ویرگول
ورودثبت نام
paree.s
paree.s
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

شنیدم میگویند "باران"

از آسمان آب میریزد، شنیدم میگویند " باران"
باران آمده تا لیوانمان را پر کند؛ نمیدانم سالم است یا که خیر اما زیباست
زیباست که چگونه در همان موقعی که فکر میکردم در بهترین و سالمترین حالت روانی و خوشحال ترین حالت روحی ام قرار دارم؛ بار دیگر فروپاشی روانی را تجربه کردم.
یک جام شیشه ای دیگر که رها شد و با صدایی زیبا به جذر هزاران قطعه تقسیم شد،
اما من نمیتوانم جذر بگیرم. درس ریاضی را یاد نگرفتم، سرکلاس نبودم.
من بیرون پنجره در حال نوشیدن آب باران بودم و خیالاتم مرا به دوردست ها برده بود، درست مثل آنشرلی ولی چه کنم که هیچکس از من نپرسید " آنه، تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟"
مگر من هشت ماه پیش نگفته بودم که چیزی کم است؟ نگفته بودم که دارم از هم میپاشم؟ نگفته بودم که روزی می رسد که تکه تکه روی زمین دراز کشیده ام و در حمام خون خود غسل می کنم؟ خب امروز آن روز رسیده است.
من دارم کورمال کورمال به دنبال تکه های مفقود شده ی وجودم میگردم.
پشت سر هم فرو میریزم و اشک های من استخر را پر میکند.
درست مثل پوست صورت حساسم که حتی به ضدافتاب هم واکنش نشان میدهد، من هم به کلمات حساسم.
به من یک کلمه بگو تا من گریان در آغوشی بیافتم و تمام کلماتم را گم کنم.

این کلمات که به این روانی نوشته شده اند و شاید تصادفی به گوش کسی خوش آوا بیایند؛ مرا آشفته میکنند و مثل آب های چشمانم جاری میشوند.
پس ببخشید که مزاحم صدای سکوت شده ام، تنها میخواستم لیوان را به جای اشک یا باران با کلماتی آنشرلی طور پر کنم!

Tell me you believe that our lives are anything more than a ridiculous cascade of random chances.

به من بگو که باور داری که زندگی ما چیزی بیشتر از یک آبشار مضحک از شانس های تصادفیه!

_Krystal Sutherland, Our Chemical Hearts

"خواهر، من تیر خوردم" 35.699738,51.338060 =))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید