پارکینگ مجتمع تجاری «پروانه» در خیابان جمهوری تهران سالهاست که جمعهی هر هفته میزبان دستفروشان است. «پارکینگ پروانه» یا «بازارِ پروانه» در طول این سالها برای بسیاری از مردم تهران به عنوان جایی برای خریدوفروش اشیای قدیمی، صنایع دستی و چیزهایی که در هیچ دکانی پیدا نمیشود شناخته شده است.
این بازارچه علاوه بر دستفروشان ثابت که هر هفته در نقطهای مشخص از این پارکینگ طبقاتی بساط میکنند، مشتریان ثابت و پر و پا قرصی هم دارد که گاهی به هوای خرید و گاهی فقط برای گشت و گذار آخر هفته به این مکان سر میزنند. طبقهی اول و دوم از این پارکینگ چهار طبقه بیشتر محل بساط فروشندگان اشیای قدیمی است که اصطلاحاً غرفهی ثابت دارند و سالهاست زیر شمارهی قرمزرنگ یک جای پارک، بساط دستفروشی پهن میکنند. اما طبقات سوم و چهارم پارکینگ حکایت متفاوتی دارد.
از آنجا که این پارکینگ طبقاتی قریب به دو دهه است که به جمعهبازار تبدیل شده، شهرداری تهران برای ادارهی آن هم سازماندهی خاصی ترتیب داده و حالا برای گرفتن یک غرفه در طبقات فوقانی پارکینگ، باید قبل از هفت صبح در سامانهی اینترنتی بازارچه ثبتنام کنید و بعد با مراجعهی حضوری به «دفتر مدیریت» بازارچه و پرداخت هزینهی روزانه ۴۰ تا ۶۰ هزار تومان، غرفهای به عرض و طول یکونیم در دوونیم متر را تا ساعت چهار یا پنج عصر مال خود کنید.
از زیر و بم این بازارچه حکایتهای فراوان میتوان گفت و نوشت؛ گپزدن با فروشندگان مختلف بخصوص قدیمیترها که سالهاست نان خود را از دستفروشی در بازارچه درمیآورند یا تماشای اشیای عجیب و غریبِ قدیمی و چیزهایی که جوانترها با خلاقیت خودشان میسازند و برای فروش به بازارچه میآورند «لطف» خاصِ خود را دارد.
اما گاهی پشت این چیزهای دیدنی و بساطهای رنگارنگ قصههایی است که شاید در نگاهِ گذرندهی عابران نیاید. صدها دستفروشی که هر هفته در این پارکینگ، متمرکز و به «غرفهدار» تبدیل میشوند، گرچه از اقشار و صنوف مختلفند، اما بعضاً «حرفهایی برای نگفتن» دارند. پشتِ چهرهی بشاش و پرانرژی فروشندهها دغدغههایی هست که شاید هیچ کاسب مغازهداری آن را تجربه نکند: احساس آوارگی یک دستفروش، خاصه در «شبِ عید».
از معدود فروشنگان مغازهداری که آخر هفتهها به هوای فروش بیشتر این بازارچهی پرطرفدار چند ساعتی را «بساطی» میشوند که بگذریم، جمعهبازارِ پروانه جایی است برای کاسبانِ بیمکان؛ از این غرفه به آن غرفه، از این بازارچه به آنیکی و از این پیاده رو به گوشهای دیگر در خیابانی دیگر.
پیرمرد شصتوهشتسالهای که در پارکینگ پروانه خرتوپرت قدیمی اصل و بدل میفروشد، خودش را «مِستر نورمن» معرفی میکند و میگوید سالهای سال است که دستفروش است و از ۱۷ سال پیش که پارکینگ پروانه تبدیل به جمعهبازار شده اینجا بساط میکند. او که روزهای عادی بساطش را در خیابان منوچهری پهن میکند میگوید «تا چند سال پیش در منوچهری کلاً هفده هجده نفر دستفروش بودند اما حالا سرتاسر این خیابان بساط میکنند؛ پارکینگ پروانه هم سالهای اول فقط دو طبقه بساط پهن میکردند اما حالا تا طبقهی چهارم هم پر میشود».
بخش مهمی از همین دستفروشان «کسبوکارهای خانگی» را اداره میکنند. کار بعضی از آنها در رستهی «صنایع دستی» گنجانده میشود اما بعضی دیگر تولیدکنندهاند و کارشان از پوشاک گرفته تا زیورآلات و لوازم منزل و وسایل تزئینی را در بر میگیرد. هرچند بسیاری از این تولیدکنندگان حالا به مدد فضای نیمهبازِ مجازی هم کسب روزی میکنند اما فروش آنلاین هرگز نه برای فروشنده نه برای خریدار، مثل فروش حضوری نمیشود. خیلی از بساطیها در روزهای عادی هفته که جمعهبازاری در کار نیست لاجرم مهمان کنار خیابانها میشوند و بعضی دیگر خانهنشین تا هفتهی بعد.
شهرداری تهران پیش از نوروز سال ۹۷ در اقدامی مثبت، با راهاندازی بازارچههای نوروزی در چند نقطه از شهر از جمله پارکینگ پروانه، کمک کرد تا این قشر از کسبه هم بتوانند از بازار شب عید بهرهای ببرند. هرچند شهرداری و پیمانکار این بازارچهی نوروزی هم با دریافت یک میلیون تومان و گاه بیشتر، از هر دستفروش برای ۱۰ روز، به حد کافی از این آشفتهبازارِ کار و بیکاری و افزایش بیحد و حسابِ دستفروشان بهره بردهاند.
رضایت طرفین از این معاملهی شیرین هر دو طرف را به برگزاری بازارچهی نوروزی در ایام پایانی سال ۹۷ نیز امیدوار کرده بود و اوایل اسفندماه فراخوان برگزاری بازارچه در سایت و رسانههای اجتماعی بازارِ پروانه منتشر شد و کسبه برای گرفتن غرفه با وجود افزایش حدود ۵۰ درصدی قیمت آن صف کشیدند. افزایش فشار اقتصادی و چشم امید به فروشِ شبِ عید آنها را مجاب میکرد که بین یک میلیون و ۱۰۰ تا یک میلیون و پانصد هزار تومان برای اجارهی یک غرفه به مدت ۱۰ روز بپردازند. اما یک روز مانده به برگزاری بازارچه، خبرهایی از گوشهوکنار شنیده شد که شهرداری به دلایل نامشخص برگزاری بازارچههای نوروزی را لغو کرده است. همان شب اطلاعیهای در کانال تلگرامی بازارچه منتشر شد که «متقاضیان گرامی غرفه در بازارچهی نوروزی پروانه، متأسفانه پیرویِ جریانات پیشآمده و لغوشدن این بازارچه … برای استرداد مبالغ پرداختی به دفتر مدیریت مراجعه فرمائید».
«ساناز» که بساط کیفهای چرمی تولیدی خودش را پهن کرده میگوید برای بازارچهی نوروزی هم ثبتنام کرده بود و به همین امید جنس زیادی تولید کرده اما حالا با لغو بازارچهی نوروزی باید چیزهایی که تولید کرده را بصورت امانی و با قیمتی بسیار پایینتر به مغازهدارها بدهد و منتظر باشد که بعد از فروش آنها پولش را بدهند.
«اکبر» و «محمد» هم که کسب و کار کوچکی در حوزهی گلوگیاه به راه انداختهاند از متقاضیان غرفههای نوروزی بودند. آنها میگویند سال گذشته در بازارچهی نوروزی پروانه حضور داشتند و امسال هم به امید فروش شب عید پساندازشان را روی همین کار سرمایهگذاری کردند اما با لغو بازارچه تمام محاسباتشان به هم ریخته و حالا نهتنها از فروش شب عید بینصیبند، بلکه تمام اجناسی که خریده بودند هم روی دستشان میماند.
علاوه بر آنها هستند کاسبانی که از شهرهای دور و نزدیک از حاشیههای تهران گرفته تا کرج و حتی گنبدکاووس، محصولات تولیدی خودشان یا صنایع دستی و سوغات شهرشان را برای فروش به این بازارچه میآورند و تعطیلی بازارچه، حسابوکتاب زندگیشان را بر هم ریخته و از اینها بدتر دستفروشانیاند که سرمایهشان را صرف خرید شیرینی و تنقلات شبِ عید کرده بودند و حالا نمیدانند با خرواری از جنس فاسدشدنی چه کنند.
اما ظاهراً «جریانات پیشآمده» که موجب تعطیلی بازارچه ِ نوروزی پروانه شده از این قرار بود که شورای تأمین استانداری تهران، در مصوبهای برگزاری نمایشگاههای بهاره را ممنوع اعلام کرده است. شایعاتی که در میان کسبهی بازارچه دهانبهدهان میچرخد حاکی از این است که اتاق اصناف در نامهای به رئیس جمهوری، تقاضا کرده که برای حمایت از کسبهی مغازهدار و فروشندگان دارای «مجوز»، از برگزاری بازارچههای نوروزی که به گفتهی رئیس اتاق اصناف «نه روند قیمت گذاری کالاها در آنها مشخص است و نه کیفیت کالاهای عرضه شده»، جلوگیری شود.
قاسم نوده فراهانی، رئیس اتاق اصناف گفته: «ما در جلسهی چند هفتهی گذشتهای که با شهردار تهران داشتیم از آقای حناچی درخواست کردیم که شهرداری از دادن مجوز برای برپایی نمایشگاههای اینچنینی خودداری کند و شهردار تهران هم این موضوع را قبول کرد».
این در حالی است که شهرداری تهران در همین ایام زیر عنوان «طرح ساماندهی دستفروشان» نمایشگاه یا بازارچههایی در نقاط مرکزی شهر برپا کرده است. این اقدام شورا و شهرداری تهران که در راستای ایجاد نظم و راحتی تردد عابران و رضایت کسبه و مردم اجرا شده، شایستهی قدردانی است؛ هرچند نباید نارضایتی دستفروشان «ساماندهی» شده از کسادی این بازارچهها و افت فروششان را نادیده گرفت.
تعطیلی بازارچهی نوروزی پارکینگ پروانه و آوارگی صدها دستفروش در حالی است که شهرداری تهران علاوه بر اجرای طرح ساماندهی دستفروشان، چندسالی است که زیرگذر چهارراه ولیعصر (عج) را که علیالقاعده برای راحتی تردد شهروندان ساخته شده، به پاساژی پرازدحام تبدیل کرده که بنا به ادعای اجارهدهندگان غرفههای آن، روزانه دو میلیون نفر از آن تردد میکنند و با همین بهانه در روزهای پایانی سال، با چندبرابرکردنِ اجارهی غرفهها در قالب بازارچهی نوروزی که به حدود روزانه یک میلیون تومان میرسد، درآمد هنگفتی از این راه کسب میکند.
با این اوصاف مشخص نیست باید دغدغهی کنترلِ قیمت و کیفیت رئیس اتاق اصناف را باور کنیم یا نگرانی مسئولان شهری را برای راحتی تردد عابران؟ باید باور کنیم که برگزاری این بازارچهها در ایام پایانی سال، برای ساماندهی اوضاع و کمک به قشر آسبپذیری است که به دستفروشی رو میآورند یا چندبرابر کردن نرخ غرفهها و تبدیلکردن زیرگذر و ایستگاههای مترو به پاساژ با توجه به افزایش روزافزون دستفروشان، راهی برای درآمدزایی شهرداری است؟
گذشته از اینها باید از مسئولان دولتی و استانداری پرسید که آیا هنگام تصویب چنین قوانینی، به وضعیت اشتغال، اختلاف بیسابقهی هزینههای زندگی و درآمد اقشار آسیبپذیر و سفرههای کوچک شبهای عید آنان هم فکر میکنند؟ شاید لازم باشد یک بار دیگر در انبان دانش خود به دنبال پاسخی برای این پرسش دو کلمهای باشند که «دستفروش کیست؟». چه کسانی از چه اقشاری و با چه مختصات اقتصادیای ترجیح میدهند شبهای سال نو را به جای گشتزدن در بازار و خریدهای سرخوشانه، بساط دستفروشی را به دوش بکشند؟ آیا صدور چنین دستورهایی در این اوضاع نابسامان اقتصادی با شعار «تدبیر و امید» سازگاری دارد یا بالعکس، موجب سرخوردگی آسیبپذیرترین اقشار جامعه میشود؟
هرچه که باشد ظاهراً صدها دستفروش پارکینگ پروانه که نانشان آجر شده، نه در «طرح ساماندهی» شهرداری جای میگیرند و نه در سیاستهای مدبرانهی دولتمردان و دغدغههای رئیس اتاق اصناف و پیمانکاران شهرداری نیز هرگز با دغدغههای شب عید آنان پیوندی ندارد. دستفروشانی که به امید این بازارچه سرمایهی اندکشان را به کالا تبدیل کرده بودند حالا دو راه بیشتر ندارند: یا باید برخلاف طرح ساماندهی سیاستگزاران شورای شهر کنار پیادهروهای پرتردد بساط کنند یا بنشینند و غصهی این «فرصت» ِ از دسترفته را بخورند!