زندگی زندگی سرودهی آرسنی تارکوفسکی، سومین شعری است که در فیلم آینه توسط خود شاعر دکلمه میشود. برای ترجمهی این شعر از سه ترجمهی انگلیسی آن استفاده کردهام که اینجا قابل دسترساند.
به فال نیک باوری ندارم
و از فال بد نمیهراسم
به بدگوییها اعتنایی ندارم
و از نوشیدن زهر نمیگریزم
مرگی نیست،
ما جاودانهایم،
همه چیز جاودانه است،
خواه هفده یا هفتاد سال
از مرگ ترسی نیست.
هرچه هست زندگی است و نور
و نه مرگ و تاریکی.
اکنون در کرانه دریا ایستادهایم
من تور را برمیگیرم
و ماهیهای جاودانگی به دام میافتند.
اگر در خانهای زندگی کنی بر جا میماند،
قرنی را احضار میکنم، به آن وارد میشوم و خانهای میسازم
اینگونه فرزندانتان با من پشت یک میز نشستهاند
و نوهها و نیاکانتان نیز.
آینده اکنون به ارمغان آمده است
و اگر دستم را کمی بالا بیاورم
هر پنج پرتو نور با تو خواهد بود.
لحظات گذشته را
با ستون سرشانههایم سر پا نگه میدارم
و محیط زمان را
با زنجیری ساده اندازه میزنم
و آن را زیر پا میگذارم
همچون کوههای اورال.
زمانی به قوارهی خودم انتخاب میکنم
و به سمت جنوب میتازم
اِستپ پر از گرد و خاک میشود
علفهای خشک دود میکنند
ملخی میرقصد
با شاخکهایش نعل اسبم را قلقلک میدهد
و از غیب خبر میدهد
که مرگ من فرارسیده است.
سرنوشتم را برمیدارم و به زین گره میزنم
اکنون به آینده رسیدهام
همچون کودکی ایستاده بر روی رکاب میرانم
با حس رضایت از نامیرایی.
از جاودانگی همین مرا بس
که خونم در زمان جاری است
و برای کنجی دنج و گرم
به آسانی زندگیام را میدهم
مگر نه اینکه سوزن زندگی
نخ وجودم را به دور دنیا میتند.