ویرگول
ورودثبت نام
اوژن
اوژن
خواندن ۲ دقیقه·۶ ساعت پیش

اوریدیس - آرسنی تارکوفسکی

اوریدیس آخرین شعری است که در فیلم آینه ساخته‌ی آندری تارکوفسکی توسط خود شاعر خوانده می‌شود. نام این شعر از اسطوره‌ی یونانی اورفئوس و اوریدیس گرفته شده است. اورفئوس (اورفه) نوازنده‌ای چیره‌دست است که نوای سازش همگان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. همسر او اوریدیس در شب عروسی‌شان از دنیا می‌رود. اورفه متاثر از این حادثه برای بازگرداندن او روانه‌ی دنیای زیرین می‌شود و با نوای جادویی سازش خدایان را راضی می‌کند تا به اوریدیس زندگی دوباره ببخشند. با این شرط که اورفه در طول مسیر بازگشت حتی یک بار هم به پشت سرش برای مطمئن شدن از آمدن اوریدیس نگاه نکند. اورفه تا انتهای مسیر این شرط را رعایت می‌کند ولی وقتی پایش را از دروازه بیرون می‌گذارد برای لحظه‌ای به پشت سرش نگاه می‌کند درحالی که اوریدیس هنوز از دروازه بیرون نیامده بود. بدین ترتیب اوردیس در آخرین لحظه در دنیای زیرین جا می‌ماند و اورفه تنها در دنیای زندگان باقی می‌ماند. توضیحات بیشتر در این باره را می‌توانید این‌جا بخوانید. ترجمه‌ی این شعر از روی دو ترجمه‌ی انگلیسی آن صورت گرفته است که این‌جا در دسترس هستند.

از فیلم آینه ساخته‌ی آندری تارکوفسکی
از فیلم آینه ساخته‌ی آندری تارکوفسکی

همچون یک اسیر ابدی
روحم خسته و زخمی
پایبند این تن شده
که روزنه‌های کوچکش
چشم‌ و گوش‌ من است.

از دریچه‌ی چشم
پر می‌کشد و می‌پرد
تا بهشت آبی بی‌کران
تا نوک برج قصر یخی
سوار بر ارابه‌ی پرندگان

و از ورای نرده‌ها می‌شنود
صدای خش‌خش برگ‌ها را
صدای باد در علفزار را
و صدای خروش دریاها را.

ولی روح بدون تن
تنی عریان را می‌ماند
منفعل و بی‌هدف
بی‌غزل و بی‌حفاظ؛
یا سوالی بی‌جواب را
چگونه می‌شود برگشت
وقتی در یک میدان خالی
تنها رقصیده‌ای؟

رویای من روحی دیگر است
با جامه‌ای دیگر
درخشان و رقصان
و آزاد و رها
در میان شرم و تمنا.

که با تلالو پرتوی روحانی
به شتاب در پی‌اش می‌رود
و پشت سرش به یادگار می‌ماند
شاخه‌ای از شکوفه‌های ارغوان.

بر بخت بد اوریدیس بی‌نوا
غصه نخور کودک من.
بی‌دغدغه و بی‌شتاب
با ترکه‌ات ضربه بزن
و چرخ را دور زمین بچرخان*
و تا زمانی که
زمزمه‌ی گرم و خشک زمین را
در پاسخ به قدم‌هایت می‌شنوی
گام بردار و گوش بسپار.


* یک بازی کودکانه‌ی قدیمی (hoop rolling) که با ضربه زدن به تکه چوبی چرخی را روی زمین می‌چرخاندند و سعی می‌کردند از افتادن آن جلوگیری کنند.


شعرترجمهسینماتارکوفسکیادبیات روسیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید