پوریا شکری
پوریا شکری
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

آنتوان ماتریزیو ـ قسمت 2

قسمت اول

خوانندگان در ابتدا با کتابی به رنگ سبز با جلد گالینگور روبرو شدند که فقط دو کلمه رو آن نوشته شده بود

ناخوداگاه، انتظار

بجای نام نویسنده از نام مستعار استفاده شده بود : cieco (چِع‌کو) به معنی کور

این نامی بود که خوانندگان میشناختند، داشتن نام مستعار مزایای خودش را دارد اما عیب بزرگی که دارد آنست که نویسنده در محفلی اگر یکهو تصمیم بگیرد که بخواهد خود را معرفی کند نمیتواند، این اتفاق برای آنتوان فقط دوبار تکرار شد و بعد از آن تصمیم گرفت که برای همیشه در سایه بماند و فقط به اعتبارش در میان طبقه ای بسنده کند.

بار اول در یک بار نشسته بود و در حال نوشیدن لیکور سیب بود که مردی درشت اندام شروع کرد به صحبت با صاحب بار، درباره یکی از آثار او، مرد انتقاد میکرد و به صاحب بار توصیه میکرد که نویسنده باید در فلان موقعیت حتما شخیت زن نقش دوم داستان را در موقعیتی دیگر قرار میداد و درباره دو شخصیت دیگر هم با قیافه ای حق به جانب رای صادر میکرد، در این میان آنتوان تصمیم گرفت تا به مرد نزدیک شود و خود را معرفی کرده و نسبت به نقد های او واکنش نشان دهند.

جلو رفت، سلام داد و خودش را با عنوان نویسنده معرفی کرد!
شخص مذکور نگاهی به او کرد و گفت: آقای محترم کار درستی نیست که شما شخصیت فرد دیگری را به نام خودتان جعل و مصادره کنید، چراکه نویسنده به دلیل نابینایی از نام مستعار کور استفاده میکند حال که شما فردی بینا هستید.

آنتوان اشاره کرد: من به عنوان نویسنده با توجه به جهان بینی که دارم نام کور را برگزیده ام و به نوشته های خود کاملا اشراف دارم چرا که تک تک شخصیت ها را خودم خلق و پرورانده ام برای مثال در موردی که میفرمودید امکان نداشت آن خانم کاری بجز آنکه آنجام داده، بکند
ناگهان مرد خنده ای به نشانه تمسخر کرد و مانند لوکوموتیو صدای فسی درآورد
آنتوان متعجب فقط نگاه کرد
مرد گفت تو اولین نفری نیستی که با حفظ کردن کلمه به کلمه آثار (کور) سعی داری خودت را بجای او جا زده و برای خود نان و آبی و بساطی بسازی، قبل از تو مردی موقرتر و با ظاهری آراسته تر همین کار را کرد و میخواست خودش را کسی که نیست جا بزند اما خیلی زود گند کار درآمد و انگشت نمای خلق شد.

ادامه دارد...

جهان بینینویسندهداستان نویسی
گاهی فقط میشه به چیز هایی فکر کرد که راهی بجز فکر کردن دربارش ندارم، می‌نویسم که بخونیم باهم شاید....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید