حتما آدمایی رو دیدین (و ایشالا یکی از این آدما نیستین) که میگن "من هممممهش دارم دعا میکنم زودتر از مامانم بمیرم، چون اصلا نمیتونم نبودنشو تصور کنم" یا "کاش خدا 10 سال از عمر من بگیره به عمر مامانم اضافه کنه".
شاید به نظر بیاد که "وای عزیزم چه مهربون/ احساسی/ ازخودگذشته" و چیزای مثبت مشابه. ولی تنها چیزی که با شنیدن همچین جملهای به ذهن من میاد حماقت، ترس، ضعف، خودخواهی و بیشعوریه. تنها چیزی که به دهَنم میاد هم فحشه که متاسفانه خیلی جاها فرهنگ و اسلام و همه باهم دست و دهنمونو میبندن نمیتونیم چیزی بگیم.
اگه به نظر میرسه عصبانی ام به خاطر اینه که هستم. چرا آدمیزاد از اون همه مغزش نباید یه ذره استفاده کنه که حرف دهنشو بفهمه؟ انقد سخته؟
نشنیدن هروقت یکیو خیلی بد میخوان تهدید کنن میگن مادرتو ب عزات میشونم؟ فکر نمیکنن که چرا کسی نمیگه تو رو به عزای مادرت میشونم؟ ندیدن یکی که داغ اولاد میبینه یه ساله 10سال پیر میشه؟
بعد اینا حاضرن بدترین اتفاق ممکن تو این دنیای فانی واس مادرشون بیفته ولی خودشون یه وقت خدای نکرده سختشون نشه که غم دوری مادرو بخوان تحمل کنن. مهربونن یا خودخواه؟! کسی که خودش بچه داره و بازم دلش میخواد زودتر از مادرش بمیره احساسیه یا احمق؟! یه لحظه فکر کنن بچهشون بمیره بعد دوباره ببینن دلشون میخواد همچین عذابیو به مادرشون تحمیل کنن؟
مراماً اول فکر کنیم بعد حرف بزنیم -_-