ویرگول
ورودثبت نام
دکتر طاعون
دکتر طاعون
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

خوبیش رو پای شخصیتش بزار

تازه اومده بود دانشگاه، حداقل من که اولین بار دیدمش. پرسنل جدید بود. شخصی با زبون نیش دار. نه نیش دار تهدید و گوشت تلخ ، نیشی که هرزگاهی یه تیکه هم بندازه.

شخصیت حساس و متینی داشت.

https://www.alef.ir/news/3970229156.html   = عکس ایشون و یا محیط کارشون نیست
https://www.alef.ir/news/3970229156.html = عکس ایشون و یا محیط کارشون نیست


ولی من کجای داستانم؟‌

خب من همونی هم که از صبح سگ دو میزنه! درس و کار باهم و بار و فشار عصبی. گویا که دانشگاه بهش اجازه نمیداد خیلی با دانشجو ها در ارتباط باشه.

بارها بخاطر یک سوال در حد آره یا نه من رو کشوند از سر کارم دانشگاه که فاصله زیادی داشت. حتی موقعیت شغلی که داشتم به خطر افتاد. کینه ای ازش به دل گرفتم بی حد و مرز ، سر همین موضوع.

هر بار که نگاهش میکردم آتیش نفرت از چشم هام شعله میکشید. حالم ازش بهم می خورد.



اما چند ماه بعد این ضعیفه افاده ای یهو غیب شد.

راستش رو بگم، خیلی خوشحال شدم که دیگه اونجا نبود و به آرزوم رسیدم ولی خب از سر کنجکاوی بهش زنگ زدم.

یادش رفته بود شماره ش رو hide کنه و من هم شماره ش رو برداشتم.

زنگ زدم. وقتی گفتم فلانی ام...

جا خورد....

هیچ حرفی نزد. اما جالب بود که گوشی رو هم قطع نکرد.

خواستم مکالمه رو شروع کنم که بعد چند دقیقه، ترکید!

یک ربع تمام پشت تلفن حرف زد.

البته من شنونده خوبی ام. خیلی ها دل پر دردشون به من باز کردند. چون خوب میشنوم و خیلی کم حرف ام.

گویا که خیلی از من رنجیده بود. بهم توضیح داد که چرا این اتفاقا افتاد و دست اون نبود(معطل کردن من و پاسخگویی بی کیفیت).

بهم گفت که از هر بد و بیراهی که تو گروه های دانشگاه علیه ش میگفتم خبر داره. و گفت که اگه باز هم اشتباهی کرده ، عذر میخواد. بهم گفت قلبش شکست از کار های من.

صدای لرزانی داشت.

انگار بغض کرده بود....

باورم نمیشد....

من چیکار کردم! ....


البته علت رفتن اون من نبودم. چیز دیگه ای بود که نمیخوام اینجا توضیح بدم. شاید خودش نخواد.




اونجا بود که فهمیدم اون یه ضعیفه افاده ای نبود. اون شخصیتش بالاتر بود. صبرش بالاتر بود. قطعا اون هم تحت فشار بود. فشاری که منجر به رفتنش شد.

اما خب من درک نکردم.

من بیشتر، باید حمایتش میکردم.

ولی خب حداقل آشتی کردیم و ازش حلالیت طلبیدم.

میدونید...

تو دین همین سفید ها که میگم برتر اند (شمال اروپا). تو اعتقادات وایکنیگی هم جهنم وجود داره.

قعر جهنم که Hellheim نام داره. سرزمین جنیان و طبقه اول جهنم هم که نیفل هایم نام داره (تلفظ انگلیسی شو نمیدونم) و ...

سرتون رو درد نیارم. جای من همون ته ته Hellheim بود اگه ازش عذر خواهی نمیکردم.

هِل، ملکه قعر جهنم.  آیین پاگان نروژ
هِل، ملکه قعر جهنم. آیین پاگان نروژ




البته حرکتی چیپ و ابلهانه ای هم زدم و با اینکه فکر کنم ۱۰ سال از من بزرگتر باشه ولی پیام بهش دادم و گفتم فلانی، اونم با اسمش. و میدونید که با اسم صدا کردن یه نفر بجای سرکار خانم.... خب....

بگذریم...

گفتم

دوست دارم و امیدوارم موفق باشی.

تشکر کرد ازم، گفت کینه ای به دل نداره.

ولی گویا میوت شدم و پیامی که دادم رو هم پاک کرد. دیگه هم جوابی نداد. البته بلاک هم نکرد. و نکرده...

اما ناراحت نیستم. میدونی چرا؟‌

چون فهمیدم هنوز هم آدم متشخص گیر میاد.



اما از این درام و رفتار ابلهانه من از ابتدا تا انتها چی عاید تو میشه؟‌ چرا این همه نوشتم؟!

خب نتیجه بگیریم.

اگه کسی خوب هست ، بخاطر این نیست که پخمه س.

بخاطر این نیست که نفهمه و تو میتونی سوارش بشی.

بخاطر اینه که قلب خوبی داره.

و اون شخصی که میگم، واقعا قلب پاکی داشت.

من در مقابل اون مثل تاریکی در برابر نور ام.

شخصی مثبت اندیش، کسی که با ادب حرف میزنه و کسی که بلده ببخشه.

یعنی چیز هایی که حتی ۱ درصد هم تو وجود من نیست. البته بود. تازمانی که جامعه منو تغییر داد.


اگر یک روز همچین شخصی با همچین صفاتی دیدید، از اون محافظت کنید.

یک سری افراد برای این دنیای وحشی و تاریک خیلی خوبند. خیییلی خوبند.

قلب نادر و کمیابی دارند. عین دُر و گوهر مراقبت کنید.

من خودم شخصا تو یک روز از شخصی که سایه اون رو با تیر میزد به کسی که واقعا به منش و رفتارش علاقه پیدا کرد تبدیل شدم.

کاش میتونستم ازش محافظت کنم تا این دنیا قلب پاک اونو کدر نکنه.

و یا مثل من .....

آره.... آره دوستان... شخص خوب اُمُل نیست.

باور کنید... من با زن ها بد رفتاری نمیکنم چون بدم میاد ازشون...

بیشتر سایلنت ام...

بگذریم...

سطح من پایین تر از اون بود...

خیلی هارو دیدم با قلب های پاک که جوابشون رو با تمسخر دادند و اونها هم آدمهای بدی شدند.

مخصوصا جامعه ایران که انگار هر چقدر لجن تر باشی بیشتر پرستیژ داری!


و این زن...

اون فقط خوب نبود... اون کسی بود که روشنایی رو تو وجودش دیدم. خوبی رو تو وجودش دیدم.

چیزی که تو وجود خودم کشتمش! البته نه که شخصیت پلیدی داشته باشم.

پوکر و بی تفاوت شدم.

کاش کسی قدرش بدونه و دیگه تحت فشار نمونه که بره.

کاش مردم بدونند زندگی یکباره. و چنین آدمایی زندگی رو زیبا میکنن.

برای اولین بار از دور دست ، به دنیای تاریکم، نوری خورد.


و منظورم فقط اون زنی که درموردش نوشتم نیست....

همه آدم هاست...


اگه خودت اینو میخونی بدون دوست دارم. و این رو برای تو نوشتم. البته اگه گذرت به اینجا بخوره. که امیدوارم یک روزی این نوشته م رو خودت بخونی...

لینک برات نمیفرستم. چون اگه نمیخوای جواب بدی پس من به انتخابت احترام میزارم. تو احترام منو بدست آوردی...


آدم های باشخصیت رو قدر بدونید.

-دکتر طاعون Jun 7 2023 12:46AM

دلنوشتهداستانعبرتتجربهاجتماعی
از مشکلات و دغدغه مرد ها و جامعه می نویسم. گاها هم کامپیوتر. فقط اینجام تا شاید کسی گوش شنوا داشته باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید