Alireza Pooyanasab
Alireza Pooyanasab
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

کنترل همه‌چیز و همه‌کس، اشتباه مهلک مدیران!

کنترل همه‌چیز و همه‌کس، اشتباه مهلک مدیران!
کنترل همه‌چیز و همه‌کس، اشتباه مهلک مدیران!


یکی از اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازه کار سر می‌زند این است که آنها علاقه بی موردی به کنترل همه چیز و همه کس در شرکت‌های تحت رهبری شان دارند و معمولا دوست دارند به #کارمندان دیکته ‌کنند که چه باید کنند و چگونه کارها را انجام دهند.

?هر مدیر تازه کاری برای این کار دلایل خاص خود را دارد که در ظاهر #منطقی به نظر می‌رسد. اغلب این #استدلال‌ها ریشه در وسوسه‌هایی دارند که در اینجا به آنها اشاره خواهد شد.

*۱. وسوسه شماره یک: افراد کامل*

?مدیری را در نظر بگیرید که می‌خواهد به همه کارمندان کمک کند تا بر ضعف‌های خود غلبه کنند. او نسبت به تمام #مشکلات اطرافش #آگاهی دارد و معتقد است که اگر کارکنان یکسری گام‌های #ساده را بردارند، کارها به شکل بهتری انجام خواهد شد، سپس همه از او تشکر خواهند کرد.

با این همه، تجربه نشان داده که تفکر «یک راه عالی» یا «بهترین روش» در عمل با #شکست روبه‌رو می‌شود؛ چرا که اولا در تضاد با ویژگی #منحصربه‌فرد بودن #استعدادهای افراد است، ثانیا مانع خلاقیت افراد بوده و نمی‌گذارد آنها سبک و سیاق خاص خود را برای انجام کارها در پیش گیرند و ثالثا عامل نابودکننده یادگیری چه به صورت #فردی و چه #سازمانی است.

*۲. وسوسه شماره دو: افراد من از #استعداد کافی برخوردار نیستند.*

?بعضی از مدیران به اشتباه فکر می‌کنند برخی نقش‌ها آنقدر ساده و پیش پا افتاده هستند که انجام آنها نیازمند استعداد خاصی نیست و هر کس از عهده آن برمی‌آید و این مقدمه‌ای است بر استخدام افرادی با استعدادهای کم و بی‌ارتباط با نقش‌ها و #شغل‌ها.

پیامد این مساله، نارضایتی مدیران از عملکرد افراد و #اخراج آنها و تلاش برای جذب نیروهای جایگزین است که ادامه این سیکل معیوب موجب صرف هزینه و زمان زیادی خواهد شد.

*۳. وسوسه شماره سه: اصل بر بی‌اعتمادی است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.*

?بعضی از مدیران حتی پس از انتخاب استعدادهای موردنظر خود نیز، اصل را بر بی‌اعتمادی به افرادشان می‌گذارند، مگر اینکه افرادشان بتوانند اعتماد آنها را کسب کنند.

ریشه این بی‌اعتمادی، در این تفکر مدیران نهفته است که انسان‌ها ذاتا به دنبال منافع فردی خود هستند، به همین دلیل باید همواره آنها را زیرنظر داشته و افراد باید قابل اعتماد بودن خود را به اثبات برسانند.

این مدیران عاشق وضع قوانین متعدد هستند؛ چراکه معتقدند تنها از طریق مقررات و دستورالعمل‌ها است که می‌توان جلوی خودمحوری‌های کارکنان را گرفت. چنین رویکردی می‌تواند به شدت استرس‌زا باشد؛ چرا که این مدیران همیشه دچار این استرس هستند که کارمندان به آنها خیانت کرده و قابل اعتماد نیستند.

*۴. وسوسه چهار: بعضی از نتایج و دستاوردها را نمی‌توان تعریف کرد.*

⚪بعضی از مدیران می‌گویند که مایل هستند نتایج مطلوب را تعریف کرده و سپس به هر فردی اجازه دهند تا مسیر خود را پیدا کند. اما مشکل اینجاست که برخی دستاوردها به آسانی قابل تعریف نیستند و در نتیجه، تنها گزینه ممکن، مشخص کردن مراحل درست کار خواهد بود.

این نظر تا حدی درست و منطقی به نظر می‌رسد. بعنوان مثال، رضایت مشتریان و رعایت اصول اخلاقی در کار از سوی کارمندان، ازجمله دستاوردهایی است که تعریف آنها کار دشواری است. راه حل بهتر برای این گونه موارد، عبارت است از تمرکز کردن روی جنبه‌های #ملموس و قابل تعریف #رضایت‌مندی مشتریان یا #اخلاقیات کاری. تنها در این حالت است که می‌توان امیدوار بود عملکرد کارمندان در چنین حوزه‌هایی به نتایج مطلوب نزدیک شود.

مدیرانکارمنداناستدلالاستعدادمنطق
یک رسانه ای، استراتژیست، یک فعال محیط زیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید