ویرگول
ورودثبت نام
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷IRAN MY LOVE
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷
خواندن ۵۰ دقیقه·۱ ماه پیش

۱۱۵۴ /روند رویش درخت‌های درونی

💠 کلبه کرامت - جلسه ۱۱۵۴

سرفصل: معماری اجتماعی در هندسه الهی (۳۶)

روند رویش درخت‌های درونی

برگزارشده در ۱۷ مهر ماه ۱۴۰۴


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، انه خیر ناصرا و معین.

جایگاه تنزیل و تاویل در شناخت عوالم در قرآن، جایگاه بسیار مهمی است. لذا خواهش می‌کنم یکی از حوزه‌های تخصصی که در مباحث تفسیری، به خصوص در تفسیر تسنیم، بهش توجه جدی دارید، مبحث تنزیل باشد. یعنی تبیین اینکه تنزیل در آیات الهی چه جایگاهی دارد. بالاخره تنزیل باران داریم، تنزیل لباس داریم، تنزیل حدید داریم، تنزیل وحی داریم. گاهی آنچه که وحی می‌شود، وحی شیطانی است: تنزل الشیاطین. گاهی تنزیل رب العالمین. انواع تنزیل‌هایی که در قرآن تبیین شده، باهاش آشنا هستید.

تنزیل‌شناسی در نقطه مقابلش خوب دیده می‌شود، یعنی تاویل‌شناسی. یعنی آنچه را که تنزیلی است، حتماً به موازاتش تاویلی است. یعنی چی؟ همواره این را در نظر داشته باشید: آنچه تنزیل و تنزل یافته، شما باید برگردید به اولش در نظام معرفت و شناختش، یعنی تاویل کنید. تنزیل و تاویل، این اول هر چیزی، محل انزال و نزول است. جهان‌بینی الهی، جهان‌بینی قرآنی یک وجهش شناخت این سازوکار، تنزیل و تاویل است.

تنزیل و تنزل
تنزیل و تنزل

نظام معرفت پوزیتیویستی غربی و دانش مدرن، باور به تنزیل و تاویل ندارد. یعنی هنگامی که کسی به عنوان مسلمان، معرفت خودش را در ساخت هستی می‌بیند، نگاهش به تنزیل و تاویل است. این تنزیل و تاویل در همه چیز دیده می‌شود. یک عالم ملکوتی داریم. از عالم ملکوت، خیلی از سازوکارها تنزیل و تنزل یافته به این عالم ماده ناسوت. مثلاً حیات. حیات ما تنزل یافته در عالم ماده در این چیزی که الان بهش می‌گویند ژن، بهش می‌گویند DNA، بهش می‌گویند پرونده DNA، بهش می‌گویند سلول. یعنی یک حقیقت اولیایی هست، می‌آید در عالم سفلی، این به اصطلاح تنزیل پیدا می‌کند، تنزل پیدا می‌کند تا در عالم ماده جا بگیرد، تا شکل بگیرد، تا تعین پیدا کند.

شما برای اینکه متوجه اصل و اساس کار بشوید، باید آنچه را که تنزیل و تنزل یافته، تاویلش کنید؛ برگردانید به اصلش، به آن اول. لذا بخشی از نظام معرفت انسان قرآنی، آدم قرآنی، جهان‌بینی تنزیلی و تاویلی است. به هر چیزی که نگاه می‌کند، تنزیل و تنزلش و تاویل و تاولش را در می‌آورد. این یک نقیصه است که در نظام علمی امروز جامعه دانشگاهی مبتنی بر علم مدرن، ساخت و ساحت تنزیل و تاویل دیده نمی‌شود. همه چیز مسطح است. یعنی هیچ لایه‌ای که از آن بالا تنزیل صورت گرفته باشد و تاویلی رقم بخورد.

تنزیل و تاویل در حکمت
تنزیل و تاویل در حکمت

ممکنه حالا در ماجرای مثلاً باران: بگویند ابر است، این ابر نذورات آسمانی بوده، باران باریده شده، آب رفته زیر زمین، بعد از آن طرف در قالب چشمه آمده بالا، جاری شده، آمده ریخت کف رودخانه و دریاچه، بخار شده، دوباره برگشته بالا، به اول تبدیل شده به ابر، دوباره هوا سرد شده، این به قطرات باران تبدیل شده، باریده. ممکن است این چرخه را در ساختارهای هواشناسی، در فیزیک مطالعه کنیم، اما اینجا باز دوباره همه چیز مسطح است. یعنی اینجا بحث تنزیل و تاویل نیست، بحث چرخه است؛ چرخه اکوسیستم.

اما در جهان‌بینی قرآنی، در معرفت به عوالم الهی و قرآنی، تنزیل و تاویل در هر حوزه‌ای یک اصل است. این را باید در نظام معرفت خودتان شکل دهید. باور به تنزیل و باور به تاویل یک اصل است که اگر این را نداشته باشید، یه بخشی از مقدمات تفکر در نظام قرآنی است، در تفقه در دین، یک وجهش ظرفیت تاویل است. یعنی چی؟ یعنی اول روند تنزیل را دریافته باشید در هر چیزی. حالا شما تلاش کنید برگردید اول آن را کشف کنید، یعنی تاویل کنید.

حتی در قرآن، تا الان تفسیر می‌کردند، همیشه هم می‌گفتند که تاویل کار معصوم علیه السلام است. امام راحل فرمود که نه، غیر معصوم هم می‌تواند تاویل کند. یعنی این چیزی که تنزیل و تنزل یافته را برگرداند به اولش، به شرطی می‌تواند تاویل کند که شریعت، طریقت و حقیقت در یک خط قرار بگیرند. اگر اینجوری بشود، غیر معصوم هم می‌تواند تاویل کند.

از این رو، اینکه ما می‌خواهیم معرفت دینی داشته باشیم، آشنا باشیم با معرفت قرآنی، یکی از سازوکارها و مشخصه‌های معرفت قرآنی، اشراف به تنزیل و تاویل است و این یک ضرورت. کسی که نتواند تنزیل و تاویل را دریابد، یک پای تفقه قلبیش می‌لنگد، یک پای تعقلش می‌لنگد. عالم را باید همیشه اینجوری ببینید که یک منشایی دارد در بالا که غالباً هم غیب است. از دید ما پنهان است، این تنزلات و نزولاتی دارد می‌آید در زمین، فعل و انفعالاتی را رقم می‌زند، متعاقباً و در ادامه آن برمی‌گردد و خودش در یک چرخه‌ای به اول برمی‌گردد، یا ما در شناختش برمی‌گردیم به ادراک و فهم و فقه اول آن.

مادامی که اینجوری شما فکر کنید و تعقل کنید، شما دارید می‌فهمید و می‌فقید. اما اگر این دو لایه منشأ تنزیل و تاویل را مد نظر نداشته باشید، نظام دریافت را مسطح در نظر می‌گیرید. کسی که نظام دریافتی را مسطح در نظر بگیرد، این اصلاً نظام معرفت دینی را دریافت نکرده. این یک فوت کوزه‌گری است؛ یعنی یکی از پیش‌نیازهاست.

لذا ارجاع می‌دهم به کلیت مباحث تفسیری ذیل مباحث تنزیل و تاویل. در این حجم گسترده‌ای که این کلمه در قرآن عظیم آمده، در تفسیر تسنیم در بخش‌های مختلف، این مبحث تنزیل و تاویل، نکات گسترده‌ای را آیت‌الله جوادی فرموده و شأن نزول‌ها و سازوکارهایی را فرموده که اگر همه اینها جمع شود و یکپارچه به یک جزوه کتابی تبدیل شود، حالا روح کلی این تنزیل و تاویل بهتر برایتان جا می‌افتد.

حالا اجمالاً من به عنوان یک، به قول غربی‌ها، شابلون و یک فوت کوزه‌گری در نظام معرفت دینی، این را عرض کردم که بخشی از نظام فقهیدن در کسی که می‌خواهد فهم عمیق داشته باشد، این است که تنزیل و تاویل را دریابد. این دو لایه را همیشه در نظر بگیرد که یک سطحی هست که از آنجا تنزیل و تنزل صورت می‌گیرد، یک سطحی هست که این تنزیل و تنزلی که صورت گرفت، ما باید برگردیم به آن، یعنی تاویل کنیم، برگردیم به آن اول. این مسیر رفت و برگشتی، هنگامی که مثل یک شابلون به قول غربی‌ها در ذهن یا در قلب شما بود، شما آماده‌اید برای اینکه جهان‌بینی دینی را، جهان‌بینی قرآنی را دریافت کنید. یک بخشش البته این است، یعنی همه چیز خلاصه نمی‌شود در این.

پس اهمیت و جایگاه تنزیل و تاویل در شناخت عوالم در قرآن برای شما روشن است. آیت تنزیل و تنزل آن گونه که بارها در قرآن تأکید شده: نزول آب از آسمان و رویش نباتات است. حتی هنگامی که مثلاً در سوره شعرا به رسول جلیل‌القدر اسلام حضرت الله تأکید می‌کند که جونت را داری می‌گذاری سر اینکه اینها ایمان نیاوردند؟ خب نیاوردند. بعد یک سری جدال احسن می‌کند حضرت الله بعد همین آیه را درباره این سازوکار مطرح می‌فرماید: یعنی به عنوان آیت و شاهد مثال این سازوکار که آیا اینها توجه نمی‌کنند که ما آب و باران را نازل کردیم و وقتی که نازل شد از آسمان، این نباتات زوج روییده شدند؟

خب این چرا یک دفعه در مثلاً سوره شعرا باید بعد از اینکه دارد به پیامبر توصیه می‌کند که تو انقدر خودت را اذیت نکن، داری جونت را می‌گذاری سر اینکه اینها ایمان نیاوردند، بیاید یک سری آیاتی را در جدال احسن بفرمایید، بعد بیاید این سازوکار را به عنوان یک شاهد در این چارچوب در نظر بگیرد در سوره شعرا. بعد ۷ تا نبی را مبتنی بر این بررسی کند که نوح و ابراهیم و شعیب و لوط و صالح و موسی و … که اینها آمدند این مسیر را طی کردند، مردم نپذیرفتند، عذاب نازل شد. تو خودت را اذیت نکن پیامبر.

چارچوب نظری سوره شعرا در بررسی عمل آن ۷ نبی، در آیه ۷ این است که: أَوَلَمْ يَرَوْا آیا اینها ندیدند؟ نگاه ننداختن به زمین؟ إِلَى الْأَرْضِ به زمین نگاه ننداختن؟ كَمْ أَنبَتْنَا یعنی این نباتات را چطور فِيهَا از آن مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ از اون درآوردیم، پرورش دادیم زوج کریم از هر زوج کریم. آیا این را ندیدند؟ خب ندیدند دیگر. اگر این ساختار را می‌دیدند، نباید تک‌تک انبیا می‌آمدند، مردم نمی‌پذیرفتند تا عذاب نازل بشود. مردم به این آیت‌ها توجه نداشتند.

اینکه مردم به این آیت‌ها توجه ندارند، شناخت آیت‌ها در نظام حکمت قرآنی برای ما یک اصل است. هم در سوره یس، هم در سوره صافات. بعدش خب، آنجا این آیات را که هی مدام تأکید فرموده که این آیت این است، این آیت آن است، آنجا صراحتاً می‌فرماید که بیشتر مردم به این آیت‌ها ایمان نمی‌آورند. ضمن اینکه حالا یک نقیص قبلی وجود دارد: ما این آیات را برای مردم تبیین نکردیم، دسته‌بندی نکردیم. چون اول باید تبیین کنیم، دسته‌بندی کنیم، ارائه کنیم. حالا اگر بعداً عناد ورزید و ایمان نیاورد، آن یک نکته دوم است. اما خب این واقعیت دردناک که بیشتر مردم به این آیت‌ها ایمان نمی‌آورند، این هست.

باز هم تأکید می‌کنم، یک مشکل اصلی ما این است که اینها به عنوان آیت به خوبی برای مردم تبیین نشده. کم‌کاری ماها یک عامل اصلی است. اگر مردم بعداً دچار مشکل می‌شوند در قیامت، یک بخشش برمی‌گردد به ماها که آن تبیین را صورت ندادیم.

اما ببینید، یک سوره‌ای با آن عظمت، سوره شعرا، چارچوب نظریش آیه ۷ که تو داری جون خودت را می‌گذاری که اینها ایمان نیاوردند؟ خب نیاوردند. مگر ندیدی که این و این و این و این شد؟ اینها ندیدند که مثلاً در زمین نگاه ننداختن ببینند که این نباتات روییده می‌شود از همان زوج کریم؟ خب بعد در تأیید این نکته، ۷ پیامبر را بررسی می‌کند که اینها آمدند گفتند، مردم ایمان نیاوردند، عذاب نازل شد.

این آیت که چگونه از سماء (آسمان) در جای دیگر می‌گوید، باران نازل می‌شود به جایی به نام خاک، در خاک حبه (دانه) جوانه می‌زند، گل و گیاه می‌آید بیرون، زوج جدید. این مسیری که طی می‌شود، یکی از آیت‌های الهی است. آنجا حضرت الله سخنش با رسول جلیل‌القدر این است که اگر این مردم این آیت را می‌دیدند، دقت می‌کردند، توجه می‌کردند، نباید الان کارشان می‌کشید به این سازوکار رو به این کفر، مثل قوم نوح، مثل قوم لوط، مثل قوم ابراهیم، مثل قوم شعیب. خب این پس خیلی اهمیت دارد شناخت این نوع آیات؛ آیاتی که وجه مادی دارند.

الان شما یک نکته را می‌دانید: بارها در قرآن تأکید فرموده که من از سما (از آسمان) باران نازل کردیم (تنزل دادیم)، باران نازل کردیم بر خاک مرده، خاک مرده زنده شد، ازش گیاهانی روییده شد از زوج کریم. این یک چرخه حالت U دارد. حرف انگلیسی یو. شبیه همین در عالم ماده که نبات روییده شد. «أَنبَتْنَا» یعنی نباتات، یعنی گیاهان. شبیه همین درباره رویش انسان. باز همین مرحله طی می‌شود در سلب مردان، آن ماده و مایع شکل می‌گیرد، تنزیل و تنزل پیدا می‌کند در قالب نطفه. بعد از اینکه نطفه منعقد می‌شود با تخمک زنان، در مرحله‌ای که آن لقاح صورت می‌گیرد، مرحله بعد که جنین شکل می‌گیرد، ولدی که به وجود آمد، الان نهایت تبدیل می‌شود به ذریه. باز آنجا ما یک حرکت در تنزیل و تاویل، یک حرکت U شکل داریم.

اینجا در عالم خلق: از سماء، ماء و آب نازل می‌شود، می‌آید در زمین، در زمین حبه شکافته می‌شود، ازش گیاهی سر می‌زند، گیاه تبدیل می‌شود به یک درخت تناور، میوه می‌دهد، آن دانه میوه را مجدداً به عنوان حبه می‌شود کشت کرد، دوباره همین چرخه طی بشود. در اینجا یک اصلی وجود دارد: اصل اینکه محل نزول کجاست؟ خب می‌گوید محل نزول سماء است. بعد از اینکه این سماء شکل گرفت و از آنجا تعریف کردیم که محل نزول آسمان است، واسطه نزول کیست؟ می‌گوید ملائکه رزق، شاگردان حضرت میکائیل امین به عنوان ملائکه رزق، اینها وظیفه‌شان این است که این نزول را صورت بدهند.

وقتی می‌آید نازل می‌شود، این چه چیزی نازل می‌شود؟ ماء یعنی آب. این آب می‌آید در خاک، آن بذر را، آن حبه و دانه را می‌شکافد، «فَأَخْرَجْنَا به» خارج می‌شود از آن، «ازواجا مِنْ نَبَات شتی». اینجا این رویش صورت می‌گیرد و تبدیل می‌شود به میوه، یعنی ثمره. و آن میوه وقتی شما بشکافید، از درونش دانه و حبه جدیدی در می‌آید که می‌شود آن دانه و حبه جدید را بکارید، دوباره آب بارانی بیاید آن را دوباره بپروراند.

در مرحله اول که حضرت الله این اراده کرده، این آب باران آمده، این از درون این خاک این بذر بارور شده و روییده، ما نمی‌دانیم آن بذر در مرحله اول چطور شکل گرفته. چون این نکته‌ای که عرض کردم مربوط به شما به عنوان حارث است. یعنی وقتی حرث می‌کنید زمین کشاورزی را، آنجا می‌روید در نظام زراعت، دانه را می‌کارید توی خاک، حالا آبیاری می‌کنید یا می‌گذارید باران بهش ببارد، حالا آن دانه را منتظرید که بروید. اما آنجا سخن از باران است فقط. خدا باران را باراند. ولی ما نمی‌دانیم در چه مرحله‌ای بذرپاشی کرد که آن بذر در زیر خاک روییده شود.

اینجا نزدیک می‌شیم به اینکه، برخلاف نظر کانت که تالیف ماتقدم را برنمی‌تابد، ما تالیف ماتقدم داشته باشیم. یعنی خاک از هیچ، خدا در این خاک خودش آنجا دانه به خصوصی را ایجاد کند، از آن روییده بشود. یعنی ماه‌هایی نباشیم که دانه‌ای بکاریم. در نمونه دومش که دیگر بحث نباتات نیست، در قرآن تبیین شده و تفسیر شده، مجدد ماجرای ذریه انسان، ذریه آدم است. یک آدم از صلب پدر شروع می‌شود، می‌آید در مرحله نطفه، و بعدش در رحم زن لقاح پیدا می‌کند با تخمک، باروری صورت می‌گیرد، جنین به وجود می‌آید، جنینی که به وجود آمد روح گرفت، می‌شود ولد. به تبع این، ما علی النهایه مفهومی داریم به نام ذریه. این ذریه دوباره همین چرخه را طی می‌کند.

اما شما اینجا هم می‌دانید که ما نمونه داریم که نطفه‌ای نبوده. یعنی پدری نبوده که از صلب او نطفه‌ای بیاید در رحم. حضرت مریم سلام‌الله علیها، آن تخمک بارور بشود. لذا حضرت عیسی بدون پدر، یعنی یتیم ذاتی، شکل گرفته بدون نطفه. اینجا هم دوباره تالیفی ماتقدم، در نگاهی که کانتی دارند، می‌رود زیر سوال. اینجا ما تالیف ماتقدم داریم. یعنی مؤلفه‌ای که مقدم بر هر چیزی است، بدون اینکه آنجا دانه و حبه باشد، فقط باران بوده، از خاک روییدنی روییده. اینجا بدون اینکه مریم با مردی ارتباط داشته باشد، حضرت عیسی مسیح علیه السلام، مرحله جنینیش شکل می‌گیرد. می‌فرماید این به اصطلاح کلمه‌ای بود که القا شد به حضرت مریم. یعنی در قالب نطفه نبود، در قالب کلمه القا شد. خیلی عجیب است: إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ رسول الله است و کلمه ایست که القا شد الی مریم و روحیست که از حضرت الله در آن. یعنی کلمه القا شد به حضرت مریم، شد عیسی.

پس اینجا ببینید، باز دوباره تالیفی ماتقدم کانتی می‌رود زیر سوال. سخن کانت این است که آنچه بشر در نظام معرفت درمی‌یابد، بعد از تالیفی ماتقدم است. یعنی یک چیزی باید باشد که بشود آن را فرا گرفت. نظام معرفت مثل دو تا بال‌های پرنده، باید به یک چیزی گیر کند تا بتواند برود بالا. اما اگر شما معتقد بودید یک چیزی ماقبل این است که اصلاً به چنگ ذهن نمی‌آید، مثل این سازوکارهایی که ما در بحث غیب داریم، خب اینها در فلسفه کانت، در سوبژکتیویسم کانت، رد می‌شود دیگر مساله ما تالیفی ماتقدم. اما شما هم در مورد نباتات الان دارید که تالیفی ماتقدم معنی پیدا می‌کند: باران باریده شده بر خاک که آن دانه‌اش را ما نمی‌دانستیم، اما بالاخره از آن خاک روییدنی آمده بالا. حالا از این روییدنی‌ها بعداً دانه‌هایی درآمد که مجدداً حالا ماها کشت کردیم. نه دیگر حضرت الله. ماها کشت کردیم، حضرت الله باران بر این باریده و این روییده. اینجا تالیفی ماتقدم است.

پس داره درباره حضرت آدم و درباره حضرت عیسی: مردی نبوده که بخواهد باروری صورت بده. وقتی اینجا مردی نبوده باروری صورت بده، باز تالیفی ماتقدم وجود دارد. بدون اینکه نطفه‌ای باشد، چجوری این تخمک بارور شده؟ اینجا دوباره تالیفی ماتقدم در این مرحله معنی دارد. إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ این است و جز این نیست که مثل عیسی عِندَ اللَّهِ نزد حضرت الله كَمَثَلِ آدَم مثلش شبیه مثل حضرت آدم از نظر خلقت خَلَقَهُ از چی؟ مِن تُرَابٍ از خاک ثُمَّ سپس به او گفته قَالَ لَهُ به او گفته باش كُن فَيَكُونُ اون باشیده. اینجا تالیفی ماتقدم داریم دیگر. یعنی آن مؤلفه‌ای که عامل پیدایش حضرت عیسی بوده، آن مؤلفه چیست که نطفه نیست؟ اما آن تخمک بارور شده. اما بعد از حضرت عیسی، بعد از حضرت آدم، حضرت عیسی یا حضرت آدم این امکان را داشتند که حالا نطفه داشته باشند در نسبت با همسری، این چرخه ادامه پیدا کند.

پس در نباتات اول آن دانه نیست، بارانیست این خاک را بارور می‌کند. در آدم علیه السلام، آن روند نطفه نیست. یا در حضرت عیسی، این مریم سلام‌الله علیها بارور می‌شود، باردار می‌شود. اما کسانی که بعداً از حضرت آدم ماندند، اینها می‌توانند زاد و ولد کنند. خود حضرت آدم می‌تواند حالا نطفه داشته باشد و مرحله باروری را صورت بدهد. اینکه در نباتات و در آدم ابتدا به ساکن برای پیدایششان مثلاً آن نطفه نبوده، یعنی اینجا تالیفی ماتقدم وجود دارد.

خب این دو تا آیت در عالم خلق هستند. بیاییم در عالم جعل. که این دو تا آیت، آیت اصل آن سازوکارند. یعنی آیت روند ایمان. روند ایمان ۷ تا است دیگر: اول غیب یعنی آن محل نزول، سپس ملائکه هستند که واسطه نزول‌اند، سپس آنچه «مَا أَنزَلَ اللَّهُ» است، یعنی وحی و کتاب و مسئله منزَله (چیزی که نازل شده)، یعنی عقلی که در قلب نبی علیه السلام بود، در اثر این وحی و کتابی که نازل شد، آن عقل بارور شد. عقل درون قلب نبی را بگیرید تخمک، وحی الهی و الهامات الهی و کتاب را بگیرید آن نطفه. لقایی که صورت می‌گیرد بین نطفه و تخمک چیست؟ وحی الهی و عقلی که در قلب نبی بود بارور شدن، در قالب آیات «لِلْمُؤْقنِينَ و لِلْمُؤْمِنِينَ» به دست ما رسیدن، یعنی شکل گرفت مرحله جنینی شکل گرفت این آیات. حالا مومنین و موقنین هنگامی که گفته بشود رسول جلیل‌القدر اسلام فرمود، آن فرموده برای ما آیت است. این آیت‌ها چه چیزی را الان دوام به ما می‌دهد؟ ایمان به حضرت الله را. از آن آیات ما به نشانی‌های حضرت الله می‌رسیم. با این ایمان به حضرت الله، وارد مرحله نهایی خلقتمان می‌شیم که اصلاً کلاً هدف ما طی کردن این ۷ مرحله بوده، آنهم مرحله آخرت. می‌رسیم به آخرت، یعنی دوباره برمی‌گردیم به آن اول. آخرت ما، تاویل ماست. برگشتیم به آن اولمان. یعنی ما در مرحله اولمان قرار گرفتیم.

خب این روند هفت‌گانه: غیب، ملائکه، وحی و کتاب، نبی که در قلبش این وحی پیدا می‌کند، و سپس آیات الهی، و ایمان به الله، و در نهایت ایمان به آخرت. این تاویل و تنزیل، آیتش آیت همان حبه‌ای بود که کاشته شده بود و از آسمان آبی آمد این را پروراند. آنجا در سوره شعرا می‌فرماید: اینها نگاه نکردند در زمین ببینند چطور این روند طی می‌شود؟ آبی از آسمون می‌آید، ما نباتات را می‌رویانیم. از این چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیره؟ این چارچوب نظریه دیگر می‌خواهد نتیجه بگیره: خب اینها اگر آن آیات را می‌دیدند، از آن طرف هم می‌دیدند که ما وقتی این به اصطلاح نازل کردیم از غیب، توسط ملائکه نازل کردیم به سینه نبی، به سینه نوح علیه السلام، به سینه ابراهیم علیه السلام، به سینه موسی علیه السلام، به سینه شعیب علیه السلام، به سینه لوط علیه السلام، به سینه تو پیامبر اسلام، نازل کردیم، از قلب تو آیاتی روییده می‌شود، می‌آید بالا که در آن ایمان من الله وجود دارد. منتها اینها رعایت نکردند، عذاب می‌شوند در آخرت. من می‌دانم با آنها برخورد کنم. تو چرا داری جونت را می‌گذاری سر اینکه اینها ایمان نیاوردند؟

خب مدام در انتهای هر کدام از مراحل این فرآیند عمل ۷ تا نبی، این آیه تکرار می‌شود که: إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً در این آیتی است وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ اما نیستند اکثرا به این مومن. اگر این روندی که در سازوکار ایمان، آن ۷ تا نبی آمدند گفتند، مردم نگاه می‌کردند به زمین، می‌دیدند: بابا تو هر جایی که باشند، هر سرزمینی باشد، بالاخره یک درختی روییده می‌شود دیگر. نگاه کنند به خلقت این درخت، از روندی که نازل شده، تنزیل یافته با باران، این نبات روییده آمده بالا، از این چرخه می‌توانند روند ۷ مرحله‌ای ایمان را از غیب تا آخرت تبیین کنند. ندیدن، اشکال ندارد، ولشان کن، من بعداً عذابشان می‌کنم بابت اینکه چشمی نداشتند ببینند.

روند ایمان
روند ایمان

حالا این را یک مقداری عمیق‌تر ببینیم. عمیق‌تر به این معنا که درباره نباتات فرمود: زوج کریم. درباره انسان هم بعد از مرحله نطفه‌گذاری، زوجیت مطرح است دیگر. یعنی یا مرد است یا زن، یعنی یا پسرند یا دختر، یا مذکرند یا مونث. وقتی می‌رویم در عالم جعل، آنجا هم اتفاقاً این ثنویت دارد. منتها عملش توحیدی است. در عالم غیب و از عالم غیب، ملائکه، آن آنچه باید نازل بشود را به عنوان واسطه نزول می‌آورند. ملائکه وقتی می‌آیند بر سینه انبیا، وحی و کتاب را می‌آورند. اما بر سینه غیر انبیا، بالاخره «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ یک دوگانه‌ای در قلب ما الهام می‌شود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». خب این بخشی که وحی و کتاب بر سینه رسول جاری می‌شود و نازل می‌شود، آن را که شناختیم. اما در مورد مومن و در مورد غیر مومن، آنهایی که غیر معصومند، بالاخره در همه ماها الهام می‌شود. الهام، وحی هم نوعی الهام است. الهام می‌شود فجور و تقوا. یک دوگانه در ما الهام می‌شود.

این دوگانه‌ای که در ما الهام می‌شود، در قلب مومن یا قلب ناس (قلب مردم) دو شاخه می‌شود. اگر در قلب ما تقوا نهادینه شد، درختی در قلب ما می‌روید که همان است که تعقل رقم می‌زند و «آیات لِلْمُؤْقنِين» که می‌شود «شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ». یک درختی در قلب ما روییده می‌شود که آیتش همان درختان بیرون است دیگر. همان نباتات بیرون. مبتنی بر «آیات لِلْمُؤْقنِينَ». کسی که قوه تفقه دارد، قلبی دارد که ممکن التفقه، این می‌تواند آیات را ببیند، یعنی آیت‌ها را قلبش می‌تواند دریابد. وقتی درمی‌یابد، شجره مبارکه زیتونه در قلب او شکل می‌گیرد.

شجره مبارکه زیتونی که در قلبش شکل می‌گیرد، این خروجیش چیست؟ «نور السموات و الأرض». یعنی ایمان به الله. در واقع نور الهی حضرت الله در وجود این دیده می‌شود. اینجا این نوری که در وجود این است، این فرد را یک مشکات بگیرید که در این مشکات یک قلب است که اسمش زجاجه است و در درون آن زجاجه نور حضرت الله است که می‌شود مصباح. پس نسبت مشکات و زجاجه و مصباح، شبیه آن فرد مومن که قلبش زجاجه است و در درون قلبش آن نور مصباح. با همین سازوکار به اول برمی‌گردد، تاویل می‌شود به اول که برمی‌گردد. با این نور ایمان به الله، می‌رود در آخرت، آنجا عند ربهم یرزقون می‌شود. یعنی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ». از حضرت الله آمدیم، به حضرت الله رجعت می‌کنیم. این «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» این مسیر رفت و برگشت، تنزیل و تاویل.

این تنزیل و تاویل از غیب، این ایمان آمد توسط ملائکه در قالب وحی، یا در قالب تقوا بر سینه نبی نازل شد، در قالب تقوا بر سینه مومن نازل شد. کراراً این نکته تأکید شده، حتی در قرآن آیه داریم برایش که می‌فرماید تا حضرت الله اراده نکند، ایمان به قلب کسی وارد نمی‌شود. بعد که ایمان به قلب مومن یا قلب نبی وارد شد، حالا درختی روییده می‌شود که این درخت، درخت تفقه و تعقل است مبتنی بر آیات لِلْمُؤْقنِينَ. این درخت شجره مبارکه زیتون است. نور حضرت الله است: «نور السموات و الأرض». از این درخت مبارکه، این نور تشعشع دارد و پرتوافشانی می‌کند. و وقتی ما برمی‌گردیم به آن اول این سازوکار «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، وقتی رجعت می‌کنیم در آخرت، عند ربهم یرزقون. حالا دیگر در محضر رب، رزقمان را می‌گیریم. این مسیر، مسیری است که حضرت الله برای ما صلاح دانسته.

اما کثیری از ما درخت بغل دستی را شکل می‌دهیم. اینجا هم زوجیت مطرح است، منتها زوجیت توحیدی یعنی ثنویت توحیدی. اونجا زوجیت متضاد ضروری است. یعنی در نباتات و در انسان‌ها، هم در خلقت انسان هم در خلقت نبات، نبات زوج، زوج کریم، انسان هم زوج (مرد و زن)، یکی‌اش نباشد دیگری ناقص. اما در اینجا که عالم جعل است، دوتا است: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». فجور باید دفع بشود، تقوا اصالت پیدا کند. اما متأسفانه ما تقوا را رها می‌کنیم. درختی را در خودمان می‌پرورانیم که درخت تعقل نیست، تخیل است. یعنی آنچه الهام می‌شود در ما، با عقل ما لقاخ نمی‌کند.

فرض کنید عقلی در قلب ماست، آن نطفه‌ای که از آن الهام می‌آید، با این تخمک عقل لقاح می‌کند، جنینی به وجود می‌آید، درختی به وجود می‌آید که درخت رستگاری است. اما اینجا اینجوری نیست. الهامی که صورت می‌گیرد، الهام فجور است. فجور می‌آید در قلب ما، نه با عقل ما، که با قوه خیال ما لقاح صورت می‌دهد. هنگامی که این لقاح را صورت داد، شجره‌ای شکل می‌گیرد به نام شجره ملعونه. این شجره ملعونه که موسوم به شجره زقوم است، از آیه ۶۲ تا ۶۸ سوره صافات، ویژگی‌های این درخت را فرموده. می‌گوید آن بهتر است که شما در رستگاری باشید، یا اینکه شجره زقوم رقم بخورد که این را ما جعل کردیم فتنه‌ای برای ظالمین. درخت زقوم فتنه‌ای است برای ظالمین. ظالمین کسانی‌اند که قسط را رعایت نمی‌کنن، سهم حضرت الله را نمی‌دهند، سهم خودشان را نمی‌دهند، سهم دیگران را نمی‌دهند. پس ظالمند. این فرد ظالم، این فرد ظالم، فتنه‌ای در مسیرش است به نام درخت زقوم.

کسی که ایمان نمی‌آورد، می‌رود تو مسیر کفر و ظالم می‌شود، فتنه برایش هست. این شجره‌ای است که اصلش در جحیم است. جحیم، آن جهنم و آتش و سوزانی که از درون وجود انسان نشأت می‌گیرد، اصلش در هوا و هوس انسان است. آن آتش شهوت و غضب و انانیت و خودخواهی و خودپرستی انسان، آن جهنم درون وجود انسان، ریشه و اصل این جحیم از آنجا شروع می‌شود. این سازوکار جحیم. این یک شکوفه‌هایی دارد. شکوفه‌هاش مثل سرهای شیاطین است. الان شما یک درختی را تصور کنید، یک درخت بدترکیب که این به جای برگ و میوه، یک شکوفه‌هایی ازش زده بیرون، این شکوفه‌هاش مثل فیلم‌های علمی-تخیلی، مثلاً این شیاطین و جن و اینها، یک چهره‌های کریهی از، یعنی کله‌های کریهی از این شیاطین از این شاخه‌ها آویزانند و دارند به شما دهن‌کجی می‌کنند. بعد می‌فرماید که اینها می‌خورند از این. وقتی اینها می‌خورند، اینها در بطون اینها، در شکم اینها پر می‌شود. بعدش البته یک شراب حمیم هم روش سر می‌کشند. تصویرش کردیم، می‌روند به سوی جهنم. و یک. خلاصه.

ببینید اینکه ثم یعنی بعدش ان مرجعهم لالی الجحیم یعنی بعدش رجعت میکنند به اون جحیم. اینجا چی شد؟ اول وقتی در قلب انسان مومن یا قلب انسان کافر، وحی شیطانی یا وحی الهی مبتنی بر فجور الهام شد، این الهام یک درختی را شکل می‌دهد. درختی که این شکل می‌دهد از ریشه‌ای از ما نشأت می‌گیرد، آنجایی که ما یک هوا و هوسی داریم، آنجایی که ما یک به اصطلاح شهواتی داریم، یک غلیان غضب و شهوتی داریم، جحیم، جحیمی که در درون وجود ماست. آن چاله جحیم وجود ما، از آن چاله با تخیل و توهم، درخت زقوم شکل می‌گیرد. درخت زقوم که شکل گرفت، شجره زقوم. از شجره زقوم چه چیزی بازتولید می‌شود؟ هوا و هوس. ما هوس‌های جدید می‌کنیم، هوا برمان می‌دارد، یک به اصطلاح انتظارات و توقعات دیگری بر ما رقم می‌خورد. این هوا برخلاف آن ما به ازاش در آن زمینه درخت تقوا، یعنی شجره مبارکه زیتونه که نور السموات و الأرض هست، یعنی حضرت الله. اینجا نار است، نار هوا و هوس. در مقابل نور حضرت الله.

ظرفیت درون انسان دوگانه سوز است: یا نور یا نار. دست خود انسان است که «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». رشد را انتخاب کند، در درونش نور حضرت الله می‌تابد. غی را انتخاب کند و اغوا بشود، در درونش نار هوا و هوس، آتش شهوت و غضب غلیان پیدا می‌کند که مربوط به آن درخت زقوم است.

اینجا این نار، میوه‌هاش و شکوفه‌هاش مانند سر شیاطین است. و بعد که برمی‌گردد به انتها و رجعت می‌کند. به کجا رجعت می‌کند «لالَى الجَحیم». برمی‌گردد به اول جحیم. یعنی آن سازوکاری که اول شروع شد از آتش درون و شهوات درون، از آن اصل جحیم و آتش جهنم درون خود شروع شد، دوباره برمی‌گردد به همان.

با کمال تأسف، اکثریت ما جزو این دسته‌ایم. اینکه «كَثِيرا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ» «لقد ذرانا کثیرا من الجن و الانس» یعنی این. برمی‌گردیم به آن جحیم. و این روند در ما شکل می‌گیرد.

پس آنچه در این نکته در سازوکار این آیت خودش را نشان می‌دهد: در عالم خلق، آن روند طی شد. اینجا در عالم جعل، روند ایمان به ما می‌گوید که از غیب تا ملائکه تا وحی و کتاب تا سینه نبی، روند طبیعی است. از سینه نبی چه چیزی بر زبانش جاری می‌شود؟ آیات للمومنین. آیات للموقنین آن آیات را وقتی شما بر تابید، آن آیات شما را به الله می‌رساند، ایمان به الله پیدا می‌کنید و بعد ایمان به آخرت پیدا می‌کنید. «عند ربهم یرزقون» می‌شوید. همان طوری که خود آن انبیا این مسیر را طی می‌کنند در روند ایمان.

اما ما که نبی نیستیم که وحی مستقیماً به سینه ما نازل بشود، ما تحت تأثیر الهاماتیم. این الهامات یا «تنزل الشیاطین»اند یا «تنزیل رب العالمین»اند: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». این الهام فجور و تقوا، دست خود ماست که وقتی اینها وارد قلب ما می‌شوند، «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا . وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا». یعنی «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» دو شاخه دارد. آنی که تزکیه شد، «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا»، رستگار می‌شود، به فلاح می‌رسد. اما آنی که این فجور را برتافت در قلب خودش، «وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»، این به خُب می‌رسد، به در واقع آن مصیبت وحشتناک می‌رسد. پس: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا . فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا. بخش تقواش قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا. بخش فجورش وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا».

عنایت دارید، این شق دوم، متأسفانه کثرت دارد. یعنی کثیری از جن و انس مسیر دوم را می‌روند. در قلبشان یک درخت دیگری را می‌کارند. درختی که در قلبشان کاشته می‌شود، خودشان می‌کارند، خودشان می‌پرورانند. شمایی که اینجا نشستید، آقایون، خانم‌ها، شما در قلبتون از لقاء الهام الهی در حوزه تقوا با عقل درونتون، آیا شجره مبارکه زیتونه شکل گرفته که از شجره مبارکه زیتونه نور حضرت الله ساطع بشه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». و در سینه شما مصباحی شکل گرفته باشد که قلب شما حالت زجاجه داشته باشد و خود شما مشکات باشید. که بعد با این دست فرمون که الله نورش در درون شماست شما در آخرت عند ربهم یرزقون بشوید. آیا شما این مسیر را طی می‌کنید؟

یا اینکه نستجير بالله در قلب من و شما، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا» اصالت دارد. فجور و فاجر شدن ما رقم خورده، فجور آمده تو قلب ما، ما از درون آن آتش وجودمان، از آن انانیت و شهوت و غضب درون وجودمان، از آن جحیم، با تخیل و توهمی که هی داریم صبح تا شب تخیل می‌کنیم، توهم می‌کنیم، تخیل می‌کنیم، توهم می‌کنیم، یک درختی را کاشتیم و پروراندیم به نام شجره‌ی ملعونه، همان شجره‌ای که فرمود «لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ»، یعنی شجره ممنوعه. ای آدم در خودت با تخیل و توهم این درخت را شکل ندی، بعد از میوه‌اش بچشی، بعد از میوه‌اش بخوری، بعد یک دفعه چشمت باز بشه ببینی به اصطلاح برهنه شدی؟ ببینی به چه مصیبتی در این سازوکارهای سوء رسیدی. آن شجره زقوم، آن هوا را در تو می‌پروراند. میوه او هواست، ناره، نور نیست، آتش است. بعد که آن نار و هوا رقم خورد، میوه او، شکوفه او مانند كأنه هو، رئوس شیاطین است. انگار کله‌های شیاطین اند در آن، آویزان به شاخه‌های آن. و اگر این مسیر طی شد، تو دوباره برمی‌گردی به آن جحیم. این چرخه در درون انسان وجود دارد.

سن‌تون که بره بالا متوجه می‌شید. یعنی یک سازوکاری که از هوای نفس انسان برمی‌خیزد، این خاتمه پیدا نمی‌کند. وقتی آمد، آن محقق شد، دوباره برمی‌گردد به اول آن. یعنی آخرتی ندارد، حد یقف ندارد هوای نفس. نفسانیات، جوری است که انسان دوباره برمی‌گرداند به آن جحیم، برمی‌گرداند به آن اول جحیم. این خیلی درد بزرگی است.

این دو درخت، دو درخت متفاوت، ریشه در دو دسته کلمه دارد. همان کلمه‌ای که فرمود القا شد به مریم: کلمه طیبه و کلمه خبیثه. دو درخت تمثیلی دارند: «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» «کشجرةٍ خبیثه». اون درختی که شجره طیبه است که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ». کلمه‌ای که وحی در قالب کلمه وقتی به قلب نبی نازل شد، آن کلمه طیبه است. از آن کلمه طیبه، درخت طیبه شکل می‌گیرد در وجود حضرت و. که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»، در دوره‌های گوناگون میوه‌های گوناگون می‌دهد بسته به شرایط. یعنی در آیه بعدیش تأکید فرموده که در به اصطلاح دوره‌های گوناگون میوه‌های گوناگون می‌دهد.

اما شجره خبیثه وقتی شکل می‌گیرد، این بین زمین و آسمان رهاست، ریشه و اصالت ندارد و میوه‌ای هم نمی‌دهد. پس این دو درخت تمثیلی کلمه‌اند:«کلمةٍ طَيِّبَةٍ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» «کلمةٍ خبیثه کشجرةٍ خبیثه». کلمه طیبه، شجره طیبه می‌شود، درخت شجره مبارکه زیتونه. از این جهت یک مطالعه‌ای روی درخت زیتون و سازوکار درخت زیتون انجام بدید که قدسی بودن این درخت عظیم برای شما روشن بشود و شأن نزول اینکه چرا این درخت مثال زده شده، یعنی مبارکه. مبارکه است از این جهت که برکت دارد، یعنی همین جوری هی برکت دارد، هی بسط پیدا می‌کند. درختان دیگر برکت ندارند. آنجا می‌فرماید شجره مبارکه زیتونه. آن روغن زیتون در این صورت، روغن زیتون کنایه و آیتی است از آن سازوکار نور الهی که در انسان هست.

خیلی خب. پس شجره طیبه که از کلمه طیبه برخاسته، شجره مبارکه زیتونه، همین درخت متعالی است که انسان را به آخرت می‌رساند با این سازوکار، چون نور الهی را در قلب ما نهادینه می‌کند. وقتی پرده‌ها کنار برود، وجود ما عین یک درخت است. درختی که پروراندیم چی پروراندیم در خودمان؟ شجره طیبه را پروراندیم. چون هر چی شما فکر کنید، هر چی شما بخورید، هر چی شما بیاشامید، هر چه شما بگویید، بنایی ایجاد می‌شود. الان در فیزیک می‌گویند که هر چی سخن گفته شده در هزاران سال گذشته، اینها همه در آسمان مانده، در هوا مانده. سازوکاری را الان دارند در فیزیک پی می‌گیرند که بتوانند این صداها را، یعنی دستگاه‌های بازخوانی و آپلود این صداها را داشته باشند، بتوانند برگردانند. همه صحبت‌هایی که شده، پخش شده، صداها در این هوا مانده، اینها را بازسازی کنند. این الان از نظر علم فیزیک قابل احصاء و بازسازی تعریف شده.

هر چه ما می‌گوییم، هر چه می‌خوریم، هر چه می‌نویسیم، هر چه فکر می‌کنیم، اینها همه می‌ماند، به یک بنایی، درختی در وجود ما تبدیل می‌شود به در عالم معنا. که این درخت است. مثلاً اندیشه ما چه بخشی از این درخت است. خوردن ما، عمل کردن ما، گفتن ما. اگر الان به قول فیلسوفان فنومنولوژیست، شما اپوخه بشوید یعنی کلاً شما برید کنار، آن اصل و حقیقت شما خودش را نشان بده، شما چجور درختی هستید؟ این سوال سوال مهمی است تو این سازوکارها.

درختی که یک نبی از قلبش روییده مبتنی بر تعقل و تفقه آیات الهی، شجره مبارکه زیتون است و چی می‌دهد به شما؟ نور الهی را. یعنی از آن قلب آن نبی، از آن قلب آن مومن، مدام دارد انوار الهی و قدسی ساطع می‌شود و اینها برمی‌گردند در آخرت به حضرت الله. عند ربهم یرزقون. مثل شهدا، مثل سید حسن نصرالله، مثل حاج قاسم.

اما این کثیری که فرموده می‌روند جهنم، این کثیر در قلبشان، در کانون قلبشان، در وسط قلبشان یک لجن‌زاری است، یک آتش است به نام جحیم، از این جحیم شهوات و لذت‌ها که فتنه‌ای است برای ظالمین، در وجودشان و در محیطشان. این فتنه‌ای که در آن هست، این فجور هی الهام می‌شود به آن. آن فجوری که به آن الهام می‌شود، اینها هی هوا و هوس بیشتری را رقم می‌زنند. درختی شکل می‌گیرد به نام شجره ممنوعه، شجره ملعونه. و این هر چی می‌آید جلوتر، ازش میوه هوای بیشتری حالا میوه که نیست، شکوفه هوای بیشتری، شکوفه هوس بیشتری.

یک نگاهی کنید ببینید در یک دوره چند سال گذشته شما، حجم هوس‌هاتون چطور اعوجاج داشته و بیشتر و کمتر شده. یک موقع ۵ سال پیش، هوستون فلان ماشین بود، فلان موبایل بود، در زندگی زناشویی این بود، در آن بود. حالا رسیدید به جایی که در پست و مقام این است، در این و آن آن است. یعنی نگاه کنید ببینید هوس‌هاتون چطور دارد شکل می‌گیرد. اینها اینجوری نیست که شما بهش فکر کنید و تخیل کنید و توهم کنید، بره. رفت گذشت، فراموشش کردیم. الان آن موبایل است دیگر گذشت، آن مبلمان گذشت، آن موتور سیکلت گذشت، آن ماشین گذشت، آن روابط زناشویی گذشت، آن پست و مقام و نمی‌دونم لِوِل اجتماعی و این حرف‌ها گذشت. نه، آن‌ها در شما بود یک مدتی بعد رفت. این‌ها حالا در شما مانده.

الان اگر ساحت مادی جسم شما کنار برود، آن اصل، یعنی کسی دیده برزخی داشته باشد، آن هویت برزخی شما را ببیند، شما همونی هستید دیگر. به قول به اصطلاح مولوی:

ای برادر تو همان اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای.

این چیزایی که می‌بینید استخوان است و رگ و ریشه و پوست و گوشت، اصل تو همون اندیشه است. آن اندیشه هم هر چی فکر می‌کنید، این شکل می‌گیرد، می‌ماند. حالا به آن اضافه می‌کنم: هوا و هوس هم می‌ماند. فقط اندیشه نیست که می‌ماند، هوا و هوس هم می‌ماند. خوردن و خواهش‌ها و غیره و ذلک هم می‌ماند. خواهش‌های نفسانی.

بعد که شکل گرفت، این درخت در ما کامل می‌شود. این درخت وقتی کامل شد، می‌شود درخت ممنوعه. درختی که از هوا و هوس شروع شد و از به اصطلاح آن جحیم شروع شد و مبتنی بر وهم بود و مبتنی بر شهوات بود، این می‌شود شجره‌ی زقوم که از کجا برمی‌آید؟ از جحیم، از آن آتش هوا و هوس. چه چیزی را برمی‌تابد؟ همان هوا و هوس را. این نور است؟ نخیر، این نار است. ما ظرفیت نور داریم، حمل نور، و ظرفیت حمل نار. این باک را یا داخلش بنزین می‌ریزید یا گازوئیل.

وقتی ظرفیت نور داریم، این را تبدیلش می‌کنیم در دوگانه‌سوز به ظرفیت نار. آن نار چیست؟ نار هوا و هوس و شهوت. حالا میوه‌های این درخت، شکوفه‌های این درخت زقوم بیشتر متبلور می‌شود: کله‌های آن شیاطین. حالا مسامحتاً اینجوری بپذیرید که به تعداد هوا و هوسی که دارید، شیاطینی که آن هوا و هوس را رقم می‌زنند، در این شاخه‌ها کله‌هاشون هویدا می‌شود.

حالا کسی مثلاً ۱۰ مورد هوا و هوس منفی دارد. کلاً هوا و هوس دارد دیگر. هوا و هوس مثلاً منفی. یا اینکه هوس شکم دارد، یک هوس مثلاً لباس دارد، یکی هوس پست و مقام دارد، یکی هوس پرستیژ اجتماعی دارد، یکی عوض مثلاً شهوات جنسی دارد. هر کدام از اینها یک شیطانی دارد دیگر. یک نمادی دارد، آن کله آن شیاطین مثلاً در قالب شکوفه این درخت در درون ما تبلور دارد.

حالا فرض کنید یک کسی مثلاً زنای ذهنی می‌کند. اینی که زنای ذهنی می‌کند، مثلاً ماهی یک بار در ذهنش یک اجنبی را دارد، با این ارضا می‌شود. این آن شاخه شهوات جنسیش. به تعداد این شیاطینی که تاملات روحی با اینها داشته و به اصطلاح ذهنیت زنای ذهنی داشته، به تعداد آن افراد، آن کله آن شیاطین آویزانند از آن شاخه شهوات. حالا آنجایی که شاخه‌ی حب مال دنیاست: مال دنیا، موتورسیکلت بوده، ماشین بوده، مبلمان بوده، خانه بوده، موبایل بوده، هر چی بوده، اینها آن کله‌های آن شیاطین آن‌ها مثلاً هست و دیده می‌شود.

حالا یکی پست و مقام و پرستیژ اجتماعی و اعتبار اجتماعی و تعداد لایک‌خوری و مثلاً فالوور و دنبال‌کننده و رای‌دهنده و این و آن و این جور چیزا برایش مطرح است. حالا آن شیاطین کله‌هاشون آنجا متبلور می‌شوند از آن شاخه آن‌وری این درخت. هر چه بیشتر به این هواهای نفس پرداخته بشود، این درخت تناورتر، تنومندتر، شاخه‌ها متنوع‌تر و این شکوفه‌ها بیشتر می‌شود. آیا این حالا دیگر برمی‌گردد و می‌رویم تو آخرت حل می‌شود؟ نه، برمی‌گردد دوباره به درون برمی‌گردد، به همان اصل جحیم. یعنی برمی‌گردد به همان آتش اولیه. آن اول دوباره خودش را نشان می‌دهد.

این ۶ تا درخت: شجره طیبه، شجره خبیثه، شجره مبارکه زیتونه، شجره ممنوعه، شجره ملعونه، شجره زقوم. ۴ تاش این طرف: کلمه خبیثه که شجره خبیثه چیست؟ از کجا برمی‌آید؟ این شجره خبیث از جحیم. اسمش چیست؟ شجره ممنوعه. به این درخت لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ، نزدیک بشوی می‌شوی ظالم. برای آن ظالمین، ما جعل کردیم فتنه. چه چیزی را؟ این جحیم و زقوم را. در صافات فرمود: این جحیم را فتنه قرار دادیم برای ظالمین. درسته؟ اینجا «كَلِمَةً خَبِيثَةً كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ». شجره ممنوعه: «لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ» که از میوه این بخوری «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» می‌باشی از ظالمین. ما فتنه‌ای قرار دادیم آن آتش جحیم را که ازش این درخت زقوم درمی‌آید، به عنوان فتنه‌ای برای ظالمین. «إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ».

خب. درخت اول: شجره خبیثه. درخت رو گرفتتش. دوم: شجره ممنوعه لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ. درخت سوم: شجره ملعونه (لعنت شده) که حضرت در آن خوابشان در عالم رویا دیدند که از منبرشان بوزینه‌ها بالا می‌روند و حضرت فرمود: این فتنه‌ایست، این فتنه‌ایست برای اینها. و بعدش هم که شجره ملعونه. از این شجره ملعونه در تعینات در ساختار دنیا و قیامت به چی یاد می‌شود؟ به شجره زقوم که از آن شکوفه‌های کله شیطانی دارد. این ۴ تا درخت در یک مسیر صورت می‌گیرند. اول نیست در ما. بیرونم نیست.

به تعبیر شهید مطهری رضوان الله علیه می‌گوید این سمبلیک است. حالا من خیلی اعتقاد ندارم که سمبلیک است یعنی یک سمبل در بیرون، بلکه من معتقدم که این در درون ما شکل می‌گیرد. یعنی ما یک هوا و هوسی در درونمان هست، در قلبمان، در دلمان، در نفسمان. این همین جوری که پرورانده می‌شود، در این توهمات و در این تخیلات، آن درخت ممنوع شکل می‌گیرد.

حالا حضرت الله فرموده به آدم که ببین، به این درختی که در وجودت می‌توانی شکل بدهی، نزدیک نشی ها «لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ» که اگر نزدیک بشی و ازش بخوری «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» خواهی شد و خواهی بود از ظالمین. ما غالباً اینیم. کثیری از ما اینیم. این درخت را در وجودمان می‌پرورانیم و وقتی پروراندیم، ازش می‌خوریم، ازش می‌چشیم، بعد هبوط می‌کنیم، مثل دلو می‌افتیم پایین.

مصادیقش چیست؟ آنجا آدم وقتی ابلیس وسوسش کرد، آدم گفت: من چرا ملک نیستم؟ دوم اینکه چرا جاودانه نیستم؟ سوم اینکه من که ملک نیستم و جاودانه نیستم، خدا این امکان را برای من ایجاد نکرده، چرا یک مُلکی به من نداده که این مُلک هیچ وقت کهنه نشود؟ هی شروع کرد در خودش پروراندن، هی پروروند، هی چرا این کار را کرده من ملک نیستم، چرا تبعیض قائل شده، چرا من می‌میرم یک روز، چرا من جاودانه نیستم، این چه وضعشه، چرا اینجوریه که به من یک مُلکی نداده که هیچ وقت کهنه نشود؟ بعد یواش یواش حس غرور بهش گرفت.

غرور لحظه‌ای شکل می‌گیرد که انسان به آن خالق خودش، به آن کسی که ولی نعمتش است، حس بی‌نیازی و بی‌اعتمادی پیدا می‌کند. نه، تو اگر خالق خوبی بودی، باید به من این ۳ تا خواسته را می‌دادی. حالا که ندادی، من نسبت به تو سرسنگینم. ببین، من اینجوری نگاه می‌کنم، رد می‌شوم. این حس غرور. این بود که «فَدلاهما».مثل دلو سقوط کرد. سقوط کرد. «فَدلاهما» یعنی این سقوط اتفاق افتاد. ما این سقوط را آن به آن داریم. اگر آن یک بار بود یا این. «فَدلاهما بغرور» بابت چی بود؟ بابت این بود که چشید از آن درخت. یک دفعه متوجه شد که برهنه است. «بَدَتْ لَهُمَا».

پس این حالت فیزیکی که یهود در اسرائیلیات آمده مطرح کرده که یک درختی بود این گوشه باغ کذا، خدا آمد گفتش که آدم با همسرت داخل این باغ باشید، از همه میوه‌ها بخورید، به این میوه نزدیک نشید. یک تجسم و تجسد عینی از یک درختی که حالا اینها وسوسه شدند، رفتن بخورن، جاودانه بشن، میوه‌اش را چیدن، آن سیب را یک به اصطلاح خوردن و بعد یک دفعه دیدن ای وای برهنه! این اسرائیلیات است. این تلقی یهوده. اسرائیلیات الی ماشاالله نکات دارد که قرآن آمده رد اینها را گفته و آن به قول آن یهودی‌ها که می‌آمدند می‌گفتن اینها که اساطیر الاولین. همه را اصلاح کرده. از اینکه یعقوب کشتی گرفته با حضرت الله، از اینکه داوود مثلاً نگاه داشته به همسر یکی از فرماندهان نظامیش، نگاه به اینکه مثلاً حضرت اسحاق زنش ربکا را مثلاً به عنوان خواهر خودش می‌برده اینور و آنور چون زیبا بوده، می‌خواسته نگوید که این همسر من است یا تک‌تک این مواردی که غلط است دیگر. یا مثلاً می‌گویند حضرت لوط ۲ تا دختراش مستش کردند، هر دوشون با پدرشون هم‌خوابگی داشتن تا از پدرشون نسلی بمونه. اینها همه دروغ است. اینها همه اسرائیلیات است. متأسفانه اینها آمده تو نگاه مسیحیت و یهود هم تأثیر گذاشته.

اولیش که قضیه درخت. قبل از درخت ممنوع، آن ماجرای خلقت آدم و اینکه آدم خلق شد و بعد از دنده آدم حوا خلق شد. و بعد می‌رن یک سری روایت هم می‌آرن از تو نگاه ۱۴ معصومی که می‌گویند ۱۴ معصوم هم این از دنده آدم خلق کردن. نه، خب اینجوری نیست ها که یک تیکه گل اضافه مانده بود و از این دنده کَند مثلاً زن را خلق کرد. بعد اینها همه اسرائیلیات. خب که با قرآن مأنوس باشید، قرآن یک جلوه و چهره رحمانی دیگری از خلقت ارائه می‌کند که اصلاً این چیزها داخلش نیست. لذا نه آن جوری بوده که اول آدم را خلق کند تو ۶ روز، بعد بمونه توش که چی شد، بعد از این دنده‌اش مثلاً ورداره زن را خلق کند. نه، اینجوری بوده که…

بعد وقتی آمدن بگن از این درخت بخور، به این نزدیک نشو بعد از اینکه ابلیس سجده نکرد و خدا او را راند، حالا او لج کرده بیاد مثلاً آدم را بگه حالا برو به این درخت‌ها نزدیک شو. نه، اصلاً فیزیکی و مادی نیست اینجوری که شما تلقی دارید از نگاه اسرائیلیات.

بلکه حالا این حضرت آدم خلق شده، همسرش هم خلق شده، زندگیشون رو شروع کردند. این الهاماتی که ما داریم، حضرت آدم هم داشته. این نکاتی که در ما هست که چرا به ما اینجا احترام نذاشتن، اینجا جلو پا ما بلند نشدن، اینجا به ما سلام نگفتن، اینجا تبعیض در مورد ما روا شد، ما چرا آن مال را نداریم، آن خانه را نداریم، آن ماشین را نداریم، آن پست و مقام را نداریم، این را نداریم، آن را نداریم. این چیزایی که هی در خودمان رو می‌پرورانیم. آدم هم همین جوری بود دیگر. گفت چرا من مثل این ملائکه نیستم جاودانه باشم؟ چرا من مُلکی ندارم که هیچ وقت کهنه نشود؟ و چرا من جاودانه نیستم؟ یک روز مریض می‌شوم می‌میرم، پیر می‌شوم. ببینید همین چیزایی هست که ما روزانه داریم می‌گوییم دیگر. شما کدامتان از صبح تا شب چند مورد از اینها را ندارید در خودتون؟ حالا از این به بعد یک دفتر بگذارید کنارتون، هفتگی این القائات و الهامات را در مورد اینکه احساس تبعیض می‌کنید، احساس می‌کنید که تبعیض قائل شده خدا بین شما با آن ابلیس که از جنس جن است، بین شما با جبرئیل و میکائیل و آن ملائکه، چرا من مثل آن ملائکه مَلک نیستم؟ چرا من جاودانه نیستم؟ چرا مُلکی ندارم کهنه نمی‌شود؟ خب ما هم روزانه داریم مدل‌ها و ورژن‌های متفاوت همین را می‌گوییم با خودمون دیگر.

این را وقتی در درون خودمان می‌پرورانیم، اولین چیزی که شکل می‌گیرد این است که نسبت به خدا سرسنگین می‌شویم. اینکه حق ما را نداد. این… این یعنی غرور. معنی فریب نمی‌دهد. غرور یعنی اینکه یک حسی داریم ما نسبت به تو بی‌اعتمادیم، ما اصلاً نسبت به بی‌نیازیم. آن چیزی که حق ما بوده را ندادی. این درختی در وجود ما کاشته می‌شود که درخت ممنوعه است. حالا هر چی بیشتر به این موارد می‌پردازیم، این بیشتر پرورده، شاخ و برگ پیدا می‌کند. هر چی بیشتر جلو می‌رویم، این بیشتر تناور می‌شود. می‌شود «لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ»، به این نزدیک نشو. می‌شود شجره ملعونه. این لعنت شده. این درخت که حالا می‌گویند آقا همین شجره است که نظام اجتماعی بیرونی امویان و… نمی‌دانم از ابوسفیان بیاد برسه تا امروز و کذا. این شجره زقوم است. این شجره که از کلمه خبیثه شروع شده، نه از کلمه طیبه.

همه‌ی این ۴ تا را که شما دیدید. خب آنجایی که در مورد شجره ممنوعه می‌گوید از میوه این نخورید که اگر خوردید می‌شوید از ظالمین. حالا درخت زقوم در ما شکل گرفته. این درخت زقوم میوه‌اش و شکوفه‌هاش کله‌های مانند کله‌های شیاطین اند. ما از این میوه‌ای که می‌خوریم، از این شکوفه که می‌خوریم، جوری که قرآن می‌فرماید می‌خورید و می‌رود تو شکمتون. کله‌های این شیاطین را می‌خوریم و اصطلاحاً می‌چشیم. چجوریه؟ یکی دارد زنای ذهنی می‌کند. یک آقایی فلان زن هنرپیشه، فلان زن بی‌حجاب، فلان زن مثلاً کذایی که تو خیابون دیده، این تو ذهنش مانده، با این زنای ذهنی می‌کند. یک خانمی کراش دارد روی مثلاً فلان سلبریتی مرد تو ورزش و سینما و کجا، در ذهنش با این خودارضایی می‌کند. در واقع این آقایی که دارد تو زنای ذهنی با این خانم ارتباط ذهنی دارد، این دارد آن کله آن شیطان را می‌خورد. میوه‌ای که خورده می‌شود منظور اینه. یعنی تو داری این را می‌چشی. با این زندگی می‌کنی. این را چشیدی. این را تو ذهنت داری. حالا آن حس هم داری نسبت به آن پست و مقام و جایگاه. آنم داری نسبت به آن مال و منال دنیا. آن حس بد هم داری نسبت به این تبعیضی بهت ایجاد شده. مثلاً انتظار احترام خیلی بیش از حد خودت داشتی، مثلاً بهت نداشتن. اینها هر کدام یک شیطانی دارد.

اینکه «لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ» به این درخت در وجود خودت، اولاً درخت را نپرورانید. بعد نزدیک نشو بهش. بعد از این میوه‌هاش نخور که کله‌های این شیاطین اند. این از کجا شکل گرفته؟ اصل این در جحیم بوده. این جحیم هم آتش جهنم درون خودته. بعد تو دوباره برمی‌گردی به همین آتشه. یعنی هی لوپ می‌زنه. ناراحتی روحی روانی پیدا می‌کنه. هی می‌ره پیش روانشناس. هی قرص‌های مسکن مصرف می‌کنه. مشروب الکلی مصرف می‌کنه، مست بشه، نیست بشه. مواد مخدر مصرف می‌کنه که نشئه بشه، نیست بشه. موسیقی آرام‌بخش می‌شنوه که تو خلسه موسیقایی بره، نیست بشه. بابام، می‌دونی چی بلایی سر خودت آوردی؟ یک درختی در خودت پروروندی. هی داری از میوه‌های این که همان کله‌های آن شیاطین اند داری می‌خوری. بعد چی می‌شی؟ می‌شی «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» شدی ظالم. آنجا می‌فرماید این را جعل کردیم فتنه‌ای برای ظالمین. «إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ». چه چیزی را؟ آن جحیم را. انها شجرةٍ این شجره‌ایه که «تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحِيمِ». خارج شده از چه چیز؟ از آن قعر جحیم. از آن اصل جحیم. جحیم اصلش کجاست؟ هوای نفس خود ماست.

لحظه‌ای که غضب دارید، آن آتش وجودتون، همون لحظه عقلتون بیاد سراغتون، ببینید منشأ آن خشم و غضبه الان کجای وجودتونه؟ خب. لحظه‌ای که در اوج شهوت کسی قرار دارد، همون لحظه عقلش بیاد کمکش کنه، ببین این منشأ شهوت کدام جز وجود انسانه؟ از آنجایی که این شهوت و غضب و دنیاگرایی و انانیت فوران می‌کند، آن آتشفشانه، آن مرکزش جحیم است. از آنجا این درخت می‌فرماید روییده می‌شود. درخت روییده می‌شود و فتنه‌ایست برای ظالمین. کدام ظالمین؟ «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ». آنجایی که به آدم فرمود نزدیک نشی به این درخت را، اگر نزدیک شدی، خوردی، «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ». فتنه برای ظالمین. نکن. خب نزدیک شدن، شدن ظالم دیگر. خب این هیچ ربطی آن درخت بیرونی ندارد. به قول شهید مطهری اصلاً بیرونی نیست، سمبلیک است. حالا سمبلیک هم نیست، واقعی در درون ماست. شهید مطهری می‌گوید سمبلیک است. من می‌گویم ببین، بله، آن بیرونی نیست، یک سمبلی ممکنه در نظر داشته باشیم، می‌گوییم آقا یک چیز سمبلیک که بهش نزدیک نشید. نه، در درون ماست. ساختش دست خود ماست.

صبح که شما نگاه می‌کنید، یک کودکی شکل گرفته. این کودک هنوز این درخت درش به وجود نیامده. این درخت این ظرفیت را دارد که «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». به سمت رشد برود یا به سمت غی. به سمت رشد برود «فَأَلْهَمَهَا تَقْوَاهَا» به سمت غی برود «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا». این فجور یا تقوا ما را می‌رسانند به غی یا به رشد. وقتی به اینجا رسیدیم، در وجود ما یا درخت شجره مبارکه زیتونه شکل می‌گیرد که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ». ریشه‌اش در کلمه طیبه است. یا در ما شجره ملعونه، ممنوعه، زقوم شکل می‌گیرد که اصلش بر کلمه خبیثه است. کلمه خبیثه هم همین ذهنیت خبیثه. حالا طرف دارد دزدی می‌کند، فکر می‌کند چجوری غارت کند، چجوری رشوه بگیره، چجوری مال مردم را بخوره، چجوری دروغ بگه، چجوری سر مردم شیره بماله، چجوری غیبت کنه، چجوری تهمت بزنه، چجوری در ذهنش زنا کنه، چجوری قمار کنه، چجوری مال حرام را بخوره، یک لیوان آبم روش، چجوری مثلاً پست و مقامی را که حقش نیست برود دست بگیره. این همین جوری که دارد به اینا فکر می‌کند، چجوری رو محقق کنه، دارد این درخت دارد شکل می‌گیرد.

در خلوت خودتون، یک موقعی درخت وجود خودتون را ببینید دیگر. به دیده برزخی خودتون برسید، خود رو ببینید. معنی «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» براتون مشخص شد که از معرفت به نفس خود می‌توان به معرفت به رب خود رسید. حالا متوجه شدید. حالا متوجه شدید که درخت وجود شما آیا شجره مبارکه زیتون است؟ از او نور حضرت الله پرتوافشانی می‌کند. آینه‌ایست که نور الله می‌خورد داخل آن منعکس می‌شود و شما آماده‌اید که در آخرت به «عند ربهم یرزقون» برسید. دارید لحظه‌شماری می‌کنید که وارد آن مرحله بشوید و سر سفره حضرت الله در محضر حضرت الله بنشینید. اینه؟ یا نه، یک اتفاق دیگری افتاده. نستجير بالله، العِيَاذُ بِاللّهِ، یک درختی در وجود شماست که این درخت تناور ممنوعه است. خودتون ساختید و شکلش دادید. آن آتش جهنمش هم هر چی افروخته‌تر شده، خودتون بهش دامن زدید. حالا که شکل گرفته، رسیده به اینجا، میوه‌هاش شکوفه‌هاش که می‌شود این کله‌های شیاطین، آن‌ها را گرفتید خوردید، شکمتون پر شده از آن. نزدیک شدید به این درخت، شدید ظالم. کثیری از ما ظالمیم چون این درخت را در خودمون پروندیم. حضرت فرموده نپرورانید، بهش نزدیک نشید. منظور از اینکه نزدیک نشید، اصلاً نسازید، شکلش ندید در خودتون که برید بچشید میوه‌اش را و بخورید. این کار را کردیم. الان ما ظالمیم. فتنه است برای ما. یک فتنه‌ای درون ماست. یک آتش در درون ماست به نام جحیم که این درخت ازش شکل می‌گیرد، می‌آید بالا.

حالا یک آتش دیگر داریم که فوادمان را در بر می‌گیرد و «وَمَآ أَدرَىٰكَ مَا ٱلحُطَمَةُ. نَارُ ٱللَّهِ ٱلمُوقَدَةُ. ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ». حالا آن آتشیه که می‌آید فواد ما را در بر می‌گیرد. آن فواد یعنی یک آتش بنیادین دیگر است. آن حطمه یک آتش جهنم درون ماست. این جحیم یک آتش دیگر در درون ماست. اما از این آتش این، آن درخت زقوم می‌آید بالا. این درخت‌ها ریشه در کلمه دارد. مقید کنید خودتون را به اینکه کلمه طیبه بر جان دلتون بنشینه. از زبان آدمی که اهل تهجد است. لذا به جای اینکه خیلی چیزا را بشنوید و موسیقی بشنوید و موارد دیگر را بشنوید، این اهل تهجد، این اهل نماز شب، این عالمان بزرگی که درس اخلاق گفتن، فقط فایل صوتی شان را بگذارید تو گوشتون. اینها اصلاً نوع سخن گفتنشان، آن ریتم سخنانشان، آن کلماتی که ادا می‌کنن، از یک قلبی برمی‌خیزد که قلب آدم فقیه، قلب آدم تزکیه شده و اهل تهجد است. ۸۰ سال، ۹۰ سال عمر کرده، یک پختگی و ساختگی توسط حضرت الله ایجاد شده براش. این همین جوری که حرف می‌زنه، آن حرف به جان دلتون بشینه. کلمه‌هایی که آنجا گفته می‌شود، آن کلمه‌ها طیبه است. بعد نه نیاز به مسکن داری، نه نیاز به موسیقی داری، نه نیاز به مشروب الکلی داری، نه نیاز به مواد مخدر داری. آرامت می‌کند، راحتت می‌کند. کلمه طیبه است.

بعد کلمه طیبه را اگر آدم خبیثه بگه با قلب کثیف و زبان بد و دهان بد نمی‌شینه. کلمه طیبه را کسی باید بگه که اهل تهجد است. بعد فقط بگذارید این تو گوشتون باشد، بشنوید، بشنوید، بشنوید. آن نکات اصلی قرآنی و روایی که این از قلب این آدمایی که اهل تهجدند، اهل مراقبه اند، اهل تقوای قلبی اند، حساسیت‌های این چنینی داشتن که چشمشان به نامحرم نیفته، لغو حرف نزنن، اهل تهمت نبودند، اهل غیبت نبودند، مراعات کردن، غذای به اصطلاح حلال تناول کنند، مراقب بودن که چی بنوشند، مراقب بودن عمر و وقتشان هدر نره، غیر از قرآن و ۱۴ معصوم در فکر و ذکر چیز دیگری نبودند، دغدغه‌شان الهی بوده. اینها تار و پودشان یک جوریه که از این قلب است. وقتی یک سخنی می‌گویند، این سخنه، صوت این، موسیقی آن سخنه آرام‌بخشه. حالا لابه‌لای آن موسیقی و آن سخنی که این فرد دارد می‌گوید، وقتی کلمه قرآن را می‌گویند، آن کلمه طیبه به قلب شما می‌شینه. بله. مرحوم حاج آقا مجتبی. خب خیلی از بچه‌ها افتخار داشتن که توفیق داشتن که آن موقع جلسات ایشون را می‌رفتند موقعی که ایشون در قید حیات بود. آن جلسه‌ای که اینجا داشتن، خب خیلی هم جلسه پرباری بود و الحمدالله. آقایون خانم‌ها می‌رفتند، خیلی حس خوبی می‌گرفتند. همین مرحوم خوشبخت توی این مسجد، تو خیابون شریعتی، مسجد امام حسن. حسه چیه؟ حسه اینکه آدمایی که اهل مراقبه هستند و تقوا داشتند و دارند، اینها به حسب آن مراقبه و تقواشان یک طراوت و پاکی دارند که حداقل رد و آلودگی در قلبشان هست. حالا وقتی حرف حق و کلمه الله را، یعنی آیات قرآن و کلمات معصومین را، اینها به زبانشان جاری می‌کنند، اثر وضعیش در گوش جان شما یک چیز دیگری است.

این قلب را نگذارید درختی از توش بجوشه بیاد بالا به نام زقوم. یعنی چی؟ یعنی یک باتلاقی هست آن تو به اسم جحیم. آن باتلاق رو باید خشکش کنید. رُک، تخصص خشک کردن باتلاق. بعد زمینه‌سازی برای شکل گرفتن آن شجره مبارکه زیتونه رخ بده. آن چه فرایندیه؟ آن را دیگه برید زحمت بکشید، برید تو تفسیر تسنیم و مأنوس باشید. حالا دوستان، بعضی‌ها دیدم خریدن کل تفسیر تسنیم را و دارند می‌خوانند، حاشیه می‌زنند. خوبه ها، این کار خیلی خوبیه که مکتوب را حاشیه می‌زنید. اما خودتون را از یک چیزی محروم می‌کنید: از اینکه وقتی فایل صوتی را نمی‌شنوید، آن اثر وضعی سخن یک انسان متقی که وقتی لحنش، کلامش یک خلوصی دارد، یک غلظتی از آن نظام معنا دارد، خودتون از آن محروم می‌کنید. خب چه کاریه؟ آن فایل‌های صوتی را بشنوید که بهتره. همزمان با آن متن مکتوب.

دو تا درخت. آنم در درون ماست. یا کلمه طیبه است یا کلمه خبیثه. اکثراً ما اسیر کلمه خبیثه‌ایم. کلمه خبیثه در ما آن درخت را شکل می‌دهد. آن درخت هم رگ و ریشه که ندارد. زقوم است. از آتش جحیم برمی‌خیزد. ممنوعه است. میوه هم کله‌های این شیاطین است. کله‌های شیاطین هی می‌خوریم، می‌بلعیمش، هضمش می‌کنیم. امروز این مال دنیا، فردا آن شهوات جنسیه، پس‌فردا آن غضبه، ۴ روز بعد آن پست و مقام. شکم‌هامون پره و از این کله‌های شیاطین که خوردیم.

اما علی النهایه کارکرد این دو تا درخت در دو تا کلمه خلاصه می‌شود: نار و نور. ما ظرفیت نار داریم چون «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا». ما ظرفیت نور داریم چون «فَأَلْهَمَهَا تَقْوَاهَا». این دوگانه در درون ما. دوگانه رشد و غی. «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». چرا؟ چون مختاریم که انتخاب کنیم. این آیت پیچیده‌ای که در این مراحل هفت‌گانه ایمان از غیب تا ملائکه تا وحی و الهام تا قلب نبی تا آیات برای موقنین و مومنین تا حضرت الله تا آخرت رقم خورد، آیت این همان رویش گیاهان، نباتات و مسئله چرخه پیدایش انسان در مرحله جنینی است. آن دو تا را آیت می‌گیرد برای اینها. به خصوص آن نباتات را می‌گوید اگر به آن نباتات توجه می‌کردند، آن‌ها را در زمین می‌دیدند، نباید کارشان می‌کشید به ظلم و کفر، رو به روی انبیا. و تو پیامبر اسلام هم داری جونت را می‌گذاری سر اینکه اینها ایمان بیارن؟ نیاوردن که نیاوردن دیگر. اینها هم اگر نگاه می‌کردند مثل پیشینیان به روند خلقت نباتات و زوج کریم، متوجه می‌شدند که چگونه درخت ایمان در قلبشان شکل می‌گیرد و نور الهی در قلبشان می‌شینه و در آخرت «عند ربهم یرزقون» می‌شوند.

وقتی کسی نمی‌خواهد این روند، آن درخت را ببیند و نمی‌خواهد در خودش این را شکل بده، تو پیامبر «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ الا یکونوا مومنین» داری جونت رو می‌گذاری سر اینکه اینها ایمان نیاوردن؟ مومن نمی‌شوند. خب نمی‌شوند دیگر. این درخت در درونشان شکل نمی‌گیرد چون خودشان نمی‌خواهند. نگاه کن تو دوره انبیای پیشین هم اینجوری بود.

تبیین روند رویش درخت‌های درونی از طریق آیت درخت‌های بیرونی. الان می‌دانید که کودکان را باید ببرید بیرون، زمین مرده را نشانشان بدهید، زمینی که باران آمده روییدنی درش شکل گرفته را نشانشان بدهید. درگیر تعمق در گیاهان و به خصوص درخت‌ها کنید. میوه، تنوع میوه‌های درختان را بهشان یادآوری کنید. آرام آرام نوع زیست‌شناسی نباتی و گیاهی شان بستری بشود برای شناخت حقیقت این ماجرا در قرآن. بعد که آماده شدند، این درخت‌ها را، آن ۴ لایه را تبیین کنید: شجره خبیثه، شجره ممنوعه، شجره ملعونه و شجره زقوم. حالا دقیق‌ترش می‌شود: شجره خبیثه، شجره زقوم که شجره ملعون است که همان است که شجره ممنوعه است که نباید نزدیک شد از میوه‌هاش خورد. «فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» که بعد می‌باشند از ظالمین. این ۴ تا که در واقع یک درخت است.

تبیین این برای بچه‌ها می‌تواند یواش یواش یواش یواش اینها را آشنا کند با حقیقت این، که آقا این در درونتون شکل می‌گیرد. از این سو هم کلمه طیبه و اینکه کلمه طیبه منجر و منتج به این می‌شود که از کلمه طیبه ما به شجره مبارکه زیتونه برسیم. شجره مبارکه زیتونه که شکل بگیرد در وجود هر کس، نور حضرت الله در وجودش می‌تابد و آخرتش تضمین می‌شود. این روند ایمان در سازوکار متعلقات هفت‌گانه ایمان است با آیت درختان.

موفق و موید باشید ان شاالله. والسلام.


https://www.aparat.com/v/opu55o6

◀️ مشاهده در یوتیوب:

youtu.be/nsHLobun9ps

◀️ مشاهده در آپارات:

aparat.com/v/opu55o6

درختنورشیاطین
۳
۰
Pooya N 🇮🇷
Pooya N 🇮🇷
IRAN MY LOVE
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید