ویرگول
ورودثبت نام
peyman128p
peyman128p
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

چیستی و علت عشق رمانتیک چیست؟

قدیم تر ها انسان ها بیشتر به دنبال قدرت بودن؛ به دنبال پول بودن. دنبال مادیاتی مثل اینها که بتونن از زندگی نهایت لذت رو ببرن و "خوشبخت" بشن(که البته این ها صرفا نیت های ظاهری اونا بود).

اما امروزه، شاید به دلیل تغییراتی که توی جوامع اتفاق افتاده، اهمیت پول و قدرت کمتر شده. خیلی ها دیگه کل زندگی رو صرفا پول نمی بینن‌ و برای خوشبختی و برای یه زندگی ایده آل یک مفهوم دیگه جای پول و قدرت رو گرفته؛ یعنی عشق. مفهوم جذابی که اکثر ما نوجوون ها و جوون ها دنبالشیم. می خواییم عاشق بشیم و با کسی که دوستش داریم تا آخر عمر در عشق و رویا و زیبایی زندگی کنیم و "خوشبخت" باشیم. اما سوال اینجاست که آیا ما نسبت به عشق تصور درستی داریم؟ اصلا میدونیم عشق چیه؟ عشق یعنی اینکه تمام معنای زندگی ما تبدیل بشه به کسی که بهش میگیم معشوق؟ بیایید اسم چیزی که امروزه به عنوان عشق می شناسیم رو "عشق رمانتیک" بذاریم و ببینیم که آیا عشق رمانتیک، همون عشق حقیقی هست یا خیر.


تا حالا به این موضوع فکر کردید که انسان ها چرا عاشق فرد خاصی میشن؟ چرا من عاشق فلانی میشم اما عاشق شخص دیگه ای نمیشم؟ دلیل اینکه کل زندگی و معنای زندگی من برای یه نفر میره چیه؟ چرا کل دنیا بدون معشوق برای من اهمیت نداره اما در همون لحظه برای اشخاصی غیر از معشوق اهمیت کمتری قائلم؟ برای اینکه علت عشق های رمانتیک رو بفهمیم، باید دو مفهوم "خود آرمانی" و "فرافکنی" رو متوجه بشیم.


خود آرمانی: بعضی از ما ها یه شخصیتی رو از دوران کودکی یا اوایل نوجوانی توی ذهنمون پرورش دادیم. یه شخصیتی که با تمام وجود دوست داریم شخصیت ما باشه. دوست داریم به اون کسی که تصور می کنیم تبدیل بشیم. این شخصیت ذهنی میشه خود آرمانی ما. اگر ما برای خود آرمانی مون ارزش زیادی قائل باشیم، بیشتر رفتار و احساساتمون، تحت تاثیر خود آرمانی مون شکل می گیره؛ یعنی روزهایی که بتونیم تا حدی شبیه به خود آرمانی مون باشیم، خوشحالیم و روزهایی هم که نتونیم انتظاراتمون رو از شبیه خود آرمانی شدن برآورده کنیم، غمگین و ناراحت میشیم و مُدام حسرت رفتارهای اشتباهمون رو می خوریم.


فرافکنی: توی مطلب قبلی راجع به فرافکنی نوشتم و چیزهایی که در مورد فرافکنی رفتار منفی می دونستم رو توضیح دادم. اما اینجا ما به فرافکنی رفتار مثبت نیاز بیشتری داریم. قبلش باید بفهمیم فرافکنی یعنی چی؟ "فرافکنی یعنی نسبت دادن رفتاری به دیگران؛ طوری که فکر می کنیم اون رفتار در ما وجود نداره." مثلا میگیم: "فلانی عجب آدم حسودیه!" و این در صورتیه که قبول نداریم که خودمون حسودیم و یا اینکه قبول نداریم به اندازه ی فلانی حسودیم. این میشه مصداق فرافکنی رفتار منفی. اما ما رفتار و صفات مثبت رو هم فرافکنی می کنیم. مثلا میگیم: "چه قدر فلانی آدم باحیا و فهمیده ایه" و این در حالیه که حیا و فهم خودمون رو در حد شخصیتی که بهش فرافکنی می کنیم، نمی دونیم.


حالا چیزی که اینجا اهمیت پیدا میکنه، فرافکنی ویژگی های شخصیت آرمانی ما به دیگرانه؛ و این دقیقا دلیل و علت عشق های رمانتیکه‌. اما منظورمون از ویژگی های خود آرمانی چیه؟ . هر کدوم از ما ویژگی های خاصی رو برای خود آرمانی مون متصور میشیم. مثلا ممکنه که ویژگی حیا یکی از ویژگی های خود آرمانی ما باشه. در این صورت حیا به یکی از خط قرمز های ما و همچنین به یکی از ارزش های ما در زندگی تبدیل میشه. اما این ها صرفا اسم هایی هست که ما روی این ویژگی ها میزاریم. مثلا ممکنه چنتا از ویژگی های خود آرمانی ما این باشه که: ۱- توی جمع سرمون رو پایین بندازیم و یا اینکه ۲- خیلی از اوقات آروم حرف بزنیم و یا اینکه ۳- برخی اوقات از واژه های محبت آمیز - با کمی مظلومیت - استفاده کنیم. در این صورت اسم این ویژگی هارو میزاریم حیا (و خودمون رو مُلزم به رعایت هرچه بیشتر این ویژگی ها می کنیم.).


اما دو چیز توی فرافکنی این ویژگی ها اهمیت داره: ۱- تعداد ویژگی هایی که یک شخص داره. ۲- کیفیت و عمق همون ویژگی ها. منظورمون از کیفیت و عمق چیه؟ مثلا اگر آروم حرف زدن یکی از ویژگی های خود آرمانی ما باشه، فردی که نسبت به اون فرافکنی می کنیم ممکنه در نود درصد مواقع، آروم و با حیا حرف بزنه؛ این یعنی کیفیت و عمق این ویژگی در اون فرد زیاده و این درصد در مورد خودمون و یا اطرافیانمون ممکنه بین صفر تا ده-بیست درصد باشه و این میشه عمق و کیفیت پایین یک ویژگی در ما و یا برخی از اطرافیانمون.


نتیجه ی همه ی این بحث ها میشه این که ما عاشق فردی میشیم که: ۱- تعداد زیادی از ویژگی های خود آرمانی ما، مخصوصا ویژگی های اصلی رو داره و ۲- عمق و کیفیت این ویژگی ها در اون شخص زیاده. و این فرآیند، یعنی پی بردن به این ویژگی ها در شخص دیگه، از طریق فرافکنی میسر میشه و تقریبا بخش زیادیش هم به عهده ی ناخودآگاه ماست و به همین دلیله که میگن عشق خودش میاد و ... .


ما تا اینجا متوجه شدیم که عشق های رمانتیک، "علت" دارن؛ "دلیل" دارن. اما به قول مولانا:
"علت عاشق ز علتها جداست"
در واقع توصیف عشق حقیقی - از نظر من - به این معنی هست که ما بدون دلیل خاصی و یا بدون علتی، همه ی اطرافیانمون رو دوست داشته باشیم و ارزش خودمون رو با انسان های دیگه برابر بدونیم؛ نه کمتر و نه بیشتر. یعنی ما ظاهر رفتار انسان ها رو نبینیم، بلکه ارزش واقعی و شخصیت اصلی اون ها رو ببینیم.
پس دوتا سناریو میمونه: ۱- عشق رمانتیک یه عشق خام هست و عشق حقیقی عشق پخته هست و این دو ماهیتا یک چیز هستن. ۲- ماهیت عشق رمانتیک با عشق حقیقی متفاوت هست.

راستش من نمیدونم که چرا بعضی از ما برای خودمون "خود آرمانی" می سازیم و ویژگی های خود آرمانی ما چه طور شکل می گیره. اگر جواب این سوالات رو متوجه بشیم، شاید بتونیم بفهمیم که کدوم یکی از سناریوهای بالا درسته. ولی چیزی که برای من مهم تر از فهمیدن اینکه کدوم سناریو درست هست، اینه که میشه از عشق رمانتیک و دردهاش و رنج هاش و خلا هاش و فضا و شرایطی که برامون ایجاد می کنه (مثل کم اهمیت کردن اکثر امیدهای واهی و معناهای نادرست در زندگی) استفاده کرد. میشه ازش استفاده کرد و زندگی رو در جهتی قرار داد که درسته؛ در جهتی که در آینده حسرتش رو نخوریم؛ در جهتی که صرفا دنیا و خوشبختی و لذت خودمون رو توش نبینیم؛ در جهتی که از سرمایه های وجودی مون نهایت استفاده رو بکنیم؛ در جهتی که "عاشقانه" باشه.



و اما: تمام چیزهایی که توی این متن نوشتم فقط نظر شخصی (و نه علمی) منه و لطفا بهش به عنوان یه نوع نظر شخصی راجع به مسئله ی عشق و یا عشق رمانتیک نگاه کنین.



عشقعشق رمانتیکعاشقیفرافکنیخود آرمانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید