
فرشته رفت،
بیصدا،
بینشون...
شمع موند،
با نور لرزون،
با حافظهی گرم،
با دیوانی که هنوز
منتظر صدای آشناست.
شاپرک موند،
بیجون،
نه از مرگ،
از دلتنگی،
از نبود نوری
که پروازش رو باور داشت.
نه اسم،
نه نشونه،
فقط سکوتی که
خودش یه شعره،
یه پست بیکلام،
برای شبهای بیپاسخ.
🖤🕯😌
مثل همیشه من موندم با تنهایی ، که تنهایی حرف نمیزن!
!
parsa
image & poem composed with Copilot
in fog, for memory—not for names