برخی عکس ها هم هستند که واکنش اولیه ما به آنها خودمان را هم متعجب میکند. نمیدانم تا حالا با عکسی روبه رو شدید که در نگاه اول آن را دوست نداشته باشید و هرچه بیشتر نگاه کنید شاید به نظرتان از لحاظ تکنیکی عکس خوبی به نظر برسد اما همچنان حسی منفی را درونتان بیدار کند.
عکس یاچک استفان (Jacek Stefan)، عکاس چیرهدست لهستانی، برای من همینگونه بود. اول خندهی تمسخرآمیزی زدم. اما بعد هرچه بیشتر صبر کردم و آن را تماشا کردم به نظرم آمد اندیشهی یاچک استفان هم چیزی جز دستانداختن نبوده است.
شکلکِ زنِ راهبهی درون عکس به هیچ وجه با موقعیت و لباسش همخوانی ندارد. این اولین تضادیست که برای ما چشمگیر است. در نظر ما او هم باید شبیه دیگر دوستانش موقر و متین و در اندیشه میبود.
نمی دانم آیا این عکس صحنه پردازی شده بوده یا نه اما فکر نمیکنم یاچک استفان او را به این کار برگماشته باشد.
ما از هر چیزی که بیرون عکس اتفاق افتاده بیخبریم. نمیدانیم لحظهی پیش و پس آن چه بوده. اطلاعات ما تنها محدود میشود به عنوان عکس که Hello! نام دارد. در این عنوان نوعی توجه جلب کردن نهفته است. انگار که رهبر این راهبهها - که مقابل راهبهها ایستاده و نگاه راهبهها به سمت اوست - حواسش نبوده و عکاس هم از این فرصت استفاده کرده و با گفتن هِلووو توجه راهبهی جوان و بازیگوش را به خودش جلب کرده و بعد هم صدای شاتر.
داشتم فکر میکردم که چرا این راهبه شبیه دیگران نیست. با تأویلی که من کردم، احتمالن سوالی که در ادامه پیش میآید این است که چرا باقی این کار را نکردند و تنها راهبهی مورد نظر ما موجه بودن خودش را زیر پا گذاشته است؟
در این مواقع اولین جواب احتمالن همانست که منتسب به یونگ و طرفدارانش میدانند. زندگی نکردهی راهبهها. آنها که به اختیار خودشان وارد چنین موقعیتی نمیشوند و در نتیجه به اجبار بسیاری از تمایلات زیستی و طبیعیشان را زیر پا میگذارند.
انگار این راهبهی ما تصمیم گرفته برای لحظاتی قوانینی که برای زندگیاش برگزیدهاند را با جسارت زیر پا بگذارد و خودش را در قاب عکاس با قیافهای کودکانه بگنجاند.
در نگاه راهبهی جوان و کم سن و سال، نوعی زیرکی نهفته است. او دهانش را بسته و لبهایش را به هم فشرده و گویی میخواهد چیزی بگوید اما نمیگوید. وقتی او را با دوست پشت سریاش مقایسه میکنم که سر در اندیشه فرو برده، فکر میکنم او با عمل خودش، آگاهانه خواسته نقابی که راهبهها به صورت میزنند را از چهره بردارد.
پینوشت: نمیدانم این تأویلهای من تا چه اندازه میتوانند صحیح باشند. به هر حال سنجشی برای اینکه اطمینان پیدا کنیم درست هستند وجود ندارد. اما فکر میکنم به عکس نگاه کردن و آن را کاویدن و دربارهی آن نوشتن و قلم زدن میتواند روشنگر افکار ما و بینش ما باشد.
خوشحال میشوم اگر شما هم نظری غیر از نظر من یا همسو با آن داشتید برایم بنویسید. هرچه بیشتر بنویسیم عکس را بهتر میفهمیم. و به قول پیمان هوشمندزاده «فهمیدن نیمی از لدت است.»