من دانشآموختهی رشتهی زبان نیستم. تجربهی چندانی توی آموزش زبان هم ندارم. امّا سالها به تحصیل زبان مشغول بودم و گفتم شاید به اشتراک گذاشتن برخی از نکاتی که به صورت تجربی بهشون دست پیدا کردم بد نباشه (در حال حاضر مسلّط به انگلیسی هستم، تا حدودی با روسی آشنایی دارم و الآن مشغول فراگیری آلمانی هستم). بدیهی هست عزیزانی که دانش و تجربهی آکادمیک توی این زمینه دارن خیلی قابل استنادتر هستن و اگه نکتهای رو اشتباه گفتم ممنون میشم من رو اصلاح کنن.
اوّل از همه باید هدف شما از یادگیری زبان مشخّص باشه. آیا میخواید صرفاً اون زبان رو به عنوان یه لازمهی زندگی بلد باشید؟ آیا بخاطر کنکور دارید اون زبان رو میخونید؟ آیا قصد مهاجرت در آیندهی خیلی نزدیکی رو دارید و لازم هست هرچه سریعتر مدرک خاصّی رو اخذ کنید؟ هدف خودِ من بیشتر مورد اوّل بوده همیشه؛ یادگیری زبان بدون محدودیت زمانی و بدون تمرکز روی مدرکی خاص. بنابراین بیشتر مطالب این نوشته هم حول همین هدف خواهد بود.
زبان مادریتون رو چطور یاد گرفتید؟ آیا زمانی که نوزاد بودید، کسی شما رو نشوند و قوانین گرامری فارسی (کردی، ترکی، عربی یا...) رو به شما یاد داد؟ آیا فرهنگ لغتی مخصوص نوزادان تألیف شده که نوزادان اون رو بخونن و کلمات رو همراه معنیشون یاد بگیرن؟ واضحه که نه. شما زبان مادریتون رو طی یه پروسهی تدریجی و کاملاً تجربی یاد گرفتید. اونقدر با شما (یا جلوی شما) حرف زده شد و اونقدر تلاش کردید با اندک کلماتی که یاد گرفتید پیامی رو به مخاطب برسونید که تبدیل شدید به یه فارسیزبان (کردزبان، ترکزبان، عربزبان و...). و باز هموطنانی عزیزی که زبان مادریشون جز فارسی بود، پروسهی مشابهی رو برای یادگیری زبان فارسی هم طی کردن. یادگیری یه زبان جدید هم باید به همین شکل باشه: تجربی و تدریجی!
البته وضعیت شما کمی با وضعیت زمانی که مشغول یادگیری زبان مادری بودید تفاوت داره. اون زمان، مغز شما هم در حال شکلگیری بود و یادگیری زبان همزمان با شکلگیری مغزتون پیش میرفت. امّا الآن دیگه مغز شما کامل شکل گرفته و قدرت استدلال و تحلیل دارید. امّا اصل ماجرا هنوز یکی هست و تکرار و تجربه همچنان مهمترین عناصر یادگیری زبان هست. باید زبان جدید رو به شکلی فرا بگیرید که موقع صحبت کردن یا نوشتن به اون زبان، دیگه به دستور زبان به صورت آگاهانه فکر نکنید بلکه جملات خود به خود توی ذهن شما تولید بشن و شما فقط به محتوا فکر کنید - درست مثل زبان مادریتون (توی چنین حالتی ممکنه بعضاً خوابهاتون رو هم به زبان دیگهای ببینید یا گاهی ناخودآگاه فکر کردنتون به زبانی جز زبان مادریتون باشه!)
برای پیشرفت توی یه زبان جدید، باید خودتون رو به شکلهای مختلف در معرضش قرار بدید. رفتن به کشوری که به اون زبان صحبت میکنه بهترین راه هست امّا خوب طبیعتاً برای همه ممکن نیست. از این رو، رفتن به کلاس، خوندن کتاب و مجلّات، دیدن فیلم، گوش دادن موزیک و... به اون زبان میتونه خیلی مفید باشه. پیشنهاد شخصیِ من اینه که حداقل برای سطوح مقدّماتی، از کلاس رفتن غافل نشنید. چرا که اوّلاً کلاس یه محیط خوب و تعاملی هست زمینهی خوبی برای یادگیری زبان داره (البته اصولاً باید اینطور باشه! ولی همیشه اینطور نیست. سعی کنید کلاسی که انتخاب میکنید استاندارد و معتبر باشه و تا استاد-محور هم نباشه (مگه این که مثلاً برای کنکور یا شبیه اون بخواید).)؛ دوّماً میگن «خشت اوّل چون نهد معمار کج، تا ثریّا رود دیوار کج». بهتره توی یادگیری مفاهیم پایه، اصولی پیش رفته باشید و کمتر خَلائی وجود داشته باشه تا بعداً به مشکل بر نخورید. مثلاً نحوهی تلفّظ کلمات چیزی هست که اگه از همون اوّل موقع یادگیری زبان به درستی یاد گرفتید بعداً هم مشکلی ندارید امّا اگه از اوّل نادیده گرفته شد و اشتباه بالا اومدید، اصلاحش در آینده واقعاً سخت میشه. دیدم کسی که دکترای انگلیسی داره و دانشگاه تدریس میکنه امّا هنوز توی تلفّظ سادهترین کلمات، اشکال اساسی داره. حتّی توی برخی از زبانهای دیگه آواهایی وجود داره که توی زبان مادری ما پیدا نمیشه و اونها رو حتماً باید از اوّل کار به درستی یاد بگیریم. مثلاً توی آلمانی، سه حرف Ä و Ö و Ü رو داریم که مشابهی توی فارسی ندارن (بعد تازه مثلاً schon و schön رو داریم تو آلمانی که معانی کاملاً متفاوتی دارن!). یا مثلاً روسی، Ы و Щ رو داره که توی فارسی مشابهش نیست؛ دو نشانهی Ъ و Ь که نمایانگر تجزیهی سخت یا نرم حرف قبل از خودشون هست و باز شخص فارسیزبان اصلاً همچین چیزی براش تعریف نشده. این مفاهیم باید از همون اوّل به درستی یاد گرفته بشن.
یادگیری گرامر: توصیهی شخصی من اینه که تا حدّ امکان، قواعد رو به صورت فرمولی حفظ نکنید!
subject + would + have + past participle
Wenn + participle + Konjunktiv II + Konjunktiv II + participle
خوبه که فرمولش رو هم دیده باشید، امّا نباید این شکلی با فرمول حفظ کرده باشید! شما نمیتونید موقع صحبت کردن، بشینید دونه دونه فرمول جملات رو توی ذهتون بیارید و کلمات رو داخلش جایگذاری کنید! بلکه باید اونقدر گوشتون به جملات آشنا باشه که موقع صحبت کردن هم جملات ناخودآگاه تولید بشن. و این هم راهی نداره جز تکرار زیاد. وقتی متنهای زیادی به یه زبان خونده باشید و مکالمات زیادی شنیده باشید، جملات زیادی یاد خواهید گرفت و قواعد مرتّب براتون تکرار میشن. نهایتاً میتونید بجای فرمول، یک یا چند جمله که از همون قاعده دارن تبعیت میکنن رو توی ذهن داشته باشید.
یادگیری کلمه: بعضیها هستن میرن یه فرهنگ لغت بر میدارن، دست میذارن روی لغت (یا معنی) و دونه دونه حفظ میکنن! از بیهودهترین کارهای دنیا همینه! کلمهها به هیچ وجه نباید حفظ بشن بلکه مفهومشون باید درک بشه و اونم تا حدّ امکان توی قالب جمله. توی هر زبان، هر کلمه معنی و کاربرد منحصر به فرد خودش رو داره. حتّی کلمات مترادف هم کم پیش میاد که واقعاً مفهوم و کاربردشون یکی باشه! مثلاً تو فارسی، «مشکی» و «سیاه» رو در نظر بگیرید. مترادف هستن و به نظر یکی میان، امّا تا به حال دیدید جایی بجای «شبِ سیاه» گفته بشه «شبِ مشکی»؟
توی بعضی از زبانها، همراه هر کلمه باید نکاتی هم یاد گرفته بشه. مثلاً توی آلمانی، همراه هر اسم، یه Artikel هم میاد (der یا das یا die) و تقریباً قاعدهی به خصوصی هم نداره. یا جمع خیلی از کلمات ممکنه از قاعدهی اصلی پیروی نکنه. مثلاً جمع der Apfel (سیب) میشه die Äpfel، جمع das Ei (تخممرغ) میشه die Eier، جمع das Brot (نان) میشه die Brote، جمع der Vater (پدر) هم میشه die Väter. قاعدههایی پشت بعضیاشون هست امّا خیلی ثابت نیست و عملاً باید حفظ باشید. حفظ کردن به صورت کلمه به کلمه و لغت-معنی که اینجا دیگه اصلاً جواب نمیده و شما نمیتونید همراه معنای هر کلمه، هم Artikelـش و هم حالت جمعش رو هم حفظ کنید! لازم هست توی قالب جمله یاد گرفته باشید و اونقدر هم جملات مختلف دیده و شنیده باشید که تمام این کلمات خود به خود وارد ذهنتون شده باشن.
نکتهی دیگه اینه که اخیراً تبلیغات زیادی میشه با عناوینی مثل "بمب زبان" و "آمپول زبان" و تکنیکهایی میگن که مثلاً با روشی موسوم به "کدگذاری کلمات" (مثلاً برای یاد گرفتن «hurt» بگید "مگه شهر هرت هست که بهت آسیب زدن؟") بتونید چند صد کلمه رو توی چند روز حفظ کنید! والا من که نه نتیجهای از این روشها گرفتم و نه فکر میکنم نتیجهای بده! شاید فقط به درد دوستانی بخوره که بخوان کلماتی رو برای کنکور حفظ کنن. وگرنه بعید میدونم کسی موقع برقراری یه مکالمهی ساده بتونه تند تند اون "کد"ها رو بخاطر بیاره توی ذهنش و جایگذاری کنه توی یکی از دهها فرمولی که حفظ کرده تا فقط یک جمله رو به زبان بیاره! حالا اگه شما نظر متفاوتی دارید و فکر میکنید جواب میدن خوشحال میشم بشنوم.
مطلب داره بیش از حد طولانی میشه، بخاطر همین فعلاً تا همینجا بسنده میکنم و ادامه رو توی قسمت دوّم مینویسم راجع به یادگیری مکالمه، نوشتار و...