهای جزئی در زندگی.
اگه طیف در نظر بگیریم، در مقابل «کنترل کردن»، «رها بودنه».
اما این که «رها بودن» و ول کردن فرد مقابل در رابطه یعنی چی و کجا میشه گفت طرف مقابل رو ول کردیم و کجا نه، به شدت بسته به فرهنگ و مدل ذهنی فرد مقابله.
در بعضی فرهنگهای همین ایران خودمون یه زن نباید جلوتر از مردش راه میرفته. بعید نبوده اگه یه مردی اجازه میداد همچین اتفاقی بیفته، بهش میگفتن: مرتیکه زنش رو ول کرده هر کاری بکنه. معلوم نیست در خفا چه کارهایی میکنه.
از اون طرف من شخصا یکی تو همین ایران رو میشناسم که تو رابطهش قرار بوده یه سک/س سه نفره رو تجربه کنه. یعنی پارتنرش اوکی بوده این با یکی دیگه بخوابه و اتفاقا میل داشته جزو اون ۳ نفر باشه(:
در نتیجه، در موضوع «ول کردن پارتنر به حال خودش» ذهنیت طرف مقابل مهمه. بعید نیست تو همین تهران خودمون دخترانی باشن که فکر میکنند حتما دوستپسرشون باید بپرسه که کجا هستند و حس خوبی پیدا کنند که دوستپسرشون اجازه نده بعضی جاها برن. در رابطه با همچین کسی مهمه که تا حدی کنترلش کنیم.
طیف بزرگتری بعید نیست وقتی پارتنرشون کنترلشون نکنه که کجان و چه کار میکنند و با کی هستند، حس کنند که رابطه سرد شده و طرف مقابل اهمیت کافی بهشون نمیده.
اما یکی دیگه ممکنه با تکرار همچین سوالی کل رابطه رو به هم بزنه.
کلا تو رابطهی عاطفی خیلی تاکید میشه با صحبت با همدیگه و توافق و شناخت مرزها و محدودیتها و رفتارها چیده بشه.
از این سری مطالب، مطلب زیر هم تا حد زیادی مشابه با متنی بود که خوندین: