مدتهاست که میخواهم بنویسم اما نمیشود. اصلا انگار تمام ذوق و قریحه نوشتنم را در گودر و دفتر خاطراتهای سالهای پیش جا گذاشتهام و حالا که میخواهم فارغ از کار و وظیفه بنویسم نمیتوانم و به تأخیر میاندازمش. از زمانی که شغلم «نوشتن» شد نوشتن را مثل قبل دوست ندارم. انگار ذات آدم این را میطلبد که وقتی جبر به سراغ چیزهای دوستداشتنی زندگیاش میرود، آنها را رها میکند یا کمتر از قبل بهشان توجه میکند.
حالا تصمیم گرفتهام که بنویسم برای بهبود مهارت نوشتنم، حالم و زندگیام.