حوصلهام سر رفته و آپارات را باز میکنم. حسن ریوندی را با آن کله کچلش در صفحه اول آپارات میبینم. با خود فکر میکنم که حتما آپارات هم مثل یوتیوب هوش مصنوعی دارد که اگر بخواهم، دیگر حسن ریوندی را با آن جکهای شوهرعمهای اش در صفحه اول آپاراتم نبینم. اما همچین گزینهای نیست. در قسمت سرچ آپارات، شیگرایی پایتون را سرچ میکنم اما در کنار فیلمهای شیگرایی ، ویدیوهای کمالگرایی هم دیده میشود. به نظرم در پس پرده آپارات، یک دانشجوی ترم ۵ کامپیوتر نشسته که استادش به او گفته برای پروژه پایان ترم باید یک وبسایت آپلود ویدیو طراحی کنی. شاید آپارات همین باشد و آنچه در موردش میگویند یک دروغ بزرگ است.
جایی برای خبر گرفتن نیست و به ناچار خبرگزاری فارس را باز میکنم. با آن تم نارنجی بلاگفاییاش تیتر زده که روحانی معترضان را اراذل و اوباش خطاب کرده. دنیا جای عجیبی شده. روحانی و خبرگزاری فارس هم نظر شدهاند. در توهمات همیشگیام خیالپردازی میکنم که اصلا شاید روحانی بعد از پیروزی در دور دومش کشته شده و مثل صدام یک بدل به جای آن قرار داده اند. آخر باید درد آن همه زحمتی که در ستادهای انتخاباتیاش کشیدم، یک جوری تسکین داده شود. بعد از آن سراغ خبرآنلاین میروم. بالاخره خبرآنلاین یک خبرگزاری اصلاح طلب است. مگر میشود از درد مردم ننویسد. صفحهاش را باز میکنم. گویی تعدادی از کارمندان خبرگزاری فارس در خبرآنلاین استخدام شدهاند. همان تیترهای فارس را در صفحهاش زده! این حجم از خبرهای دروغ ما را بیمار میکند.
نیاز به موسیقی آرامشبخش دارم. آه اسپاتیفای نازنینم کجایی! در آن هیاهویی که هیچکس مرا نمیفهمید تو بودی که مرا میفهمیدی. سلیقهام را بلد بودی و همیشه موزیکهایی که دوست داشتم را به من پیشنهاد میدادی. سراغ نسخه بومیات میروم. میگویند نامش "نواک" است. نواک را باز میکنم. در صفحه اولش یک اسلاید بزرگ از آهنگهای بهنام بانی وجود دارد. هرچه باشد سبیلهای بهنام بانی از کله کچل حسن ریوندی بهتراست.
مرا از ماشین بنز پیاده و سوار یک پیکان مدل ۵۷ کرده اند. راننده پیکان مدام از خوبیهای ماشینش نسبت به بنز میگوید. من کم کم دارم به پیکان عادت میکنم و بنز را فراموش میکنم. شاید نباید فراموش کنم. باید به راننده پیکان بگویم که من دیگر حاضر نیستم به حرفهای دروغش گوش دهم. باید به او بگویم که بنز کولر دارد و دنده اتومات است. ایمنی خوبی دارد و پیکانش در مقابل یک بنز، پشم میشود.باید بگویم که من حالم از تمام پیکانهای سال ۵۷ بهم میخورد. آخر من انسانم. یک انسان آزاده که چند وقت دیگر وارد سال ۲۰۲۰ میشود. انسانی که دیگر حاضر نیست به عقب برگردد...