تازگی خیلی کم کار شدم، نه که نخوام کار کنم فقط انقدر دغدغههای جدید شکل گرفته که یکم کمتر میتونم برای خودم بنویسم و این منو خیلی ترسونده.
قرار نبود چیزی مانع نوشتن خودم بشه، البته الانم دارم مینویسم ولی جنس نوشتنم فرق کرده، دیگه اون نوشتهای نیست که برای دل خودم بود و اهداف خودم رو دنبال میکرد، الان درگیر تجاری نویسی برای محل کارم شدم.
حجم کار خیلی زیاد شده و منم باید محتوایی که در برنامه بهش نیاز داریم رو تولید کنم، دلم به این خوشه که حداقل اگه برای خودم نمینویسم ولی حداقل هنوز دارم مینویسم و همین خیلی برام اهمیت داره.
دو ماهی بود که بهخاطر یک سری دلایل از دپارتمان دیجیتال مارکتینگ سفیر فاصله گرفته بودم و بیشتر تمرکزم رو روی بازاریابی معطوف کرده بودم، بعد دوماه اون مشکلات رفع شد و برگشتم و میشه بگم دوباره همه چیز رو از نو داریم شروع میکنیم.
همکارای جدید، اهداف جدید و یه جورایی یه مسیر جدید روبهروی منه که باید موفقتر از قبل ازش رد بشم و این که بتونم در انجام این مسئولیت موفق باشم به شدت برام اهمیت داره.
تو این دوماه خیلی اتفاقای جدیدی برام افتاد سه تا کارگاه بازاریابی محتوایی رو برگزار کردم و یک وبینار هم داشتم که این اتفاقات باعث شد تجربیات جدیدی به دست بیارم، در کنار تمام اینها پروژههای زیادی رو خارج از سفیر انجام دادم که باز هم برای من برابر شد با تجربیات به شدت ارزشمند.
الانم که این متن رو براتون مینویسم واقعا نمیدونم چرا دارم مینویسم ولی این رو میدونم که از صبح تقریبا 5000 کلمه برای محل کارم روی کاغذ آوردم که کاملا از دید یک بازاریاب اتفاق افتاده ولی این دلیل نمیشه که نوشتههای پراکنده خودم رو فراموش کنم و حجمش رو کم کنم.
من میدونم که زندهام و تا وقتی هستم خودم رو خواهم نوشت شاید ردپایی باشه برای فردای خودم تا راحتتر بتونم خودم رو پیدا کنم...
خلاصه اینکه مواظب خودتون باشید و نذارید بهونهها شما رو از صدای کیبورد دور کنه، بنویسید حتی بیهدف.
ارادتمند همیشگی
پارسا کاکویی هستم یک بازاریاب محتوایی