بسیاری از ما (بویژه کمالگرایان دوستداشتنی) همواره مشکلات اضطرابی، حملههای عصبی، انفعال، انتخابها و رخدادهای آسیبزا و... را در زندگی روزمره و در روابط مختلف و شغلمان تجربه میکنیم.
در این یادداشت کوتاه میخواهم نتیجه سالها بررسی عملیاتی خودم در این حوزه و در تعامل با دوستان عزیز زیادی که با شکایت از اضطراب، حملههای عصبی (پنیک) و استرس مراجعم بودند را برایتان در چند سطر بیان کنم؛
بسیاری مواقع اضطراب و عدم پیشرفت از اینجا آغاز میشود که:
اتفاقات مطروحه در این ۵ سطر به سادگی و در مرور زمان خدشه عمیقی به روح ما وارد مینماید. خواه تحصیلکرده باشی یا بیسواد، خواه نوجوان باشی یا میانسال، زن باشی یا مرد و...، این موارد برای هر شخص در هر سن و وضعیت میتواند آسیبهای عمیق روانی ایجاد نماید.
احتمالا تا الان منظورم را فهمیدهاید و شاید در بررسی چند لحظهای این موارد را در رفتار و شخصیت خودتان هم دیدهاید؛ شاید هم میپرسید چرا و دقیقا چگونه این موارد میتوانند اثرگذار باشند؟
١. وقتی در موارد مختلف خود را محق بدانی، به نظر کسی توجه نکنی و همواره دیگران را مقصر بدانی، همیشه این حس درون تو وجود دارد که من خوبم، صحیح رفتار میکنم و انسانهای دیگر باید خودشان را تغییر و با من تطبیق دهند؛ و اینکه تو چقدر خوبی و چرا باید افرادی چنین بیشعور در ارتباط باشی تو را مضطرب و جامعه گریز میکند و روابطت را به افرادی خاص محدود میکند، تجربیات تو از محیط اطراف کم و کمتر میشود و پیامد اینها عدم پیشرفت و انطباق با جامعهات خواهد بود
شاید بگویی چه بهتر! من را چه کار به جامعه آید؛ اتفاقا من میخواهم از خواص باشم و با عام کاری ندارم ولی تجربهی تاریخی نشان داده است، انسان موجودی است اجتماعی و موفقیتها و پیشرفتها در همه حال با خرد جمعی و بهرهگیری از دانش اشتراکی و تعامل شخصیتهای مختلف رخ داده است.
همواره دیدهایم که افراد با روحیات و شخصیت های مختلف در یک تیم کاری بسیار موفقتر هستند تا فردی تک رو با یک دیدگاه و پیشرفت انسان در برقراری تعادل در ارتباط با افراد مختلفی است که با آنها مخالف است.
٢. وقتی اشتباه پیش آمده و مسئولیت آن را نمیپذیری، هیچگاه جلوی آن گرفته نمیشود و بعد از یکی دوبار، مغزت یاد میگیرد که همواره منتظرِ اتفاقاتِ بَد باشد، مضطرب باشد؛
زیرا که : تو که خوب بودهای و اشتباهی نکردی، و مقصر همه چیز دیگران هستند و این چرخه تا آنجا پیش میرود که تو قدرت انجام بسیاری کارها و یا تصمیمات را در زندگی نخواهی داشت و در هر آزمون یا فعالیت بزرگی دچار اضطرابهای شدید میشوی و یا حملات عصبی مختلفی را در میانسالی تجربه میکنی و توان تغییر آن را هم نداری! چون تو یک نفری و یک دنیا آدم های خطا کار در مقابلت هستند و به زودی خواهی فهمید اینها جلوی خطاهایشان را نمیگیرند و از طرفی تو هم که مقصر نیستی و آنها مسئول هستند و باید کاری بکنند... ناتوانی در ناخودآگاه تو هر روز بیشتر و اضطراب پنهان تو افزون میشود.
٣. بررسی هر اتفاق با نگاه بدون زاویه و حق به جانب از طرف خودمان، موجب شناخت مشکلات رفتار و عملکردمان میشود و قطعا تأثیر زیادی در جلوگیری از تکرار این خطا در موقعیتهای مشابه دارد و حال وقتی این خطاها بررسی نشوند و ندانیم که اشتباهات فکری، رفتاری یا عملکردی ما چه بوده است؛ چه حد مقصر بودهایم و چقدر حق با ما بوده است، همواره باید از اضطراب وقوع نابهنگام اتفاقات مشابه در عذاب باشیم و با هر اشتباه بار فشار روانیمان بالاتر رود.
۴. عذرخواهی، پذیرش و اعتراف به خطا در حضور طرف مقابل ضمن ایجاد ذهنیت صحیح و مثبت در نگاه اطرافیانمان از ما چهار اثر بینظیر دیگر دارد:
البته بگذارید کمی بیشتر در مورد بحث آخر برایتان بگویم؛
موارد زیادی ممکن است نه ما مقصر باشیم و نه طرف مقابلمان! و شرایط موجباتی را ایجاد کرده است تا ما در مقابل هم قرار بگیریم، مانند زمانی که با مامور یا کارمند یک سازمان دولتی بحث میکنید، او میبایست وظایفش رو طبق آئین نامه اجرایی دیکته شده انجام دهد و شما به دنبال احقاق حقوق خود در زمینهای خاص هستید که در دستور کار ایشان پیشبینی نشده است و در این بین سوءتفاهم و یا مشکلاتی به وجود میآید، ولی شاید اگر دریک پیکنیک، سفر یا رستوران با همان شخص کارمند برخورد میداشتین با وی هیچ تعارض و خصومتی ایجاد نمیشد و ارتباطتان مملو از محبت و همدلی بود.
پس خیلی اوقات قرار نیست یکی از طرفین متهم شود، کافیست با درک صحیح و بررسی موقعیت، بازشناسی صحیحی از عملکرد و رفتارمان داشته باشیم.
بسیاری مواقع ما یا طرف مقابلمان در شرایطی قرار داریم که اگر با در نظر گرفتن آن شرایط و یا ویژگی های شخصیتی وی با مسئله برخورد نماییم، نه مشکلی میبینیم و نه تقصیری؛ و می توانیم برخورد بدون ناراحتی و اضطراب نسبت به مسائل داشته باشیم.