نخستین گام انسان بر سطح کرهی ماه، بیشک یکی از رویدادهای برجستهی تاریخ بشریت است. با آن که چه پیش و چه پس از برنامهی آپولو، کاوشگرهای بدون سرنشین بسیاری توسّط کشورهای گوناگون بر سطح ماه، مرّیخ و برخی دیگر از کرات آسمانی نشستند، یافتههای علمی بسیار ارزشمندی گردآوری کردند و حتی مأموریتهایی برای بازگردانی نمونه انجام شد، اما دیدن انسانهایی مثل خودمان بر سطح کرات دیگر، نه فقط از لحاظ علمی که از لحاظ اجتماعی و تاریخی نیز ارزشمند است. اما چرا با وجود پیشرفتهای بسیار در علم از دههی هفتاد میلادی تا کنون، پس از برنامهی آپولو دیگر انسانی دورتر از مدار پایینی زمین نرفت؟ در مطلب پیش رو به این پرسش پرداخته میشود.
این پرسش نزد تئوریسینهای توطئهی منکر برنامهی آپولو و فرود انسان بر سطح ماه نیز محبوبیت ویژهای دارد و عمدتاً بر پایهی آن استدلال میکنند که چون پس از برنامهی آپولو و به رغم پیشرفت در علم، فرود سرنشیندار دیگری به مقصد ماه شکل نگرفت، پس فرود بر سطح ماه (حداقل با علم امروز) ناممکن بوده و لذا برنامهی آپولو نیز نمیتوانست واقعی باشد. منطق این استدلال امّا نامعتبر است؛ چرا که فرض شده که تنها پیشنیاز فرود بر سطح ماه، پیشرفت علمی بوده و پیشرفت علمی نیز الزاماً باید به فرود سرنشیندار بر سطح ماه منجر شود و چون این اتّفاق رخ نداده، پس حتماً دانش کافی برای فرود بر سطح ماه وجود نداشته است.
این مسئله در ادامه بیشتر باز میشود؛ اما هدف کلی این مطلب، بحث با طرفداران این تئوری توطئه نیست (گمان نمیکنم که اساساً راهی برای این کار وجود داشته باشد!). لذا در صورتی که شخصی همچنان بر سر پرسشهایی ابتدایی همچون «چرا در عکسها، ستارهای در پسزمینه دیده نمیشود؟» یا «چرا پرچم روی سطح ماه در حالت افراشته و مواج ایستاده بود؟» گیر کرده است (لابد با خودش نیز فکر میکند که ناسا تمامی صحنههای فرود را جعل کرده است، اما بدون استثنا در همگی آنان نیز مرتکب چنین اشتباهات کودکانهای شده است!) و حتی حاضر نیست همین پرسشها را در گوگل جستجو کند، تقریباً ناممکن است که این مطلب نیز دیدگاهش را تغییر دهد.
تصویر زیر، سطح ماه و کاوشگر یوتو را در قالب مأموریت چانگای-۳ را نشان میدهد که در سال ۲۰۱۳ و توسط سازمان ملی فضایی چین (CNSA) انجام گرفت. بسیاری از پرسشهایی که در خصوص تصاویر آپولو از سطح ماه میپرسند را در خصوص همین تصویر یا دیگر تصاویر کاوشگرهای بدون سرشین دیگر از کشورهایی دیگر نیز میتوان پرسید: «چرا افق اینقدر نزدیک به نظر میرسد؟ چرا ستارهای در آسمان دیده نمیشود؟ چرا…؟» امّا به طرز جالبی، این پرسشها عمدتاً فقط پیرامون برنامهی آپولو و به عنوان دلایلی برای ساختگی بودن آن مطرح میشوند! به همین دلیل است که این حجم از تشکیک در خصوص برنامهی آپولو را بیشتر به دلیل توهّم توطئه میدانم تا صرفاً یک پرسشگری شکّاکانه. لذا در این مطلب نیز تلاشی برای قانع کردن منکران برنامهی آپولو نخواهد شد.
با فرض این که مخاطب محترم، از پیش قانع شده است که فرود سرنشیندار در قالب برنامهی آپولو رخ داده است و منکر آن نیست، به سراغ پرسش اصلی میرویم: چرا انسان دیگر به ماه باز نگشت؟
پاسخ کوتاه از این قرار است: به دلیل تغییرات در اقتصاد و سیاست.
از دههی هفتاد میلادی تا کنون، پیشرفت چشمگیری در علم و به دنبال آن در فنآوری رخ داده است. امّا تنها عامل اثرگذار در پیشرفت فنآوری، علم نیست؛ اقتصاد و همچنین شیوهی سیاستگذاری نیز دو عامل بسیار کلیدی دیگر هستند.
در تاریخ نیز میتوان دید که علّت اصلی و عمدهی انقلابهای صنعتی، نه یک کشف علمی جدید، بلکه یک مجموعه تحوّلات سیاسی و همچنین تغییراتی در اقتصاد و نهادهای اقتصادی (مثل پیدایش و رشد طبقهی متوسّط) است. تحصّل علم برای علم امکانپذیر است؛ میتوان دانشمندانی را قانع کرد که صرفاً برای شناخت بیشتر طبیعت و ارضای کنجکاوی، دست به پژوهش ببرند. هزینههای پژوهشها نیز میتواند از منابع درآمد شخصی (مثلاً سرمایهداران کنجکاوی که دوست دارند بخشی از ثروت خود را نیز جهت توسعهی علم خرج کنند) و/یا بودجههای تخصیصیافته به دانشگاهها و مراکز علمی تأمین گردد. در خصوص فنآوری امّا چنین نیست و حصول فنآوری بخاطر فنآوری ناممکن است. نمیتوانید صدها یا هزاران معدنچی، راننده، کارگر خط تولید، طرّاح صنعتی، مهندس، کارخانهدار، زمیندار و… را قانع کنید که با کمترین چشمداشت مالی و فقط از سر کنجکاوی به توسعهی فنآوری کمک کنند. فنآوری، بدون تخصیص سرمایهی کافی (که خود مستلزم داشتن یک طرح تجاری یا حمایت سیاسی است) و قوانین و دستگاه حقوقی مناسب (برای ایجاد امنیت در سرمایهگذاری، جلوگیری از سرقت ایدهها و…) و صرفاً با در اختیار داشتن کوهی از مقالههای علمی، توسعه نمییابد.
سرمایهگذاری جهت توسعهی فنآوری، همانطور که اشاره شد یا نیازمند وجود یک طرح تجاری است و یا حمایت سیاسی. اینترنت را به عنوان نمونه در نظر بگیرید. توسعهی آن نخست برای اهداف نظامی و با سرمایهگذاری پنتاگون انجام پذیرفت (رویدادهایی همچون جنگ یا رقابتهای سیاسی، با آن که جانهای بسیاری را میگیرند، از سوی دیگر امّا موجب سرازیر شدن حجم عظیمی از سرمایهی دولتی جهت توسعهی فنآوری میشوند) و بعدها در دسترس عموم قرار گرفت و استمرار توسعه به نهادهای تجاری سپرده شد. در هر حالت، یک انگیزهی سیاسی یا تجاری برای سرمایهگذاری در راستای توسعهی این فنآوری وجود داشت.
پیش از پرداختن به پرسش اصلی، بهتر است نگاهی به برنامهی آپولو، پیشزمینهی آن و همچنین مقایسهی برنامههای فضایی ایالات متّحده و اتّحاد جماهیر شوروی بپردازیم.
نکته: در صورت آشنایی کافی با تاریخچهی سفرهای فضایی، میتوانید از خواندن این بخش صرف نظر کنید.
در سالهای حسّاس جنگ جهانی دوّم، آلمان نازی با کمک ورنر فونبراون (Wernher von Braun)، و البته تخصیص منابع انسانی و مالی بسیار، موفّق شد که راکت سوخت مایع V-2 (کوتاهشدهی Vergeltungswaffe-2 یا سلاحانتقام-۲) را به عنوان نخستین موشک بالستیک دوربرد توسعه داده، به تولید انبوه رسانده و به کابوسی برای متّفقین تبدیل کند. در پایان جنگ نیز چند فروند از این راکت به دست کشورهای گوناگون متّفق افتاد و همچنین دانشمندان موشکی بسیاری نیز از آلمان به این کشورها پناهنده شدند – از جمله ورنر فونبراون که نزد ایالات متّحده رفت.
کمی پس از پایان یافتن جنگ جهانی دوّم در ۱۹۴۵، یک مجموعه رقابت ایدئولوژیک، سیاسی، نظامی و تسلیحاتی نیز میان دو ابرقدرت جنگ، اتّحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متّحدهی آمریکا، آغاز گشت که از آن تحت عنوان «جنگ سرد» یاد میشود. هر دو کشور علاوه بر تلاش برای گسترش ایدئولوژی، نفوذ سیاسی و کنترل نظامی خود در جایجای جهان (همچون جنگ کره در ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳، جنگ ویتنام در ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵، بحران موشکی کوبا در ۱۹۶۲ و…)، سرمایهگذاریهای کلانی نیز روی پیشرفت در حوزهی فنآوری کردند تا خود را قدرت برتر و پیشرفتهتر نشان دهند. با کمک راکتهای V-2 و دانشمندان آلمانی پناهنده، توسعهی فنآوری موشکی نیز شتاب گرفت که هدف اصلی آن توسعهی تسلیحات نظامی دوربرد بود. فقط در طی چند سال، زرّادخانهی هر دو ابرقدرت مملو از انواع موشکهای بالستیک شده بود. امّا همزمان با توسعهی موشکهای بالستیک، هر دو کشور نیمنگاهی به فضا نیز داشتند. به هر حال وقتی میتوان موشک بالستیکی را دهها کیلومتر و بیشتر از هر هواپیما یا بالن دیگری بالا برد، چرا کمی بالاتر نرفت؟ (در سال ۱۹۴۶، یک فروند راکت V-2 از سوی ایالات متّحده پرتاب شد و به عنوان نخستین جسم مصنوعی در فضا، به ارتفاع ۱۰۵ کیلومتری دست پیدا کرد و نخستین تصاویر فضایی را نیز از زمین گرفت.)
سال ۱۹۵۷، اتّفاق تاریخی مهمّی افتاد؛ شوروی با تغییر کاربری موشک بالستیک قارّهپیمای R-7، موفق به قرار دادن نخستین ماهواره در مدار زمین شد: اسپوتنیک-۱ (Спутник-1 یا ماهواره-۱). دستاوردهای علمی این ماهواره، در زمان خود بسیار قابل توجّه بود و دادههای ارزشمندی در خصوص لایههای فوقانی اتمسفر زمین را از طریق فرستندههای رادیویی به زمین مخابره کرد. امّا این رویداد از لحاظ سیاسی نیز بسیار اثرگذار بود، چرا که آغاز یک «رقابت فضایی» را رقم زد. در همان سال، اسپوتنیک-۲ نیز حامل یک سگ بنام لایکا (Laika/Лайка) به مدار زمین رسید. پرتاب این دو ماهواره همچون بمب خبری بود و ایالات متّحده را نیز مشتاق به واکنش کرد که حاصل آن پرتاب ماهوارهی اکسپلورر-۱ (Explorer-1 یا کاوشگر-۱) به فاصلهی چند ماه و در اوایل ۱۹۵۸ بود. شکلگیری این رقابت، هم مسکو و هم واشینگتن دیسی را تشویق و ترغیب به سرازیر کردن کوهی از حمایتهای مالی و سیاسی در راستای فتح فضا کرد. تنها طی دو سال، کاوشگر لونا-۱ (Луна-1 یا ماه-۱) از نزدیکی کرهی ماه گذر کرد. سال ۱۹۵۹، بشر برای نخستینبار از طریق تصاویر مخابرهشده از کاوشگر لونا-۳ توانست نیمهی دور ماه (در ادبیات عمومی به اشتباه نیمهی تاریک ماه نیز خوانده میشود) را ببیند.
سال ۱۹۶۱، یوری گاگارین (Yuri Gagarin / Юрий Гагарин) در قالب مأموریت واستوک-۱ (Восток-1 یا مشرق-۱) از سوی شوروی به عنوان نخستین انسان به فضا رفت و در مدار زمین قرار گفت. سه هفته بعد الن شپرد در قالب مأموریت مرکوری-۳ (Mercury-3 یا عطارد-۳) از سوی ایالات متّحده به فضا رفت (البته پرواز او زیرمداری بود؛ اما چند ماه بعد جان گلِن توانست به عنوان نخستین آمریکایی وارد مدار پایداری به دور زمین شود).
شوروی «اوّلین»های بسیاری را به عنوان رکورد ثبت کرده است؛ امّا برخلاف باور برخی، ایالات متّحده نیز از لحاظ فنآوری فضایی از شوروی عقبتر نبود و پا به پای این کشور پیش میرفت.
در همان سال، برنامهی مرکوری نیز نزد ایالات متّحده به پایان رسید و دو برنامهی دیگر که در راستای هم بودند را به طور همان کلید زد: جمنای (Gemini) و آپولو (Apollo). در ۱۹۶۲ و در یک سخنرانی عمومی، رئیسجمهور وقت ایالات متّحده یعنی جان اف کندی هدفگذاری مهمی را به اطّلاع عموم رساند:
“We choose to go to the moon… We choose to go to the moon in this decade and do the other things, not because they are easy, but because they are hard…” — John F. Kennedy
«ما انتخاب کردهایم که به ماه برویم… ما انتخاب کردهایم که در این دهه به ماه برویم و کارهای دیگری انجام دهیم، نه چون سادهاند، بلکه چون دشوارند…» — جان اف کندی
انجام سفر سرنشیندار به سطح ماه، دو چالش عمده داشت:
۱- نیاز بود که تکنیکهای متعدّدی برای انجام ناوبری و مانوردهی مداری، ملاقات مداری، پهلوگیری فضایی، راهپیمایی فضایی و… مورد بررسی، پژوهش و توسعه قرار گرفته و نیروی انسانی مناسبی نیز تعلیم داده شود.
۲- نیاز بود که راکت پرتابگر قدرتمندی جهت رساندن فضاپیما و ماهنشین به مدار ماه توسعه یابد.
حلّ چالش نخست در قالب برنامهی جمنای صورت پذیرفت. در ماه پایانی سال ۱۹۶۵، فضاپیماهای جمنای-۶A و جمنای-۷ برای نخستین بار در تاریخ موفّق به انجام یک ملاقات مداری در مدار زمین شدند. اوایل ۱۹۶۶ نیز جمنای-۸ (حامل نیل آرمسترانگ که بعداً در آپولو ۱۱ نیز حضور پیدا کرد، و همچنین دیوید اسکات که بعداً در آپولو ۹ و ۱۵ حضور پیدا کرد)، نخستین پهلوگیری فضایی تاریخ را با کپسول بدون سرنشین اجینا (Agena) انجام داد. پهلوگیری فضایی (space docking) برای فرود سرنشیندار بر سطح ماه اهمّیت فوقالعادهای داشت؛ چرا که طبق محاسبات، نشاندن کل فضاپیما بر سطح ماه و سپس برخاست مجدّد آن جهت بازگشت به زمین بسیار دشوار بود و در عوض از یک ماژول مجزای ماهنشین استفاده میشد که دو فضانورد را میان مدار و سطح ماه انتقال دهد. پس از برخاست از سطح ماه، ماهنشین میبایست با ماژول اصلی که در مدار واقع بود ملاقات مداری انجام داده و جهت انتقال فضانوردان و محمولهها، پهلوگیری میکرد.
به موازات جمنای و جهت رفع چالش دوّم، برنامهی آپولو نیز با همکاری مشترک ناسا (NASA)، بوئینگ (Boeing)، گرومن (Grumman)، داگلاس (Douglas)، نورث امریکن ایویشن (North American Aviation)، دانشگاه MIT، دانشگاه آریزونا و نهادهای بسیار دیگر پیش میرفت و هدف آن برنامهریزی برای چگونگی فرود بر سطح ماه و توسعهی فضاپیمایی مناسب آن بود. سال ۱۹۶۱ راکت ساترن ۱ برای نخستینبار و به طور آزمایشی پرتاب شد. تا سال ۱۹۶۶ نیز چندین ساترن ۱ و ساترن ۱B دیگر پرتاب شدند تا نهایتاً در ۱۹۶۷، نوبت به پرتاب نخستین راکت ساترن ۵ (Saturn V یا زحل ۵) به همراه فضاپیمای آپولو ۴ (Apollo 4) به صورت آزمایشی و بدون سرنشین رسید.
راکت ساترن ۵ تا به امروز که این مطلب در حال نگارش است (سپتامبر ۲۰۲۱) بزرگترین راکت در تمام تاریخ است که تا کنون باموفّقیت به فضا رفته است (در صورت پرتاب موفّق Starship به فضا، این رکورد توسّط شرکت خصوصی SpaceX شکسته خواهد شد).
پس از چند پرتاب آزمایشی دیگر، اکنون نوبت پرتابهای سرنشیندار با آپولو بود. سال ۱۹۶۸، آپولو ۷ توسّط راکت ساترن ۱B پرتاب شده و به مدار زمین رسید. در اواخر همان سال، آپولو ۸ نیز با راکت ساترن ۵ پرتاب شده و به مدار ماه رسید. این نخستینبار بود که بشر از مدار زمین خارج میشود و همچنین نخستینباری که به مدار ماه میرسد. سفر در مجموع شش روز به طول انجامید و سه فضانورد به مدّت بیست ساعت در مدار ماه قرار گرفتند و سپس به زمین بازگشتند.
علاوه بر برنامههای سرنشیندار آپولو و جمنای، مأموریتهای بدون سرنشین متعدّدی نیز جهت مطالعهی ماه، انتخاب محل فرود مناسب برای آپولو و… صورت گرفته بود که از جملهی آنها میتوان به برخورد موفّق کاوشگرهای Ranger ۷ تا ۹ در سالهای ۱۹۶۴ و ۱۹۶۵، فرود موفّق کاوشگرهای Surveyor ۱ تا ۷ (از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۸) بر سطح ماه و قرارگیری چندین مدارگرد در مدار ماه اشاره کرد. از سمت دیگر زمین نیز شوروی مأموریتهای بدون سرنشین متعدّد دیگری به مقاصد مدار و سطح ماه انجام داد.
یک نکتهی حاشیهای جالب این که محل فرود آپولو ۱۲ در سال ۱۹۶۹، در نزدیکی محل فرود کاوشگر Surveyor 3 بود که دو سال قبل از آن و در ۱۹۶۷ بر سطح ماه نشسته بود. فضانوردان قطعاتی از این کاوشگر را جدا کرده و جهت مطالعه به زمین باز گرداندند که هماکنون در موزه نگهداری میشود. این نخستین و تنها کاوشگر تاریخ است که بر سطح کرهای دیگر، مجدداً مورد دیدار انسانها قرار میگیرد. (البته تا زمان نوشته شدن این مطلب. روزی را تصوّر کنید که کاوشگرهای مرّیخی دوران ما، توسّط نوادگان ما از سطح مرّیخ بازیابی شده و به عنوان آثاری تاریخی در موزههایی روی زمین یا مرّیخ قرار گیرند!)
پس آپولو ۸، دو مأموریت آزمایشی دیگر نیز انجام شد: در مارس ۱۹۶۹، آپولو ۹ به همراه ماژول ماهنشین و به منظور آزمایش آن در مدار زمین قرار گرفت. چند ماه بعد و در ماه می همان سال نیز آپولو ۱۰ پرتاب شد، به مدار ماه رسید، دو فضانورد از سه خدمهی آن به ماژول ماهنشین منتقل شدند، از فضاپیمای اصلی جدا شده و تا ۱۵ کیلومتری سطح ماه به پایین رفتند و سپس مجدّداً ارتفاع گرفته و به مدار ماه برگشتند. در این مأموریت نیز هدف اصلی تست تمامی سیستمها و استیجها جهت فرود بر سطح ماه بود. همهچیز اکنون برای ساختن تاریخ آماده است!
در جولای ۱۹۶۹، ماژول ماهنشین آپولو ۱۱ با موفّقیّت بر سطح ماه نشست. چند ماه بعد و در نوامبر همان سال نیز فرود آپولو ۱۲ با موفّقیت انجام شد. اوایل سال ۱۹۷۰، آپولو ۱۳ پرتاب شد که البته به علّت نقص فنّی و انفجار دو عدد از تانکرهای اکسیژن ماژول سرویس، بدون فرود بر سطح ماه ناچار به بازگشت شد. سپس یک وقفهی یک ساله ایجاد شد و پس از آن آپولو ۱۴ و ۱۵ در سال ۱۹۷۱ و آپولو ۱۶ و ۱۷ در سال ۱۹۷۲ بر سطح ماه نشستند. جمعاً تا آن زمان ۱۲ نفر موفّق به قدم نهادن بر ماه شدند.
به رغم موفّقیّتهای برنامهی آپولو، نه کنگره و دولت ایالات متّحده تمایلی به تخصیص هزینههای بیشتر داشتند و نه جامعهی آمریکایی خسته از جنگهای خارجی متعدّد احساس میکردند که پس از تحقّق هدف جان اف. کندی مبنی بر فرستادن انسان به ماه، دیگر کار جذّابی برای انجام دادن در فضا باقی مانده است! ناسا از مدّتها پیش برای آپولو ۱۸، ۱۹ و ۲۰ نیز برنامهریزی کرده بود. درواقع قرار بود کاوش بر سطح ماه در سه فاز انجام شود: فاز نخست (مأموریت نوع G) که تنها آپولو ۱۱ را در بر داشت، فاز دوّم (مأموریت نوع H) که شامل آپولو ۱۲ تا ۱۵ میشد، و فاز سوّم (مأموریت نوع J) که آپولو ۱۶ تا ۲۰ را در بر گرفته و برای فرود از ماهنشین ارتقایافتهای (موسوم به extended lunar module یا ELM) با قابلیت پشتیبانی از مأموریتهای طولانیتر و پیچیدهتر میکرد. حتّی برای پس از آپولو ۲۰ نیز برنامههایی جهت کاوش بیشتر سطح ماه وجود داشت. امّا در سال ۱۹۷۰، تصمیمات دیگری گرفته شد. نخست مأموریت آپولو ۲۰ و پس از آن آپولو ۱۵ و ۱۹ لغو شدند و قرار شد که بودجهی آنها جهت توسعهی برنامههای اسکایلب و شاتل استفاده گردد. در نتیجهی آن، آپولو ۱۸ به ۱۵ تغییر شماره داد (مأموریت آن همچنان از نوع J بود) و مأموریت آپولو ۱۷ نیز بازطرّاحی شد.
خلاصهی کلام آن که پس از تصمیمات ۱۹۷۰، سه فرود موفّق دیگر – و این بار از نوع J، با مدّتزمان طولانیتر، ماهنشین ارتقایافتهتر، ماهپیماییهای بیشتر و البته استفاده از خودروی مهنورد – تحت شمارههای ۱۵، ۱۶ و ۱۷ انجام شده و پس از آن برنامهی آپولو برای همیشه به پایان رسید (البته راکت ساترن-۵، پس از برنامهی آپولو نیز در برنامهی اسکایلب مورد استفاده قرار گرفت. همچنین CSM-111 که برای مأموریت اوّلیه و لغوشدهی آپولو ۱۵ در نظر گرفته شده بود نیز در ۱۹۷۵ در مأموریت آپولو-سایوز مورد استفاده قرار گرفت).
بررسی علل ناکامی شوروی در رساندن انسان به سطح ماه، خود نیازمند مطلب مفصّل دیگری است. امّا به طور کلّی میتوان این علل را به دو دستهی فنّی و مدیریتی تقسیم کرد.
از نظر مدیریتی، ساختار سازمانی برنامهی فضایی شوروی، کاملاً متفاوت از ناسا بود. در رأس این برنامه، سرگئی کارالیُف (Sergei Korolev / Сергей Королёв) قرار میگرفت که کنترل و نظارت مستقیمی روی تمامی فعّالیتهای انجامشده در این برنامه داشت. وی البته بسیار مشتاق به برنامهریزی برای انجام سفرهای سرنشیندار بر سطح ماه بود. شوروی نیز حتّی در مقطعی هدفگذاری کرده بود که در سال ۱۹۶۷ و همزمان با پنجاهمین سالگرد انقلاب ۱۹۱۷، فضاپیمای سرنشینداری را بر سطح ماه فرود آورد. امّا مجموعه عزل و نصبها، مناقشات و مشکلاتی در سطح مدیریتی، آمادهسازی راکتی مناسب برای سفر به ماه را آنقدر به تعویق انداخت که ایالات متّحده توانست نخستین کشوری باشد که به سطح ماه میرسد.
از نظر فنّی، ایالات متّحده برای استیج نخست راکت ساترن ۵، موسوم به S-IC، اقدام به طرّاحی و توسعهی موتورهای قدرتمند و غولپیکر F1 کرد که پنج عدد از آنها در پایین S-IC نصب میشدند. این موتورها در برابر بسیاری از رقبای خود چندان بهینه نبودند (از نظر ایمپالس ویژه یا ISP)، امّا بسیار قدرتمند بودند و میتوانستند وظیفهی خود در راستای بلند کردن راکت ساترن ۵ از سطح زمین را انجام دهند (درواقع حتّی تا به امروز نیز در کلاس خود قدرتمندترین موتورهایی هستند که تا کنون ساخته شدند). طرّاحی موتور F1 در دههی پنجاه تست آن از اواخر همین دهه تا اواسط دههی شصت انجام شد، به شکلی که تا ۱۹۶۵، ناسا نمونههای عملیاتی این موتور را در اختیار داشته و دو سال بعد یعنی در ۱۹۶۷ توانست آنها را روی یک ساترن ۵ کامل سوار کرده و در قالب مأموریت بدون سرنشین آپولو ۴ به فضا پرتاب کند.
در سوی دیگر قارّه امّا برنامه به کندی پیش میرفت. مسکو تمایلی به هزینهی بیشتر برای فراهمآوری زیرساخت جدید برای ساخت و تست چنین موتوری را نداشت. در عوض مهندسان برنامهی فضایی شوروی به فکر استفاده از موتورهای کوچکتر NK-15 افتادند که در مقایسه با F1 ضعیفتر و پیچیدهتر، امّا بهینهتر بودند. برای سفر به ماه، راکت N-1 (Н-1 کوتاهشده از Носитель-1 به معنای حامل-۱) در نظر گرفته شده بود که قرار بود ۳۰ عدد از این موتورها در پایین استیج نخست آن نصب شوند. امّا این پیچیدگی مضاعف، کاهش اتّکاپذیری را به دنبال میداشت. شوروی امکان تست همزمان هر ۳۰ موتور را نداشت و تنها راه این بود که آنها را روی راکت N-1 نصب کرده و به هنگام پرتاب تست کند. از سوی دیگر امّا مشکلات مدیریتی موجب شد که توسعهی این راکت آنقدر کند پیش رود که نخستین نمونهی آزمایشی کامل آن در فوریهی ۱۹۶۹ آماده شود که البته با شکست مواجه شد – کنترل همزمان ۳۰ موتور پیچیده و سوخترسانی همزمان به تمامی آنان اصلاً کار راحتی نبود و شوروی نیز تا پیش از آن تاریخ هرگز چنین تستی انجام نداده بود (درواقع اصلاً زیرساخت مناسب برای انجام چنین تست عظیمی را نداشت). در سوّم جولای همان سال نیز N-1 دیگری را آمادهی پرتاب کرد که آن نیز نه تنها ناموفّق بود، بلکه فقط چند ثانیه پس از برخاست و به دلیل انفجار پمپ توربوی اکسیژن مایع یکی از موتورها، همچون بمبی بر روی سکوی پرتاب افتاد، موجب انفجار بسیار مهیبی شد که سکوی پرتاب و تأسیسات اطراف آن را نابود کرده و قطعات راکت را نیز تا کیلومترها دورتر پرتاب کرد (بدتر از همه آن که حتّی پس از انفجار نیز سوخت مشتعلنشده در همهجا پخش شد و عملیات پاکسازی و بازسازی را بسیار کند و خطرناک ساخت). تمام اینها درحالی بود که ناسا از مدّتها قبل نه تنها موتورهای F1 را تست و وارد فاز عملیاتی کرده بود، بلکه چندین پرتاب سرنشیندار موفّق ساترن ۵ به مدار زمین و ماه را نیز کامل کرده بود و همهچیز آمادهی فرود به سطح ماه بود. تنها دو هفته پس از انفجار دوّمین راکت N-1، آپولو ۱۱ با موفّقیّت از سمت دیگر زمین پرتاب شد و چند روز پس از آن خاک ماه را لمس کرد. در سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲، دو تلاش دیگر برای راهاندازی و پرتاب راکت N-1 نیز بینتیجه ماند و این درحالی بود که آپولو ۱۷ نیز در همان ۱۹۷۲ بر ماه نشست.
پس از این مجموعه مشکلات فنّی و مدیریتی که گریبانگیر برنامهی فضایی شوروی شد، مسکو از انجام سفر سرنشیندار به ماه منصرف شده و عمدهی توجّه برنامهی فضایی شوروی را معطوف به برنامهی سالیوت (Салют یا سلام [نظامی]) ساخت که در ۱۹۷۱ کلید خورده بود. مهمتر از آن این که تب رقابت فضایی نیز فروکش کرد. سال ۱۹۷۵ یک مأموریت مشترک موسوم به آپولو-سایوز/سایوز-آپولو (Apollo-Soyuz یا Союз-Аполлон – هر کشور تمایل داشت که نام فضاپیمای خود ابتدا آورده شود!) انجام شد که در آن یک فضاپیمای آپولو و یک فضاپیمای سایوز در مدار زمین به یکدیگر پهلوگیری کرده و خدمهشان با یکدیگر دست دادند. به دنبال این حرکت نمادین، سیاست دو کشور در قبال برنامههای فضایی خود نیز تغییر کرده و به تدریج مجموعهای از همکاریها و برنامههای مشترک آغاز گشت.
برخی از تئوریسینهای توطئه، چنین استدلال میکنند که ایالات متّحده، فرود بر ماه را در استودیو جعل کرد تا شوروی را تحریک به صرف منابع مالی بیهوده برای رقابت به مقصد ماه کند. امّا جدا از این که نه امکان چنین صحنهسازی عظیمی وجود داشت (آن هم در اوج جنگ سرد که هر دو کشور به شدت یکدیگر را زیر نظر داشتند، و آن هم در خصوص پروژهای بسیار عظیم که نهادهای دولتی و خصوصی بسیاری را درگیر خود کرده است) و نه اصلاً شبیهسازی گرانش ماه و شرایط خلاء در استودیوهای فیلمبرداری و بدون در اختیار داشتن جلوههای ویژهی کامپیوتریِ امروز ممکن بود (کافیست نگاهی به فیلم 2001: A Space Odyssey بندازید که در سال ۱۹۶۸ و حدود یک سال پیش از نخستین فرود موفّق بر سطح ماه اکران شد)، رسیدن ایالات متّحده بر سطح ماه اتّفاقی نبود که در یک شب رخ دهد. همانطور که پیشتر هم توضیح داده شد، ایالات متّحده از حدود یک دهه پیش از نخستین فرود موفّق خود بر سطح ماه، برنامهی آپولو را آغاز کرده بود، تا اواسط همان دهه نمونههای عملیاتی و آزمایششدهی موتور F1 را آماده داشت، دو سال بعد پرتاب آزمایشی آپولو ۴ را انجام داد و تا پیش از نخستین فرود نیز سرنشینانی را راکت ساترن ۵، با موفّقیت به مدار زمین، مدار ماه و حتّی ارتفاع ۱۵ کیلومتری از سطح ماه رسانده بود، و تمامی اینها در حالی انجام میشد که شوروی فقط چند ماه پیش از فرود آپولو ۱۱، تازه میخواست فعال کردن همزمان ۳۰ موتور NK-15 را برای نخستینبار تست کند!
واضح است که اتّحاد جماهیر شوروی در توسعهی راکت N-1 بسیار دیر شروع کرد و کند پیش رفت، درحالی که ایالات متّحده از سالها قبل توانسته بود راکت ساترن-۵ را به خوبی توسعه دهد تا نه تنها برای رساندن انسان به ماه، بلکه حتّی پس از برنامهی آپولو و برای پرتاب ایستگاه فضایی اسکایلب نیز مورد استفاده قرار گیرد.
استدلال یادشده حاضر به پذیرفتن مجموعه اشکالات مدیریتی که در دههی شصت در برنامهی فضایی شوروی رخ داد نیست، برای ناکامی شوروی در توسعهی راکت N-1 و صرفاً به دلیل «اولین»هایی که در دههی پنجاه ثبت کرد و بیتوجّه به آن که ایالات متّحده نیز عقبتر نبود، مغلطهوار علّتِ جعلیِ ناممکنبودنِ سفرِ سرنشیندار به ماه با فنآوری آن زمان را میتراشد، تمام دستاوردهای ایالات متّحده در برنامههای جمنای و آپولو را به کلّی نادیده گرفته، و گویا تصوّر میکند که صبح ۲۰ جولای ۱۹۶۹، «آقای ناسا» از خواب بلند شد و تصمیم گرفت ادّعا کند که هماکنون فضانوردانی بر سطح ماه دارد!! این استدلال مردود است.
اکنون نوبت بررسی پرسش اصلی است. همانطور که در مقدّمه نیز اشاره شد، سفرهای فضایی و به طور کلّی توسعهی فنآوری فضایی (یا هر نوع فنآوری دیگری)، علاوه بر بُعد علمی، دارای ابعاد مهمّ سیاسی، اجتماعی اقتصادی نیز میباشد. علم از دههی هفتاد میلادی تا به امروز پیشرفت بسیاری کرده است و به واسطهی آن، مأموریتهای فضایی پیشرفتهتری نیز ترتیب داده شده است؛ امّا سیاستگذاری و سرمایهگذاری تا کنون در جهتی نبوده است که باز شاهد مجموعهای از سفرهای سرنشیندار به کرات دیگر باشیم.
ناسا پیش از هر چیز یک نهاد دولتی است و بودجهی آن توسّط کنگرهی ایالات متّحده تعیین میشود. لذا این که این که چه ناسا-سازهای از کیپکارناوال به فضا برود، وابستگی تنگاتنگی دارد با آن که چه قلمی در واشینگتن دیسی بر سطح کاغذ بچرخد!
نمودار زیر، بودجهی تخصیصیافته به ناسا بر حسب درصد از کل بودجهی فدرال در هر سال را نشان میدهد:
اثر رقابت فضایی را به خوبی میتوان در این نمودار مشاهده کرد. از سال ۱۹۶۱ و با رسیدن نخستین انسان به فضا، اوجگیری رقابت فضایی و هدفگذاری جان اف کندی برای فتح ماه، ثروت کلانی به سوی ناسا سرازیر شده که به پیشرفت بسیار سریعی طی چند سال میانجامد. تعجبی ندارد که با این بودجهی سرشار، زیرساخت لازم برای تست موتورهای F1 و توسعهی راکت ساترن ۵ فراهم شده باشد. درواقع در دههی شصت، بیشتر بودجهی ناسا برای برنامهی آپولو خرج میشد. امّا با کاهش بودجه توسّط کنگره و معطوف شدن مجدّد توجّه جامعهی ایالات متّحده به نبرد فرسایشی و طولانی ویتنام، ناسا نیز ناچار شد که در برنامههای فضایی خود بازنگری کرده و توجّه خود را از استمرار فرستادن انسان به ماه، به برنامههای دیگری معطوف کند. تقریباً همزمان با پایان رقابت فضایی، سهم ناسا از بودجهی فدرال را به زیر ۱٪ کاهش مییابد. بیشتر آن نیز صرف برنامهی شاتل، توسعهی ایستگاه فضایی بینالمللی و مطالعات مرّیخ و دیگر سیّارات شده و مجالی برای ازسرگیری سفرهای سرنشیندار به ماه باقی نمیگذارد (گزارشهای تخمین بودجهی سالیانهی ناسا در وبسایت رسمی این نهاد منتشر میگردد. به عنوان نمونه میتوانید گزارش سال ۲۰۲۲ را بررسی کنید).
پیشبرد برنامههای فضایی، نیازمند تحقیق و توسعه و البته آزمون و خطاست. حال برخلاف شرکتهای خصوصی همچون اسپیساکس که تنها لازم است به سهامداران خود پاسخگو باشند و در خصوص این که چه کنند آزادی عمل بسیاری دارند، ناسا برای هر برنامهای نیازمند قانع کردن کنگره است و برای هر شکستی نیز باید به دولت پاسخگو باشد (به هر حال مردم میخواهند بدانند که چرا مالیاتشان در کسری از ثانیه به تودهای از دود و آتش تبدیل شد و مقصّر این امر کیست!) این موضوع، آزادی عمل را به شدّت از ناسا میگیرد. فراموش نکنید که اسپیساکس پیش از عملیاتی کردن راکت Falcon-9 که به شکل فوقالعادهای میتواند به صورت عمودی بر زمین بنشیند، چندین شکست متوالی داشت و حتّی زمزمههایی از خطر ورشکستگی این شرکت نیز به گوش میرسید. امّا به هر حال توانست مسیر را ادامه دهد و Falcon-9 را به یک راکت عملیاتی با قابلیت استفادهی مجدد جهت انجام پرتابهای سرنشیندار و بدون سرنشین به مدار زمین کند. حال اگر بجای اسپیساکس، ناسا قصد داشت چنین کاری کند، حتّی اگر کنگره قانع میشد که برای ایدهی بسیار بلندپروازانهی بازگردانی یک راکت از فضا و نشاندن عمودی آن بر سطح زمین بودجهای اختصاص دهد، به محض وقوع یک یا چند شکست نخست، پروژه را به طور کامل رها میکردند.
اتّفاق دیگری که در حال حاضر شاهد آن هستیم، تغییر در نگاه به فضاست. اگر زمانی فضا همچون قلمرویی دستنخورده بود که انتظار فاتحان جدید را میکشید و ابرقدرتها تمایل داشتند برای کاوش در آن هزینه کنند، امروز صنعت فضایی در حال تبدیل شدن به یک تجارت است. دیگر فقط دولتها و نهادهای نظامی نیستند که میتوانند صاحب ماهواره باشند، بلکه شرکتهای خصوصی بسیاری نیز با انگیزههای گوناگون تمایل دارند که ماهوارههایی در فضا داشته باشند و برای مثال از طریق اجارهی خدمات ماهوارهای خود کسب درآمد کنند. حتّی پرتاب ماهواره به فضا نیز در انحصار دولتها نبوده و شرکتهای خصوصی بسیاری همچون SpaceX یا Rocket Lab مشغول پذیرش سفارش مشتریان خصوصی، دولتی (از جمله ناسا) و نظامی در این خصوص هستند. و البته این که دیگر ارسال انسان به فضا نیز در انحصار دولتها نبوده و امروزه شاهد اعزام گردشگران به فضا از طریق فضاپیماهای خصوصی متعلّق SpaceX یا Blue Origin هستیم. برخی از استارتاپها و شرکتها همچون Axiom و Orbital Assembly Corporation نیز پا را از این هم فراتر گذاشته و به دنبال راهاندازی هتلهای فضایی جهت میزبانی از مسافران در مدار زمین هستند.در چنین شرایطی، سازمانهای فضایی دولتی نیز معمولاً ترجیح میدهند که از رقابت با بخش خصوصی پرهیز کرده و تمرکز خود را بر روی زمینههایی که هنوز کاربرد تجاری پیدا نکرده (همچون فرستادن کاوشگرهای رباتیک به سیّارات دیگر) معطوف سازند.
در کل، بازگشت انسان به ماه فقط زمانی محقّق خواهد شد که یا محرّکی سیاسی، همچون یک رقابت فضایی تازه، دولتها را تشویق به سرمایهگذاری کند، و یا توجیهی تجاری برای بازگشت به ماه پیدا شود که شرکتهای خصوصی را به سمت خود بکشد. چرا که به هر حال بازگشت به ماه پول میخواهد و صرفاً با دانستن F=m.a قادر به برداشتن «گامی کوچک برای یک انسان و جهشی عظیم برای بشریت» نخواهید بود!
در مقدّمه ذکر شد که علل اصلی که رابطهی تنگاتنگی نیز با یک دیگر دارند، اقتصادی و سیاسی هستند. امّا بُعد دیگری که هم روی سیاست و هم اقتصاد نیز اثر قابل توجّهی دارد، بعد اجتماعی است. به نظر میرسد که اقبال عمومی نسبت به برنامههای فضایی، در مقایسه با دوران رقابت فضایی کاهش یافته است.
در آن دوران، بسیاری از نظرسنجیها نشان میداد که آرزوی مشترک اکثر کودکان شهروند ایالات متّحده این است که یا فضانورد شوند و یا به طور کلّی در ناسا استخدام گردند. زمانی که آپولو ۱۱ در حال فرود بر سطح ماه بود، اینطرف و بر روی زمین، میانگین سنّی افراد حاضر در اتاق کنترل مرکز فضایی جانسون واقع در هیوستن تگزاس فقط ۲۸ سال بود! امروز امّا چنین نیست. میانگین سنّی کارکنان ناسا به ۴۷ سال (؟ / نیازمند منبع معتبر - آماری از میانگین سنی افراد اتاق کنترل در مأموریتهای اخیر یافت نشد) رسیده است. در سال ۲۰۱۹ یک نظرسنجی نشان داد که اکثریت کودکان در این کشور، با تعمیم از ۳۰٪ از پاسخدهندگان، تمایل دارند که یک یوتوبر یا ولاگر معروف شوند و فقط ۱۱٪ میخواهند فضانورد شوند! (حال جالب آن که در چین آمار دقیقاً برعکس است و همین نظرسنجی نشان داد که ۵۶٪ کودکان چینی آرزوی فضانورد شدن را در سر میپرورانند و فقط ۱۸٪ اظهار کردند که میخواهند به دنبال کسب شهرت از طریق فعّالیت در یوتوب یا ضبط ویدیوبلاگ باشند). حتّی از میان آن کودکانی که علاقه دارند فضانورد شده و یا به سراغ صنایع فضایی روند نیز به نظر میرسد که بیشتر آنها مجذوب شرکتهای فضایی خصوصی از قبیل اسپیساکس شده باشند تا این که تمایل داشته باشند که به ناسا راه پیدا کنند (گذشته از تمام پروژههای نوآورانهی اسپیساکس، تأثیر حضور پررنگ مدیرعامل جوان آن و ثروتمندترین memeباز جهان یعنی ایلان ماسک در شبکههای اجتماعی را نیز نباید نادیده گرفت!).
در همان جولای تاریخساز ۱۹۶۹، آهنگ مشهور Space Oddity (شگفتی فضا) از دیوید بویی منتشر شد. امروز امّا اگر یکی از خوانندهها آهنگی در خصوص سفر به فضا بخواند، به نظرتان تا چه حد با اقبال عمومی روبهرو میشود؟ (پیشنهاد میکنم مطلب جذّاب «پنجاه سال دیر(تر)» از جناب پویان بیزه را در این خصوص بخوانید!) طبیعتاً زمانی که اقبال عمومی در خصوص برنامههای فضایی کاهش یابد، یک دولت دموکراتیک نیز مقاومت چندانی در برابر مردم نشان نخواهد داد؛ هرچه باشد در انتخاباتهای آتی نیز به رأی مردم نیاز دارد (و در بخش ۳-۳ میبینید که برنامههای فضایی تا چه حد میتوانند تحت تأثیر سیاست قرار گیرند).
تأکید شد که ناسا یک نهاد دولتی بوده و عملکرد آن وابسته به برنامههای سیاسی است. امّا خوب سیاستمداران، دانشمند و مهندس نیستند و لزوماً تصمیمات فنّی درستی نمیگیرند. از سوی دیگر، بدون وجود عامل محرّکی همچون رقابت فضایی، حتّی تغییرات دولتها نیز به راحتی میتواند برنامههای فضایی را تحت تأثیر قرار دهد. برای درک بهتر، بگذارید از دوران آپولو، چند دهه در زمان به جلوتر سفر کنیم.
در دوران ریاست جرج دابلیو. بوش و در سال ۲۰۰۵، با تأیید دولت وقت و شخص رئیس جمهور، برنامهی کانستلیشن (Constellation یا صورت فلکی) کلید خورد. این برنامه سه هدف عمده داشت: تکمیل ایستگاه فضایی بینالمللی (ISS) واقع در مدار زمین، انجام سفرهای سرنشیندار به ماه تا سال ۲۰۲۰ و نهایتاً انجام سفرهای سرنشیندار به مقصد مرّیخ. برای این منظور، ناسا شروع به توسعهی کپسول اوریون (Orion) و مجموعه راکتهای اریس (Ares) کرد که میتوانستند جایگزینهای قدرتمندی برای آپولو و ساترن باشند. امّا در سال ۲۰۰۹ و با روی کار آمدن باراک اوباما، پروژهی کانستلیشن به کلّی تعطیل شد! اوباما و دولتش اعتقاد داشتند که بودجهی برنامهریزی شده برای کانستلیشن بیش از حد بالاست و همچنین این برنامه فاقد نوآوری کافی است. بخشی از توضیحاتی که در خصوص این تصمیم در شرح بودجهی سال ۲۰۱۱ ایالات متّحده (صفحهی ۱۸) در خصوص تعطیلی برنامهی کانستلیشن عنوان شده است، به شرح زیر میباشد:
“The Administration proposes to cancel the Constellation Systems program intended to return astronauts to the Moon by 2020 and replaces it with a bold new approach that embraces the commercial space industry, forges international partnerships, and develops the game-changing technologies needed to set the stage for a revitalized human space flight program and embark on a 21st Century program of space exploration.”
«مدیریت پیشنهاد تعطیلی برنامهی Constellation Systems که در نظر داشت فضانوردان را تا سال ۲۰۲۰ به ماه باز گرداند را داده و آن را با رویکردی جسورانه و نوین جایگزین میسازد که صنایع فضایی تجاری را با آغوش باز میپذیرد، موجب شکلگیری همکاریهای بینالمللی میشود، فنآوریهای سرنوشتساز را توسعه میدهد که برای نهادن زمینهای برای یک برنامهی پرواز فضایی سرنشیندار بازفعّالشده و آغاز یک برنامهی قرن بیست و یکمی کاوش فضا، مورد نیاز است.»
و به این ترتیب فقط با یک چرخش قلم اوباما، برنامهی کانستلیشن به رغم تمام پیشرفتها و تمام هزینههای صرف شده، به تاریخ میپیوندد. وی و دولتش اعتقاد داشتند که بهتر است هدف برنامههای فضایی را از بازگردانی انسان به ماه، به فرستادن انسان به مرّیخ و همچنین کاوش در کمربند سیّارکی معطوف کرد. با این دید، در سال ۲۰۱۱ توسعهی راکت SLS آغاز میگردد. تا آن که در سال ۲۰۱۷ و با کنار رفتن اوباما، دونالد ترامپ بر سر کار آمده و توجّه ایالات متّحده را یک بار دیگر به بازگشت به سوی ماه بر میگرداند. لذا با امضای ترامپ، برنامهی آرتمیس (Artemis – در افسانههای یونان باستان، آرتمیس نام یک ایزدبانو و خواهر آپولو است) با هدف بازگردانی مجدّد انسان بر سطح ماه و فرود در یکی قطبهای ماه تا سال ۲۰۲۴ کلید میخورد. حتّی در خصوص چگونگی بازگشت انسان به سطح ماه نیز چندین مرتبه تغییر در تصمیمگیری رخ داده است. نخست برنامه از این قرار بود که یک ایستگاه فضایی موسوم به Lunar Gateway در مدار ماه مستقر شده و فضاپیمای حامل فضانوردان به آن پهلوگیری کند، سپس خدمه به یک ماژول ماهنشین منتقل شده و از طریق آن میان ایستگاه و سطح ماه جابهجا شوند. امّا سپس تصمیم بر آن شد که برنامهی آرتمیس منتظر استقرار Lunar Gateway در مدار ماه نمانده و نخستین فرودهای خود را بدون استفاده از آن انجام دهد.
برنامهی آرتمیس از راکت SLS و فضاپیمای اوریون برای انتقال فضانوردان استفاده کرده و برای ماهنشین، تا زمان نوشته شدن این مطلب (سپتامبر ۲۰۲۱) در نظر دارد که با یکی از شرکتهای خصوصی (احتمالاً اسپیساکس) همکاری کند. ولی حتّی توسعهی SLS نیز از تصمیمات سیاستمداران در امان نبوده است. برخلاف شرکت خصوصی اسپیساکس که به شکل بلندپروازانه و شاید دیوانهواری مشغول کار بر روی راکت غولپیکر استارشیپ (Starship) است (این راکت به همراه بوستر خود بزرگترین راکت جهان و حتّی بزرگتر از ساترن-۵ خواهد بود که البته هم خود و هم بوسترش قابلیت استفادهی مجدد را نیز دارند. علاوه بر آن، موتور Raptor مورد استفاده در آن نیز کاملاً در کلاس خود منحصر به فرد بوده و هرگز مشابه آن به صورت عملیاتی استفاده نشده است)، برای ناسا چنین آزادی عملی وجود نداشته است. بجای استفاده از آخرین فنآوری روز، ناسا مجبور شده است که از طرحهای شاتل فضایی مربوط به دههی هفتاد میلادی استفاده کند! با کمی دقّت متوجّه شباهتهای بسیار SLS با شاتل خواهید شد. مثلاً موتورهای RS-25 مورد استفاده در SLS، همان موتورهای اصلی شاتل است؛ و یا بوسترهای جانبی SLS دقیقاً بر اساس بوسترهای جانبی شاتل بازطرّاحی شدهاند. این تصمیمی بود که از سوی کنگره برای ناسا گرفته شده است. سیاستمداران نهچندان آشنا به مهندسی و علوم موشکی، به این نتیجه رسیده بودند که هم برای کاهش هزینهها و هم برای استخدام و بهکارگیری مجدّد پرسنل قدیمی ناسا که زمانی بر روی برنامهی شاتل کار میکردند، بهتر است طرّاحی SLS تا حدّ امکان بر پایهی شاتل باشد.
نکتهی دیگر نیز این است که حتّی همین تصمیم ایالات متّحده در خصوص بازگردانی مجدّد انسان به ماه بجای استفاده از کاوشگرهای رباتیک نیز پیرو یک محرّک سیاسی جدید است: جمهوری خلق چین. سازمان فضایی ملّی چین (CNSA) در دهههای اخیر پیشرفت بسیار سریعی داشته است و از جمله اهداف آن انجام سفرهای سرنشیندار به ماه و استقرار یک پایگاه جهت اقامت بلندمدّت بر سطح ماه است. این تحرّکات چین ظاهراً همچون زنگ خطری برای ایالات متّحده بوده از آنجا که سیاستمداران آمریکایی چندان علاقهای ندارند که در فتح فضا دست پایین را پیدا کنند، به فکر بازگشت به ماه و محکم کردن جای پای کشور خود در این قمر طبیعی زمین افتادهاند.
تمامی مسائل یادشده در بخش پیشین و از جمله از دخالتهای سیاسی بسیار در برنامههای فضایی ناسا، بیبها نیست و موجب هدررفت حجم عظیمی از منابع و همچنین کند شدن برنامهها میگردد. ناسا نیز به رغم آگاهی از این موضوع، چارهی چندانی نداشته است — البته تا دههی اخیر. تغییری که در این دهه رخ داده است، تثبیت شرکتهای فضایی خصوصی است. پیش از این نیز البته ناسا همکاریهای بسیار زیادی با شرکتهای فعّال در حوزهی هوافضا (همچون لاکهیدمارتین، بوئینگ و...) داشته است و هماکنون نیز دارد. امّا برخلاف این شرکتها که تمرکز اصلیشان ساخت هواپیماست، امروزه شاهد رشد شرکتهایی هستیم که طرحهای تجاریشان کاملاً گرهخورده به فضاست. از سمتی دیگر نیز خصوصی بودن این شرکتها، امتیاز بزرگی برای آنهاست و دیگر خبری از کنگره و دولت نیست که در برنامهریزیها و روند توسعهی آنان دخالت کند. به همین دلیل است که ناسا نیز برخلاف رویکرد پیشین خود، اکنون ترجیح میدهد توسعهی فضاپیماهای جدید و همچنین فعّالیتهای دیگری چون پرتاب ماهواره یا ارسال فضانورد به ایستگاه فضایی بینالمللی را در قالب قراردادهای تجاری به بخش خصوصی بسپارد تا از دخالتهای مداوم دولت و کنگره در امان باشد.
به این ترتیب ممکن است در آینده باز هم شاهد حضور انسان در ماه باشیم؛ اینبار در قالب مأموریتهایی بسیار طولانیتر و پیچیدهتر. علاوه بر مطالعات علمی، میتوان از ماه به عنوان معدنی بکر و دستنخورده، و همچنین به عنوان پایگاهی برای انجام سفرهای فضایی به مقاصد دورتر استفاده کرد. پس از نزدیک به پنجاه سال از ترک خاک ماه توسّط آپولو ۱۷ و بسندگی به مأموریتهای بدون سرنشین، برنامهی آرتمیس در نظر دارد که در همین دهه، انسانهای دیگری را به سطح ماه برگرداند. احتمالاً چین نیز بتواند در اوایل دههی آتی (۲۰۳۰)، فضانوردانی را بر سطح آن کره فرود آورد. همچنین در صورت ادامهی روند فعلی، ممکن است در دهههای ۲۰۴۰ یا ۲۰۵۰ شاهد استقرار نخستین پایگاهها در ماه باشیم.
ادّعای عدم بازگشت به ماه به دلیل ناممکن بودن آن حتّی در دوران آپولو، خالی از اعتبار است. توقّف در برنامهی آپولو و همچنین عدم راهاندازی مأموریتهای سرنشیندار جدید به سطح ماه، هردو با علل اقتصادی و سیاسی قابل توجیه هستند. دخالتهای مکرّر سیاستمداران، ناسا را به شدّت در آزادی عمل محدود کرده و دیگر کمتر شاهد نوآوریهایی که در دهههای نخست تأسیس خود داشت هستیم. پیدایش و تثبیت شرکتهای خصوصی فضایی امّا محتملترین راه برونرفت از این وضعیت است.
پیشرفت در علم و توسعهی فنآوری نمیتوانند به خودی خود انسان را به طرز معجزهواری بر سطح ماه بنشانند؛ امّا میتواند هزینههای این کار را آنقدر کاهش داده که با بودجهی کاهشیافتهی سازمانهای فضایی دولتی و/یا سرمایهگذاری شرکتهای خصوصی نیز امکانپذیر شود.
توجّه: روی برخی از تصاویر موجود در این پُست ممکن است عملیاتهایی همچون برش، چرخش، روتوش و… انجام شده باشد. لذا در پایین بسیاری از تصاویر، شناسهی آنها نیز جهت جستجو و دسترسی به نسخهی اصلی هر یک قرار داده شده است. بیشتر لینکهای قرار داده شده در بخش منابع نیز به رونوشت دیجیتالی نسخهی اصلی تصاویر ارجاع دارند.
یکی از بزرگترین «چه میشد اگر…» (what if…)های تایخ از این قرار است: چه میشد اگر نه تنها رقابت فضایی میان ایالات متّحدهی آمریکا و اتّحاد جماهیر شوروی ادامه پیدا میکرد، بلکه هر دو ابرقدرت مشتاق میشدند که حضور هرچه پررنگتری در کرهی ماه داشته باشند؟ بدون شک شاهد مسیر کاملاً متفاوتی از تاریخ میبودیم که در آن برنامههای فضایی به اولویت نخست هر ابرقدرت تبدیل میشد و احتمالاً حتّی از بودجهی نظامی و هزینههای گزاف برای حضور در ویتنام، افغانستان و… نیز در این راستا کاسته میشد.
سریال For All Mankind در سبک علمی-تخیّلی و تاریخ جایگزین (alternate history)، پیرامون همین «چه میشد اگر…» میگردد. داستان سریال از سال ۱۹۶۹ آغاز میگردد که در آن تقریباً همهچیز مطابق واقعیت است. آپولو ۱۰ مأموریت خود را تا ۱۵ کیلومتری سطح ماه کامل کرده و اکنون ایالات متّحده قرار است نخستین کشوری باشد که بر سطح ماه مینشیند. امّا در کمال بهت و ناباوری، ناگهان فضاپیمایی از اتّحاد جماهیر شوروی، نخستین شهروند این کشور را بر خاک ماه پیاده میکند و جهان را در حیرت فرو میبرد! این امر و اتّفاقات دیگری پس از آن، موجب میشود که آتش رقابت فضایی به شدّت اوج گرفته و هر دو کشور شدیداً به دنبال گسترش حضور خود در فضا و در ماه باشند.
یکی از بهترین منابعی که میتوانید در جهت مطالعهی بیشتر برنامهی آپولو پیدا کنید، Apollo Lunar Surface Journal است. بسیاری از مستندات، مکالمات ضبطشده، گزارشها و... را میتوانید در این ژورنال بیابید.
وبسایت Apollo in Real Time به شما تجربهای مجازی از حضور در اتاق کنترل آپولو ۱۱، ۱۳ و ۱۷ در زمان وقوع را میدهد! مکالمات در کنار تصاویر و ویدیوهای متعدّدی به صورت real time پخش میشوند تا بتوانید در جریان لحظه به لحظهی وقایع این مأموریتها قرار گیرید.
از غنیترین آرشیوهایی که میتوانید برای دسترسی به نسخهی دیجیتالی تصاویر مرتبط با برنامهی آپولو بیابید، Apollo Image Atlas است که تقریباً ۲۵ هزار فریم تصویر مختلف را در بر میگیرد.
https://www.lpi.usra.edu/resources/apollo
رشتهی تحصیلی اینجانب مهندسی کامپیوتر بوده و به همین واسطه به مطالعهی کامپیوتر ناوبری آپولو (Apollo Guidance Computer یا AGC) نیز علاقهی بسیاری دارم. توسعهی این کامپیوتر به سرپرستی تیم مارگارت همیلتون (Margaret Hamilton) از دانشگاه MIT را میتوان یک شاهکار مهندسی و یکی از نخستین نمونههای موفّق بهکارگیری اصول مهندسی نرمافزار دانست. در صورت علاقه، میتوانید به سراغ کتاب The Apollo Guidance Computer: Architecture and Operation از Frank O'Brien رفته و همچنین نسخهی دیجیتالی سورسکد کامپیوتر ناوبری آپولو ۱۱ را در مخزن زیر مطالعه کنید:
https://github.com/chrislgarry/Apollo-11