واژه عشق همیشه برام عجیب و غریب بوده! فکر میکردم که یه واژه مقدسه که هر کسی نمی تونه راجع بهش صحبت کنه یا فراتر! مدعی بشه!!!
سالها با این تفکر بودم، اگه کسی از عشق حرف میزد، به نظرم یا هنوز در وادیه کودکی بود و متوجه این لغت نمی شد و یا دچار خطا شده بود و اشتباه میکرد، کمتر راجع به این مقوله صحبت می کردم، تقریبا میشه گفت، منم درکی ازش نداشتم! سالها گذشت و گذشت و به این نتیجه رسیدم که شاید عشق هم دست یافتنی باشه! اما فقط افراد خیلی خیلی خاص و خالص و مخلص می تونن پا توی این وادی بزارن و بقیه که حرفشو میزنن، فقط مدعیند و خیال می کنند که متوجه عشق شدن!
در دوره ای از عمرم جذب مطالب معنوی و مذهبی و عرفانی شدم و در وادیه عرفان "عشق" بیشتر جلوه گری می کرد. منی که همیشه از این واژه ترسان و گریزان بودم، همین جاها بود که برام جذاب شد! و منو برد تو مباحثی که عشق رو فقط با خداوند میشد تعریف کرد و دید. و به این رسیدم که تنها کسی که میتونه مدعیه عاشقی بشه یه نفره و اونم خداست!
خدایی که بدون هیچ منت و توقعی به همه می بخشه و همه جوره و همیشه و همه جا می بخشه، حتی اگه ما نبینیم و ناسپاسی کنیم و عاشق واقعی او بود و بس!
مدتها با این تفکر بودم، اما کم کم رفتارهایی در بعضی افراد می دیدم که نشانی از عشق داشت و گویا رنگ و بوی الهی داشت... و متوجه شدم که خداوند در وجود بعضی بندهاش به گونه ای متجلی میشه که میشه رگه ای از عشق رو دید. واضح ترین موردش مادر بود و "عشق مادری" که خیلی جاها برای رفتارها و ایثارش تعریفی پیدا نمیکنیم و از جنس محبت الهیه.
در برهه ای از عمرم تجربه ای ناب داشتم، با افرادی آشنا شدم که بودند، اما من تا اون روز نه دیده بودم و نه میشناختم! و در زندگی من مثل یک رعد و برق وارد شدند و به دنبالش، بارانی داشت که انگار بخشی از زمین مرده دلمو زنده کرد و آنجا بخش عظیمی از عشق را میدیدم و به قدر ظرفیتم درک می کردم!
آنجا که از همه آنچه داشتی میگذشتی و جان را داوطلبانه و مشتاقانه تقدیم می کردی!!!
غیر قابل تصور بود! اما حقیقت بود و هست...
آن روزها برداشتم این بود که شهدا معنای واقعی عشق را درک کرده اند و عاشق واقعی بودند. آیا بودند؟!
بعدها به این رسیدم که نه! شهدا عاشق نبودند! شهدا معشوق بودند و عاشق واقعی خدا بود و بس! و او بود که از شدت محبتش آنها را جذب و شیدای خودش می کرد و اینقدر این عشق، عمیق و شدید و بی نهایت بود که معشوق را عاشق خودش می کرد ... تا جایی که خودش معشوق میشد و اینگونه بود که دریافتم:
خداوند بزرگ و متعال!
یا حق