paree.s
paree.s
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

منو ی احساسات

وارد آن کافه ی کوچکی شدم که "مهربانی" مینامیدنش؛

واردش که میشدی برایت لیوانی لبخند می آوردند و منوی احساسات دستت می دادند؛

فنجان کوچکی خواب با دو قاشق غذاخوری رویا سفارش میدادی و در کنار آن یک شکلات کوچک دوستی با طعم وفا روی میز چوبی اعتماد میگذاشتند؛

کیک روز را انتخاب میکردی و برایت کیک خوشبختی با چاشنی زیبارویی می آوردند تا از مزه اش لذت ببری؛

قبل از اینکه پا به بیرون در بگذاری چشمانت به دکه ی کوچک نوجوانی می خورد؛

گویا پیرمرد، امروز بستنی هوس با روکش عاشقی سرو میکرد؛

نوجوانی همین بود دیگر هوس عاشق شدن...:)

نوشتن عنوان برای عکس (اجباری)
نوشتن عنوان برای عکس (اجباری)

پ.ن: سلام بچه ها چه خبر خوبین سالمین سلامتین، خب : خیر بنده نه برای گرفتن کامنت زیاد و نه برای ادامه دادن دعوا پست قبل رو نوشتم بلکه دو دلیل داشت، یک خیلی وقت بود رو دلم مونده بود، دو چون ایده ی دیگه ای برای پست نداشتم و نویسنده ی درونم سیخونک میزد

پ.ن2: راستی بچه ها من میخواستم یه داستان بنویسم و اینکه این داستانه کل ماجراش رو میدونم قراره چجوری شروع شه چجوری تموم شه چجوری... ولی حتی یک کلمه ام ننوشتم:"| چون طولانی میشه و حوصله ندارم:"/ و میشه یک داستان چندین قسمتی حداقل 10 قسمت بشه فک کنم:| حالا چ کنم بنویسم یا نه؟ (جناییه)

پ.ن3: یه نگاه به عنوان عکس بندازین بعد ببینین یک سری خاطرات نیامد تو ذهنتون؟ ?✨

پ.ن4: همین دیگه خودافظ

پ.ن5: نظرتون راجب پست رو هم بگین!!!!!

منویاحساساتهیچی دیگهخودافظ
Always the poet, never the poem=))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید