تصمیم گرفتم برای عروسی یکی از دوستام برم روسیه، سه هفته وقت داشتم تا ویزا بگیرم و کارهام رو بکنم، وقتی جستجو کردم دیدم گرفتن ویزای روسیه خیلی آسون نیست. چون باید یا دعوتنامه داشته باشی و یا اینکه رزرو هتل قطعی داشته باشی که اسمت در لیست مسافرهای هتل باشه. چون وقتی میرسی روسیه چک میکنن و اگه به هر دلیلی درست نباشه با وجود اینکه ویزا داری میتونن اجازه ورود ندن. برای همین ترجیح دادم کار ویزا رو بسپرم به یه آژانس مسافرتی انجام بده. هزینه ویزا و رزور الکی هتل شد ۹۰ یورو. هزینه بیمه مسافرتی هم برای دو هفته شد ۶۶ هزار تومان. چون قصد نداشتم برم هتل مجبور بودم رزور الکی انجام بدم. و سایت بوکینگ رو قبول نداشتن مگه اینکه رزرو قطعی بود و پرداخت انجام میشد. خلاصه بعد از یه هفته ویزام اومد.
پروازم به مسکو 25 خرداد، ساعت ۷ صبح بود برای همین صبح زود با تاکسی رفتم فرودگاه و ماجراجویی شروع شد. یکم استرس داشتم که برای رزرو هتلم به مشکل برنخورم. رسیدم روسیه و توی فرودگاه برای چک پاسپورت یک ساعتی معطلی داشت. چون پاسپورتم رو گرفتن و بلیط و بیمه مسافرتی و غیره رو و ازم سوال پرسیدن. پرسیدن برای چی اومدی؟ کارت چیه؟ چقدر پول همراهت هست؟ اقامتت کجاست؟ به جز مسکو میخوای جای دیگه بری یا نه و ... خلاصه بعد از کلی استرس اجازه ورود دادن :)
رسیدم فرودگاه و اولین کاری که کردم خریدن سیم کارت و اینترنت بود چون بدون اینترنت فکر میکنم هزینه سفرت بیشتر میشه، سیم کارت و اینترنت نامحدود یک ماهه شد ۷ دلار. توی فرودگاه پول تبدیل کردم که البته اشتباه کردم و ۱۰۰ دلار تبدیل کردم و خب خیلی نرخ پایینی حساب کرد. حدوداً ۲۵ دلار ضرر کردم.
برای خرید سیم کارت یه خانم اهل تاجیکستان اونجا بود و فارسی حرف میزد.
بعد از اینترنت دار شدن به دوستهای کوچ سرفینگی که قبلاً باهاشون ارتباط گرفته بودم پیام دادم و اولین نفر با پاول قرار گذاشتم. قرارمون ایستگاه قطار در مسکو بود. با قطار رفتم سمت مسکو و پاول رو دیدم.
با هم رفتیم یه چند تا از ایستگاههای قشنگ متروی مسکو رو چرخیدیم و با هم در مورد تاریخ روسیه و فرهنگ روسیه صحبت کردیم و از مورد احترام بودن مجسمه سرباز و سگ گفت و اینکه خیلی ها وقتی رد میشن پوزه سگ رو لمس میکنند چون فکر میکنن خوش شانسی میاره و در واقع احترام قائل هستند برای کسانی که برای کشورشون جنگیدن.
رفتیم پاول کارش را انجام داد و با هم رفتیم سمت خونه اش، برام ناهار درست کرد. پاول گیاهخوار بود و برام یه ناهار گیاهی سالم درست کرد. اسمش یادم نیست اما یه نوع بلغور بود که با کنسرو گوجه و بادمجون سرو کرد و خوردیم. سبک خونه اش جالب بود با مرکز شهر فاصله داشت. پاول کارش مثل پیک بود و برای یه دندانسازی کار میکرد. یه خرگوش داشت و دم در از علف های تازه کند و بردیم برای خرگوشش. بعد از ناهار رفتیم پارک رنگین کمان رو گشتیم.
سوار مترو شدم و اومدم سمت نادیا که میزبانم بود و قرار بود شب رو اونجا بمونم. نادیا رو میشناختم از قبل چون یه بار میزبانش بودم توی ایران. وقتی با سه تا از دوستاش اومده بودن که ایران رو بگردن. وقتی دیده بود که دارم میام روسیه بهم پیام داد و دعوتم کرد خونش. اول نشناختمش، چون انگلیسی خوب نمیدونست و وقتی خونمون بود تقریباً هیچ حرفی باهم نزده بودیم و بقیه دوستاش رو یادم بود. وقتی بهم گفت که خونمون بوده تازه یادم اومد. نادیا خیلی مهربون و بامزه بود. الان یکم انگلیسی بلد بود و با کمک گوگل ترنسلیت با هم ارتباط برقرار میکردیم.
رفت تخم مرغ خرید اومد پنکیک روسی درست کرد و گفت ما توی بهار پنکیک زیاد درست میکنیم. به خصوص بزرگترها برای کوچکترها پنکیک درست میکنن. گفت چون پنکیک دایره ای هست و شبیه خورشید اعتقاد داریم خوش شانسی میاره و اکثرا صبح ها درست میکنیم. به پنکیک خشخاش زد و با ماست و پنیر و عسل خوردیم و خیلی جذاب بود.
آب گرم خراب بود و برام قابلمه آب گرم گذاشت و تونستم دوش بگیرم و فهمیدم که میشه با دو تا قابلمه آب حمام کرد. :)
شب هم زود خوابیدم چون خیلی خسته بودم.
و این روز اول از سفر دو هفته ای من به روسیه بود.
اگر دوست دارید پادکست روز اول رو گوش بدید اینجا کلیک کنید.