پوریا هژبری
پوریا هژبری
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

پدیده ای به اسم "انتخاب"

میخوام با یکی از بزرگترین مشکلات زندگیم آشناتون کنم، تصمیم گیری! یکی از سخت ترین و پر چالش ترین کار ها تو زندگی من انتخابه، از موارد جزئی بگیر تا موارد بزرگ و مهم. بذارید چنتا مثال بزنم براتون تا بیشتر متوجه عمق وخامت ماجرا بشید. به عنوان مثال شب برای رفع خستگی و عوض شدن حال و هوام از خونه میزنم بیرون تا یک قدمی در محله مان بزنم، از خونه فکر میکنم که از کدوم مسیر برم و یکی را هم انتخاب میکنم اما باز هم که به سر دو راهی میرسم شده گاها 5 -10 دقیقه آنجا صبر کنم تا بالاخره بتوانم تصمیم نهایی را بگیرم که از کدام مسیر بروم. کدام مسیر بهتر میتواند حال و هوایم را عوض کند؟! کدام مسیر بیشتر خوش میگذرد؟. یا با رفقایم به رستوران یا کافه که میرویم برای انتخاب غذا از منو به شدت گیجم و کلی زمان صرف انتخاب نهاییم میکنم که دیگر رفقایم صدایشان در می آید که چه شد؟ چه کار داری میکنی؟ و...


زمان خرید لباس یا چیز های دیگر که کلا عذا میگیرم. معمولا تنها خرید نمیروم و کس دیگری را هم با خودم میبرم تا نظر او را هم بپرسم و خودم تنهایی اصلا قادر به خرید ساده ترین چیز ها هم نیستم. و این نکته را در بازار های بزرگ متوجه شدم: " اضافه کردن گزینه های انتخاب، لزوما به انتخاب بهتر منجر نمیشه؛ و حتی از یه جایی به بعد میشه گفت انتخاب بد تر رو تضمین میکنه!! " با این جمله بعدا هم کار دارم و در تعریف درست مسئله ازش استفاده خواهم کرد. اما وقتی به این جمله پی بردم که با افزایش گزینه های انتخابم گیج میشدم و ممکن بود احساساتم روی انتخابم تاثیر بگذارد یا در رودروایسی با فروشنده گیر کنم و یا مسائلی از این دست. و بعد از خرید و بازگشت به منزل فکر میکردم که بهترین انتخاب رو نکردم و فروشنده مرا گول زده و اگر فلان چیز را به جای این میخریدم بهتر بود.


پس در نگاه اولیه و شاید تعریف مسئله ی اشتباه (که در خودش یک راه حل هم هست و میدانیم در این مواقع معمولا مسئله بد تعریف شده است) به این صورت در بیاید که : راهی برای ارزش گذاری و پارامتری کردن انتخاب ها و انتخابِ پر ارزش ترین و بهترین گزینه.
پیِ این مسئله را گرفتم و چند راه پیدا کردم راهی که استاد درس حل مسئله دانشگاه شریف در جلسه ی آخر درسش هم گفت به آنها اضافه کردم. اغلب راه ها به صورت کلی به شکل انتخاب چند معیار سپس وزن دهی معیار ها و در نهایت نمره دهی به معیار ها برای هر گزینه ی انتخاب میباشد. حتی چند نرم افزار مهندسی هم در این زمینه مانند expert choice وجود دارد که با آن ها نیز آشنا شدم.

اما باز هم مشکلم حل نشد. یک جای کار ایراد داشت. من با این روش ها میتوانستم بهترین گزینه ی ممکن را پیدا کنم. اما باز هم از دو راهی ها به شدت بیزار بودم. نمودار زیر برای انتخاب های نسبتا بزرگ تر و مهم تر زندگی من صادق بود، هرچه به ددلاین نهایی تصمیم گیری بیشتر نزدیک میشدم تصمیمم عوض میشد، حتی در لحظات آخر نیز کاملا احتمال این وجود داشت که نظرم باز عوض گردد.

به طور کلی دوست داشتم سر هر دوراهی یکی به من دستور بدهد کدام راه را انتخاب کن حتی اگر گزینه ی بد تر را پیشنهاد میداد اما من را با این دو راهی ها تنها نمیگذاشتند.

با این توصیفات فهمیدم که احتمالا این اتفاقات ناشی از صفتی به اسم کمال گرایی است؛ یعنی داشتن همه چیز و بهترینشان! آه که چه خواسته ی غم انگیزی... چرا که میدانی هیچ وقت به آن خواستت نخواهی رسید، چه حیف که در دنیایی هستیم که محدوده! حیف که باید انتخاب کنیم و اصولا "انتخاب" یعنی گذشتن از خیرِ یکسری چیز ها... .

این روحیه تبعات دیگری هم دارد مثل اینکه همیشه مرغ همسایه غازه اینکه خیلی از کارها و پروژه ها رو به راحتی قبول میکنی و شروع میکنی اما به علت محدود بودن وقت و توانایی احتمالا کلی پروژه ی نیمه کاره و رها شده داری! گمان میکنم این روحیه ی کمال گرایی در بین دانشجویان دانشگاه شریف به وفور یافت شود.

پس میتوان نتیجه گرفت رضایت داشتن پس از انتخاب ها نیازمند داشتن پارامتر های دیگری سوای خوب بودن و مطلوب بودن آن انتخاب است. به عنوان یک مثال ساده: اگر گرون قیمت ترین و خوشمزه ترین غذای دنیا رو هم سفارش بدی و بلافاصله قبلش مسواک با خمیردندون زده باشی، مزه ی غذا رو نمیفهمی! مزه ی غذا خراب شده... بهترین اتخاب رو کردی اما رضایت داشتن و خوشحال بودن بعدش به خود تو هم بستگی داره! ?

حالا حکمت آن جمله ی بالا را بیشتر متوجه میشویم:

" اضافه کردن گزینه های انتخاب، لزوما به انتخاب بهتر منجر نمیشه؛ و حتی از یه جایی به بعد میشه گفت انتخاب بد تر رو تضمین میکنه!! "


با توضیحات بالا میفهمیم که اضافه کردن گزینه های بیشتر تو رو با چیز های بیشتری آشنا میکنه. چیز هایی که نمیتوانی آن ها را داشته باشی!!! و در انتها هرچه قدر هم که انتخاب خوبی کرده باشی یاد آوریِ چیز هایی که آن ها را نداری درحالی که هر کدام هم ویژگی و خوبی های منحصر به فردی داشتند؛ آزار دهنده و رنج آور است. چه جالب، شاید همین اتفاق است که در شبکه های مجازی مثل اینستاگرام و... افتاده؛ اینکه مردم به صورت کلی ناراحت تر از گذشته اند اینکه با اینکه نسبت به دهه ی 60 امکاناتمان بسیار بیشتر شده اما مردممان ناراحت تر، افسرده تر و غمگین تر از گذشته اند!

پس اگر بخواهیم مشکل را به صورت صحیح بیان کنیم به صورت یک مسئله ی بد ساختار در می آید: چگونه پس از انتخاب هایمان احساس رضایت درونی کنیم؟!
یا
چگونه حسرت نداشته هایمان را نخوریم؟!

این مسئله به شدت چند بعدی و بدساختار بوده چرا که با انسان، احساسات، افکار و جهان بینی اش سر و کار دارد. حتی شاید برای هر آدمی راه جدا و منحصر به فردی برای حل این مسئله وجود داشته باشد.
میدانید آخر اصولا درد و رنج و نارضایتی بیشتر از اینکه واقعیت خارجی داشته باشد، محصول ذهن ماست، گنجایش روانی ما در برابر اتفاقات، متفاوت است و درد و رنج هر یک از ما منحصر به فرد، لذا هرکس،
سخت ترین امتحان ممکن برای خود اوست.

در انتها با کلامی از امیر المومنین به صحبت هایمان خاتمه میدهیم.

امام علی (ع): به هیچ نعمتی نمیرسید مگر اینکه یک نعمت دیگر را از دست بدهید.

پس باید انتخاب کرد! آرام باشیم و این را بپذیریم؛ این یک واقعیت است، دنیا محل داد و ستد است.

کمال گراییانتخابتصمیم گیریشبکه های اجتماعیافسردگی
سرگشته ی محضیم و در این وادی حیرت، عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید